پنجشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۷

نقدينگي و تورم، چه بايد کرد؟‏

نقدينگي و تورم، چه بايد کرد؟‏
جمشيد اسدي www.AssadiOnline.com - پنجشنبه 25 مهر 1387 [2008.10.16]
رشد نقدينگي از مهم ‌ترين عوامل لجام‌ گسيختگي نرخ تورم در ايران است. برآورد بسياري از اقتصاددانان و سازمان ‏هاي بين المللي از همان آغاز همين بود. حتي مركز پژوهش هاي مجلس هفتم نيز که نظر مساعدي به دولت نهم داشت ‏در گزارشي تحت عنوان "تورم در ايران؛ ريشه‌ها و‎ ‎پيامدها" ضمن بررسي روند گراني در ايران از سال 1352 تا ‏نخستين سال هاي زمامداري محمود احمدي نژاد، "عدم انضباط مالي دولت"، يعني افزايش هزينه‌هاي جاري، برداشت ‏مكرر از حساب ذخيره ارزي و استقراض از بانك مركزي را‎ ‎از مهم ترين دلايل افزايش نقدينگي و تورم و آسيب رساني ‏به اقتصاد كشور گزارش کرد. بنابر همان گزارش، نقدينگي در سال 1384، 3/34 درصد و در سال 1385 به 4/37 ‏درصد افزايش يافت (1).‏
رئيس جمهور محمود احمدي نژاد اما، نه تنها به چنين برآوردها و تذکرهايي اعتنايي نداشت، بلکه دست کم به مدت سهسال نخست زمامداري خود، سياست هاي خود را به تاخت پيش برد. به گفته داوود دانش جعفري، وزير اقتصاد وي که ‏سرانجام مجبور به استعفا شد بسياري از مفاهيم بنيادي علم اقتصاد، مانند تأثير نقدينگي در تورم در دولت احمدي نژاد، ‏پذيرفته نبود (2). حالا وضع عوض شده است؟‏
چرا نقدينگي در دوران زمامداري رئيس جمهور احمدي نژاد اين قدر رشد مي کند؟ کمابيش به همان دليلي که در دوران ‏پيش از او رشد کرد. به کوتاه سخن، نقدينگي در ايران دو آبشخور دارد: يکي کسري بودجه که عمدتا با استقراض از ‏بانک مرکزي جبران مي شود و ديگري برداشت هاي پي در پي از حساب ذخيره ارزي و در نهايت تزريق دلارهاي ‏نفتي به بخش هاي مختلف اقتصاد. نقدينگي که افزايش يافت، تورم بيشتر مي شود. ‏
محمود احمدي نژاد پس از روي کار آمدن در تابستان سال 1384، با اعلام افزايش طرح هاي عمراني به عنوان هدف ‏اصلي دولت نشان داد که به نقدينگي احتياج دارد و از همين رو از حساب ذخيره ارزي برداشت هاي هنگفت کرد. ‏اقبالش هم ياري کرد و در همين دوره قيمت نفت به شدت افزايش يافت، به طوري که درآمد نفتي ايران در سال 1386 ‏به 8/78 ميليارد دﻻر و در سه سال نخست زمامداري وي به بيش از 250 ميليارد دلار رسيد. بخش قابل ملاحظه اي از ‏اين درآمد بي‎ ‎سابقه براي ريخت وپاش هاي دولتي و اقدامات غيرمولد به اقتصاد کشور تزريق و باعث افزايش شديد ‏تورم شد: از حدود 70 هزار ميليارد تومان در سال 1384 به 150 هزار ميليارد تومان در پايان سال 1386، رسيد ‏‏(3). شواهد نشان مي دهد که دولت تقريبا تمامي اين مبلغ را به مصرف رساند و وجه قابل ملاحظه اي از آن در حساب ‏ذخيره ارزي که قرار است مازاد درآمد نفت در آن نگهداري شود، نماند. ‏
طرح بنگاه هاي زودبازده يکي ازاين ريخت و پاش ها بود. دولت نهم در دو سال نخست عمر خود حجم زيادي از منابع ‏بانکي را به سمت بنگاه هاي زودبازده هدايت کرد تا بلکه از فشار بيکاري بکاهد. اما بديهي است تا زماني که زير ‏ساخت اقتصاد ايران از چنگال انحصار و اقتصاد رانت خواري رها نشده باشد، هيچ طرحي بازده درخور نتواند داشت. ‏وانگهي تنها کار شايسته حکومت در اقتصاد آن است که براي بازار و کارآفريني بسترسازي کند. پس از آن، ديگر اين با ‏خود کارآفرين است که تصميم بگيرد با سرمايه و ابتکار خود، بنگاه زودبازده به کار اندازد يا دير بازده. به هرحال آمار ‏هاي مربوط به اين طرح هم نمودار شکست کامل آن هستند. البته در اين مورد دولت نهم جز آن مي گويد که بانک ‏مرکزي گفته است.‏
گزارش طرح اعطاي وام هاي زودبازده به روايت بانک مرکزي و دولت نهم‏
از ريخت و پاش درآمدهاي نفتي براي بازدهي زودياب بنگاه ها گذشته، قرار بود پول نفت سر سفره مردم هم گذاشته ‏شود. اما حتي اگر آقاي رئيس جمهور محمود احمدي نژاد به قول خود وفا مي کرد و پول نفت را بر سر سفره مردم مي ‏گذاشت، زندگي اقتصادي و وضع معيشتي مردم تغيير چنداني نمي کرد. دليل آن هم ساده است.‏‎ ‎در سال 2007 ميلادي ‏که يکي از پربارترين سال هاي درآمد نفتي در ايران بود (57 ميليارد دلار)، سهم هر ايراني از درآمد سرانه صادرات ‏نفتي مبلغي به ارزش اسمي 875 دلار يا ارزش واقعي 724 دلار در سال مي شد. يعني کمي بيش از 2 دلار در روز. ‏دو دلار، يعني دو هزار تومان. به عنوان معياري براي سنجش، يادآوري مي شود که قيمت ارزان ترين چلو کباب، ‏غذاي ملي کشورمان، در حدود ده هزارتومان است.‏
چه بايد کرد؟ براي اقتصاد ايران که دچار رکود تورمي است، يعني شرايطي که در آن قيمت به طور مرتب افزايش مي ‏يابد و توليد در جا مي زند، چه بايد کرد؟ تنها چاره اين مشکل به راه انداختن فعاليت اقتصادي، از راه تشويق سرمايه ‏گذاري در کشور است که ايجاد اشتغال و ثروت مي کند. ‏
براي اين مهم، دولت مي بايستي در اداره بودجه ومديريت حساب ذخيره ارزي انضباط مالي داشته باشد و به ويژه براي ‏فعاليت توليدگران، سرمايه گذاران و کارآفرينان بخش خصوصي شرايط مساعد کسب و کار ايجاد کند. حتي مركز ‏پژوهش هاي مجلس هفتم نيز جلوگيري از انحصارات حاكم در توليد را از مهم ترين راه هاي مبارزه با تورم عنوان مي ‏كند. اما گويا اين مشکلات داخلي کم بوده، که بحران هسته اي و روابط متشنج ايران با ديگر کشورها هم بدان اضافه شده ‏تا در بر روي سرمايه گذاري خارجي هم بسته شود.‏
وقتي سرمايه گذاري نشد، توليد هم نخواهد شد و ناچار کالاهاي مورد نياز کمتر يافت مي شوند و بيکاري بيشتر مي ‏شود. اين ها همه باعث ناخرسندي مردم مي شوند. براي رويارويي با اين ناخرسندي و پرهيز از آشوب، دولت چاره اي ‏نخواهد داشت جز آنکه باز هم درآمدهاي نفتي را تبديل به ريال کند تا خرج واردات و يارانه کند. پس باز هم نقدينگي ‏بيشتر مي شود و به دنبال آن هم، آش همان آش و کاسه همان کاسه. درحقيقت با افزايش گراني و تورم، دولت نمي تواند ‏به عنوان بزرگ ترين کارفرماي کشور، حقوق كارمندان و كارگران را افزايش ندهد. اما براي پرداخت حقوق بيشتر، ‏بازهم به نقدينگي بيشتر نياز است که اين خود تورم زاست. مثلا در سال 1386، گذشته از برداشت يك ميليارد و 200 ‏ميليون دلا‌ري از حساب ذخيره ارزي، دولت بازهم لا‌يحه اي به مجلس برد براي برداشت سه و نيم هزار ميليارد تومان ‏از بودجه عمراني و اختصاص آن به هزينه‌هاي جاري (4).‏
دور باطل "کاهش توليد ـ استقراض از بانک مرکزي ـ تورم"، به خانوارهاي فقير و تهي دست، بيش از ديگر طبقه هاي ‏اجتماعي صدمه مي زند. کمااينکه تورم در سال هاي 1382 تا 1384 به دهک هاي پايين جامعه بيش از دهک هاي بالا ‏ضربه زد. پيروزي آقاي احمدي نژاد در انتخابات رياست جمهوري، گذشته از سازماندهي گسترده سپاه پاسداران، ‏مديون رأي بخش قابل ملاحظه اي از خانوارهاي آسيب پذير بود. حالا با افزايش تورم و کاهش قدرت خريد، حمايت ‏مردم يعني يکي از اين دو حامي اصلي متزلزل خواهد شد. مگر آنکه يارانه هاي نقدي به داد وي رسند.‏
بايد دانست که افزايش نقدينگي، بسيار مهم، اما تنها عامل تورم دوره اخير نيست. بي ثباتي‌هاي سياسي و اقتصادي نيز ‏بر سرعت افزايش تورم تاثير گذارند. وقتي دولت پي در پي تصميمات اقتصادي متناقض مي‌گيرد، وزرا و ساير مقامات ‏را دايم تغيير مي دهد، با برون مرز تنش‌ مي آفريند، وعده‌هاي بي‌عمل مي‌دهد، قوانين مي ‌شکند و به هيچ مقام و ملتي ‏پاسخ‌گو نيست، همه اين ها موجب بي‌ثباتي و سلب اعتماد براي پس انداز و سرمايه گذاري در کشور مي شوند.‏
از همين رو اگر نقدينگي هم کنترل شود، موتور تورم به اين زودي ها خاموش نخواهد ‌شد. براي کنترل تورم، به اعتماد ‏عمومي و به ويژه اعتماد کارآفرينان و سرمايه گذاران نياز است و اين وابسته به دوره بلندي از ثبات سياسي و اقتصادي ‏و بازسازي چهره منفي دولت در درون و برون مرز است.‏
اما دولت آقاي احمدي نژاد به جاي پرداختن به اين مشکلات زيربنايي ديرپا و به جاي کاستن از انحصارات و امتيازات ‏و ميدان دادن به جامعه مدني، دليل اصلي تورم را در سودجويي و گرانفروشي بنگاه هاي خصوصي و فساد مالي برخي ‏از مديران دولتي مي جويد و براي مبارزه با آن ترجيح مي دهد كنترل و برخورد قضايي و پليسي کند. از همين رو، ‏براي مقابله با گراني، دولت قيمت ثابتي براي کالاهايي چون مرغ، تخم مرغ، گوشت قرمز تعيين کرده و ضمن افزايش ‏بازرسي ها، تهديد داده است که با متخلفان برخورد خواهد کرد. ‏
البته بديهي است که دولت نهم با زور و فشار موفق به جلوگيري از افزايش تورم نخواهد شد. عرضه و تقاضا کار خود ‏خواهند کرد. زور گويي به کاسب و تاجر به جاي آزاد سازي اقتصاد و کارآفريني، يادآور سياست هاي مشابه اي است ‏که پيش از اين هم در کشور ما اتفاق افتاده است: يکي در اواخر دوران قاجار و يکي هم در اواخر دوران پهلوي.‏
در زمان مظفرالدين شاه قاجار، قند مورد نياز کشور که از روسيه وارد مي شد. وقتي روسيه درگير جنگ با ژاپن شد، ‏قند در کشورمان کمياب شد و قيمت آن بالا رفت. براي مقابله، علاالدوله حاکم وقت تهران چند بازرگان را به کاخش فرا ‏خواند و دستور داد به ايشان شلاق زنند. عصر همان روز ديگر تجار بازار از ماجرا با خبر شدند و بي درنگ بازار را ‏بستند و به عنوان اعتراض به علاالدوله و صدراعظم در مسجد شاه تجمع کردند. تجمع مسجد شاه به درگيري انجاميد. ‏روز بعد مجتهدان براي بست به شاه عبدالعظيم رفتند و کم کم با ايجاد شبکه اي از علما، بازاريان و روشنفکران شد و ‏جنبش تند شد و سرانجام عين الدوله را مجبور به استعفا و شاه را وادار به صدور فرمان دعوت به مجلس کرد (5).‏
در اواخر دوران پهلوي نيز، رژيم شاهنشاهي براي مقابله با گراني حتي تصميم به دعوت از دانشجويان براي ايجاد ‏کميته هاي مبارزه با گرانفروشي کرد. براي آن نظام هم نتيجه اي جز تزلزل حاصل نشد.‏
البته نگارنده اين سطور به دليل آوري بر مبناي قياس تاريخي باور ندارد. اما اين هست که شباهت هاي تاريخي گاهي ‏واقعا سرگرم کننده اند. مثلا اين شباهت که در هر دو موردي که در دوران قاجار و پهلوي شرحشان رفت، دولت براي ‏مبارزه با گراني به جان کاسب اقتاد. شباهت ديگر اينکه پس از چند سال هر دو نظام تغيير ساختاري شگرفي کردند. ‏نتيجه خاصي نگيريد، گفتم که به دليل آوري بر مبناي قياس تاريخي معتقد نيستم.‏
‎‎پانوشت‎‎
‏1. نرخ تورم در ايران افزايش يافت، سايت اينترنتي بي بي سي، دوشنبه 23 آوريل 2007 - 03 ارديبهشت 1386‏‏2. در جلسه توديع خود در روز سوم ارديبهشت ماه 1387‏‏2. بهناز جلالي‌پور (1387) روزنامه نگار در تهران، رشد فزاينده قيمت مسکن و اقلام ضروري در ايران، دوشنبه 12 ‏مه 2008 - 23 ارديبهشت 1387، به نقل از گفته هادي حق‌شناس، عضو کميسيون اقتصادي مجلس هفتم‏‎3. Energy Information Administration (2008), Country Analysis Briefs, OPEC Revenues ‎fact‏4. سعيد ليلاز (1386)، دولت نهم و مسووليت ‌پذيري، گفت‌وگو با امير خليلي، روزنامه اعتماد ملي، 18 دي ماه، کد ‏خبر : 53307. ‏www.roozna.com‏5. جامعه مدني، دولت و نوسازي در ايران معاصر، مؤلف دکتر مسعود کمالي و مترجم دکتر کمال پولادي، فصل ‏چهارم انقلاب مشروطه ص 117،118 و 121.‏

۱ نظر:

ناشناس گفت...

www.voapnn.uni.cc