دوشنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۹

بازگشت يا گذر از خمينی، مسئله اين است؟

بازگشت يا گذر از خمينی، مسئله اين است؟



دوشنبه 21 شهريور 1389، 13 سپتامبر 2010

AssadiOnIran.Blogspot.com

Assadi3000@yahoo.com



نظام جمهوری اسلامی در بحران سياسی گسترده ای فرو افتاده است: نه سرسختان پاسدار به برقراری نظم دلخواه خود توانايند و نه ناخرسندان به برهم زدن آن.

کسی منکر اين بحران نيست. اما برای برون رفت از آن راهکارها بسيار متفاوت اند. البته روشن است که خيرخواهان و دشمنان برانداز نظام پيشنهادهای يکسان نمی توانند داد. باوجود اين همه اين پيشنهادها را می توان به دو راهکار اصلی تقسيم کرد: "بازگشت يا گذر".

- رويکرد "بازگشت" به انديشه آيت الله خمينی و نيز "قانون اساسی جمهوری اسلامی". آقايان موسوی، کروبی و خاتمی از اين دسته اند، همچون بخشی از اپوزيسيون که از تقريبا هر بيانيه موسوی بی کم و کاست پشتيبانی می کند و همان راه را می پويد. بسياری از رفقايم در اتحاد جمهوری خواهان از همين رنگ و بوی اند.

- راهکار "گذر" از مبانی خمينی گری و به ويژه اصل ولايت فقيه و ناچار گذر از قانون متکی به ولايت فقيه. هواداران سکولاريسم از اين دسته اند. برای نمونه در همين سايت گويا نگاه کنيد به ستون "فرهنگ و جامعه" با شکوه ميرزادگی و نيز "جمعه گردی های" اسماعيل نوری علا.

کدام راهکار راست می گويد و در شرايط کنونی راه می نمايد؟ به باور نگارنده هيچ کدام! چرا که پرسشی بی جا در پيش رو می نهند و در نتيجه هر پاسخی دهند، نه درست تواند بود و نه رهگشا. هر دو رويکرد نادرست و گمراه کننده اند، چون روشن نمی دارند که "بازگشت" به خمينی يا "گذر" از وی برای کدام آرمان و هدف سياسی است. بدون دانستن آرمان و هدف، بازگرديم يا فراتر رويم، برای چه؟ که چه شود؟

هدف و سامان سياسی، اصل و راه رسيدن به آن، حالا "بازگشت" يا "گذر"، فرع است. چگونه می توان فرع را عمده کرد و اصل را فرو گذاشت؟ حالا گمان بريم که به انديشه خمينی بازگشته ايم يا از آن گذر کرده ايم. آيا از همين "بازگشت" يا "گذر" روشن می شود که به کدام سامان سياسی خواهيم رسيد؟ اگر به دموکراسی نرسيديم، چه؟

پرسش ناگزير سياسی امروز و نيز حتی پرسش اصلی پس از اين، بر سر انتخاب ميان "بازگشت" يا "گذر" از آيت الله خمينی نيست و نخواهد بود. در بهترين حالت اين پرسش کسی است که غم وی در دل دارد. اما برای کسی که در دل و جان اش دموکراسی و آزادی خواهی نشسته اند که پرسش با "خمينی بمانيم يا از وی فراتر رويم" که مطرح نمی شود !

پرسش بنيادی برای برون رفت از بن بست سياسی کنونی، نه بر سر خمينی و جمهوری اسلامی، بلکه بر سر هدف و سامان سياسی دلخواه پيش روست. اين به جای خود که نظام کنونی با ندانم کاری و تنش افروزی و به ويژه "بگير و ببند و بکش"، هر روز بر شمار ناخرسندان می افزايد. اما اين همه ناخرسند که الزاما بر سر نوع درمان جمهوری اسلامی توافق ندارند. به گمان نگارنده، ناخرسندان آزادی خواه جز به زير پرچم دموکراسی مبارزه نمی توانند کرد.

ممکن است برخی از هواداران راهکار "بازگشت" به خمينی يا "گذار" از انديشه وی بگويند که در اصل به دنبال دموکراسی اند و راهکار ايشان هم برای رسيدن به همين هدف است. خب ! در اين صورت چرا، روشن و بدون واسطه از هدف و آرمان سياسی دموکراسی سخن نمی گويند؟

يک نکته ديگر! از ميان اين دو راهکار، هواداران گزينه "بازگشت" ادعا می کنند که در پی آزادی و دموکراسی اند و نيز برآنند تا با آوردن اسم و بزرگداشت آيت الله خمينی، از هزينه مبارزه بکاهند. خيال خام !

امروز حتی اگر خود خمينی هم زنده و سرپا به حکومت خود ساخته باز می گشت، ديگر نه امام می بود و نه زعيم. ديديد بر سر احمد و حسن اش چه آوردند؟ در نظام جمهوری اسلامی امروز، ارزش روح الله خمينی به "ياد" است، نه به "بود". جايگاه خمينی در جمهوری اسلامی امروز جايگاهی است نمادين، آن هم برای اين که پاسداران سرسخت حاکم، به اسم و نام اين جايگاه و نماد، هر چه را می خواهند بردارند و هر که می خواهند بگيرند.

حتی آيت الله خامنه ای هم حاکم و سامان دهنده نظام جمهوری اسلامی نيست. وی می کوشد تا با سرسختان کنار آيد و خود را با وضعيت موجود تطبيق دهد. اما خط او صد در صد منطبق با خط سرسختان نيست. البته نزديک ترين است و به هر حال بدون ايشان از وی هيچ نمی ماند. هر چه هست او حاکم کشور نيست. در ايران امروز جناح "اسلام بدون روحانيت" می رود تا فرادست شود.

آری، از سخن مرکزی اين نوشته دور نيافتيم ! در شرايط کنونی، بحث بر سر تعيين شعار برای بسيج همه ناخرسندان سياسی نيست، بلکه برای گرد آوردن مبارزين راه آزادی و دموکراسی است و ازين رو، بهتر آن که آقايان موسوی و کروبی پاسداری و وفاداری به انديشه خمينی را برای خود نگه دارند و اين حق ايشان است. هر چند که نگارنده مشکل می تواند فهميد که چگونه با انديشه خمينی به دموکراسی می توان رسيد، اما اگر آقايان موسوی و کروبی بدين کار موفق شده اند، مبارک شان باد! به اردوی آزادی خواهان خوش آمدند !

اما ايشان نيز بايد بدانند که :

1- دعوت "بازگشت" به انديشه خمينی يا قانون اساسی برای بسياری از آزادی خواهان به معنی مبارزه برای دموکراسی و آزادی نيست.هدف اگر دموکراسی است بايد آن را بدون واسطه و روشن گفت.

2- ميان باور شخصی و نقش رهبری تفاوتی نازدودنی است. اين حق آقايان موسوی و کروبی است که از راه "انديشه خمينی" به ميعاد دموکراسی آمده باشند. اما نبايد انتظار داشته باشند که همه هواداران دموکراسی را به زير پرچم راه ويژه خود، يعنی "بازگشت به خمينی" کشانند. اگر اين دو پرچم رهبری برافراشته اند، بايد بر پرچم مبارزه نقطه مشترک آزادی خواهان، يعنی دموکراسی، را نقش کنند و نه باور تنها گروهی از ايشان، يعنی انديشه خمينی!

3- برای نگارنده به عنوان مثال، بسيار مشکل و بلکه ناممکن است که زير پرچم انديشه خمينی يا قانون اساسی جمهوری اسلامی مبارزه کند. نگارنده اما مشکلی نخواهد داشت که برای دموکراسی، همرزم و همراه کسی باشد که به انديشه خمينی که هيچ، بلکه به قانون اساسی جمهوری اسلامی هم باور داشته باشد. مگر کمونيست ها نکوشيدند تا از ادبيات تبعيض آلود مبارزه طبقاتی مارکسيستی خوانش و برداشتی دموکراتيک داشته باشند؟ چرا اين حق را از آقايان موسوی و کروبی و هوادارانشان بگيريم؟

جان سخن "بازگشت يا گذر" از خمينی نيست ! اين است: پيش به سوی دموکراسی با انتخابات آزاد.

هیچ نظری موجود نیست: