پنجشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۱

آلترناتيو سازی، آری يا نه؟


آلترناتيو سازی، آری يا نه؟
جمعه 13 مرداد ماه 1391، 3 اوت 2012

شبح آلترناتيو سازی در حلقه های اپوزيسيون در گشت و گذار است. شبحی که هم می ترساند و هم شيفته می سازد.
اصلاح طلبانی هنوز هر اصلاحی را در دل همان نظام ولايی می خواهند و از همين رو از آلترناتيو همچون طاعون می هراسند. "پراگماتيست" هاي سياست هم از اين می ترسند که مبادا آلترناتيو هزينه باشد بر دوش اصلاح طلبان درون مرز. در کنار آلترناتيو ـ هراسی اما، کم نيستند شيفتگان و دلدادگان آلترناتيو.
به راستی آلترناتيو را در شرايط کنونی ميهن چگونه بايد سنجيد؟ اين نوشته کوششی است برای انديشيدن در باره پرسش آلترناتيوسازی و يافتن پاسخی بر آن. شيوه کار اين است که نخست به دو ديدگاهی می پردازيم که به باور ما هم تندند و هم نادرست. پس از آن، ديدگاه خود را از آلترناتيو عرضه می کنيم. اين را هم يادآوری کنيم که موضوع ما بحث در باره آلترناتيوهايی است که درپی برپاداشت دموکراسی اند و  به آلترناتيوهايی که تنها در پی گرفتن قدرت و نشستن به جای جمهوری اسلامی اند، کاری نداريم. روی سخن ما آزادی خواهان اند.

ديدگاه آلترناتيو شتابان ـ برخی بر اين باورند که همين اين که آلترناتيويی باشد، نظام ورشکسته  جمهوری اسلامی که هم از درون مرز مورد اعتراض است و هم از برون مرز، فروخواهد پاشيد و خواهد رفت. پس بايد هر چه زودتر آلترناتيويی به وجود آورد و به جای نظام اسلامی نشاند. اما چون وقت تنگ است و جامعه جهانی هم با سرسختان بر سر حل مسئله اتمی به بن رسيده است، می بايستی هر چه زودتر از نيروهای بيگانه کمک گرفت و آلترناتيويی ساخت و قدرت را در کشور به دست گرفت.
اگر اين آلترناتيو شتابان به دنبال استقرار دموکراسی است، به گمان قوی ره به دهی نخواهد برد و موفق نخواهد شد. دست کم به دو دليل. نخست اين که آلترناتيو زود ـ ساخته نه دربرگيرنده نيروهای اپوزيسيون تواند بود و نه پشتگرم به پشتيبانی و بسيچ مردم. پس ناتوان است و مشکل خواهد توانست تاب مقاومت در برابر دشمنان داشته باشد. دو ديگر اين که بيگانه به درستی در پی منافع خويش است و اگر در بين راه منفعت اش تامين شد، کاری به ادامه پشتيبانی برای برپايی دموکراسی در ايران نخواهد داشت ـ و ايرادی هم نمی توان بدو گرفت. اگر خارجی در مورد پرونده هسته ای با جمهوری اسلامی به توافقی برسد، منفعت اش ـ دست کم به مقدار قابل ملاحظه ای ـ تامين شده است و از همين رو دست از پشتيانی برخواهد داشت. نتيجه اين که آلترناتيوی که بدين شکل ساخته شده باشد دست از پا دراز تر "عرض خود می برد و زحمت ما می دارد". بيگانه تنها در صورتی به پشتيبانی پاياپای خود ادامه خواهد داد که آلترناتيو ريشه دار و توانا باشد. به طوری که خارجی به خود بگويد اگر از آن ها پشتيبانی نکنم فردا که کشور را در دست گيرند من را جزو دوستان خويش نخواهند دانست.
از همين رو، آلترناتيوی که قدرت و پايه ملی ندارد، با کنارکشيدن خارجی به يک باره کم توان و تنها می شود و در برآوردن هدف دموکراسی در می ماند. اگر هم بخواهد برای ادامه پشتيبانی هدف خود را همسو و همتراز هدف خارجی کند که اين ديگر آلترناتيو ملی نخواهد بود. از همين روست که آلترناتيوی که بدون پيوستن بخش های قابل ملاحظه ای از اپوزيسيون آزادی خواه و پشتيبانی مردم و نيروهای ملی تشکيل يافته باشد، با خطر درماندگی يا وابستگی روبروست. از همين رو، اين گونه آلترناتيو آلترناتيو ما نمی تواند بود.

ديدگاه آلترناتيو نظام پسند ـ ديدگاه ديگری بر اين باور است که اگر هم قرار است آلترناتيويی ساخته شود، بايد با اصول ولايت فقيه و قانون اساسی و نظارت استصوابی همخوانی و هماهنگی داشته باشد و به ديگر سخن هيچ نبايد کرد که نظام به هراس افتد و واکنش نشان دهد و هزينه آمد و شد را برای اصلاح طلبان درون مرز بالا برد.
از چنين ديدگاهی، حرکت اعتراضی تند، ارتباط با ايرانی های برون مرز و صد البته تماس با خارجی حتی در سطح نشست و برخاست همگی هزينه انند و ناچار بايد از آن ها پرهيخت. بايد آهسته آمد و آهسته رفت و منتظر بود و ديد که وضع کشور چه می شود و نظام اسلامی  استصواب و گزينش چه فرصتی مثلا برای انتخابات می دهد. کار ما دفاع از اين فرصت هاست.
 اين ديدگاه را البته نمی بايستی ديدگاه تمامی اصلاح طلبان درون مرز دانست. چه بسيار از ايشان که از خط قرمزهای نظری سرسختان حاکميت فراتر رفته اند. اما اين ديدگاه آشکار و نهان هم در درون نظام اسلامی مجود است و هم در برون آن. مثلا بسياری از نيروهای "واقع بين" اپوزيسيون، همچنان که در صدر انقلاب از هر تنشی با نظام اسلامی و به ويژه "امام خمينی" می پرهيختند، امروز نيز هر حرکتی که بدگمانی حاکميت را برانگيزند برنمی تابند. از ديدگاه ايشان آلترناتيوسازی وطن فروشی و خيانت سياسی است.
به باور ما اين ديدگاه پر اشکال و پيروی از آن بی فايده است. به چند دليل. نخست اين که چنين سياستی آزمايش خود را داده است. آن زمان که سرسختان در برابر برآمد اصلاح طلبی دوم خرداد 1376 بسيج نبودند و غافلگير شدند موفق شدند آن تجربه آفرين برانگيز را براندازند. چه رسد به امروز که کودتا هم کرده و کشور را در اختيار خود گرفته اند. امروز "عمودهای خيمه انقلاب" چون رفسنجانی و موسوی و کروبی هم گرفتارند، چه رسد به اصلاح طلبان آزادی خواه! پشتيبانی از اصلاح طلبان درون نظام زمانی بايسته بود که هنوز اصلاح طلبان درون حاکميت بودند و مردم در کوچه و بازار نبودند. اما امروز که حتی اصلاح طلبان خودی از حاکميت به بيرون رانده شده اند و مردم کوچه و بازار شيردلانه معترض اند، چه سودی دارد که اپوزيسيون آزادی خواه خود سانسوری کند و مردم را بگذارد و در انتظار معجزه حکومتی باشد؟ از همين روست که اين آلترناتيو را قابل پشتيبانی و گرويدن نمی دانيم.
پس چه بايد کرد و چه آلترناتيوی (گزينه ای) می بايستی در برابر استبداد نظام ولايی جمهوری اسلامی قرارداد؟ آن که بد بود، اين که خوب نيست! آيا بهتر آن است که دست بر روی دست بگذاريم و از آزادی و پيشرفت برای ايران بگذريم و کشور را در برابر خطر جنگ و فروپاشی تنها گذاريم؟ نه! آلترناتيو ديگری می توان ساخت و کشور را نجات داد. آلترناتيو دموکراسی!
آلترناتيو دموکراسی برای رسيدن به دموکراسی ـ آلترناتيو دموکراسی بر اين باور است که آن چه را که آزادی خواهان برای ايران فردا آرزو می کنند و وعده آن را می دهند، يعنی دمکراسی و حاکميت مردم، می بايستی از همين امروز پيشه سازيم و در انجمن های اپوزيسيون به کار بنديم.
به ديگر سخن، به جای بحث و بحث و بحث برای رسيدن به پيمانی همه پسند و يا پيروی از اين يا آن نيروی سياسی، شايسته آن است که اپوزيسيون بر بنياد دموکراسی و آزادی انجمن کند و هر روز بر شمار خود بيافرايند و به همين ترتيب دموکراسی را از درون اپوزيسيون تا سطح کشور گسترش دهد.
اشاره من به انجمن البته اشاره به هيچ ساختار حزبی يا سازمانی نيست. بلکه انجمن را به همان معنايی به کار می برم که فردوسی در شاهنامه، يعنی گرد آمدن و جمع شدن. همچون در اين دو بيت: (چو گشتند پرمایگان انجمن /// ز لشکر هر آن کس که بد رای زن) و يا (چو کاوه برون شد ز درگاه شاه ///  بر او انجمن گشت بازارگاه). پس انجمن سازمان نيست و ساختار و سلسله مراتب ندارد.
لز چنين ديدگاهی رمز توانمند شدن اپوزيسيون و برپاداشت آزادی در اين است که ايرانيان ناخرسند و هوادار دموکراسی هر چه بیشتر انجمن کنند و گرد هم آيند. روشن است که با تعريفی که شرح اش رفت چنين انجمنی به معنی پيوستن به هيچ حزب و دسته ای نيست. انجمن برای برآوردن عمومی ترين خواست جنبش است: دموکراسی و حاکميت مردم. هر کس می تواند خارج از انجمن برنامه ی خود را در گروه و سازمان خويش پيش گيرد.
در مورد انجمن برخی نگران اند که اگر کسی يا گروهی دروغ گفت و در دل پيمان با آزادی نداشت و با ما انجمن کرد، چه؟ هيج! چون اين نگرانی سنجيدنی نيست. در هر کار مشترکی ممکن است برخی دروغ بگويند و تقلب کنند. آيا اين احتمال می بايستی ما را از همکاری، آن هم برای برپاداشت دموکراسی بازدارد؟
آن چه را ببايد دانست تفاوت ميان کوشش برای برپاداشت دموکراسی و زندگی در درون دموکراسی است. تا دموکراسی نيست همه آزادی خواهان می بايستی انجمن کنند و آن را برپا سازند. درنگ بلند آهنگ بر سر ريزه کاری های نظری و عملی در اين گام، بی فايده و بلکه نابخردانه است. اما هر آيينه دموکراسی برپاشد، آنگاه حق و بلکه هر وظيفه هر نيرويی است که بر کنه باور خود اصرار ورزد و برای فرادستی آن در چارچوب رقابتی مسالمت آميز و دموکراتيک بکوشد.
امروز آزادی خواهان در دموکراسی نيستند و بلکه در پی برپايی آن اند. در چنين شرايطی، انجمن و همکاری ميان ايشان برای برپاداشت دموکراسی بر رقابت ميان ديدگاه های شان اولويت دارد. بزنگاه جنبش و مسئوليت تاريخی جنبش ازادی خواهی در همين جاست. اگر کسی جانمايه دموکراسی را در روزگار مبارزه برای برپاداشت آن پيشه نسازد، چگونه می توان به پيمان و پاسداشت دموکراسی از سوی او باور داشت؟
اپوزيسيون آزادی خواه، از اصلاح طلبان درون مرز گرفته تا سکولارهای برون مرز، از اين گرفته تا آن، می بايستی گرد آرمان  دموکراسی و آزادی انجمن کنند و در رفتار و پندار به جهانيان و به ويژه ايرانيان نشان دهند آن چه را برای ايران فردا آرزو دارند و برای آن مبارزه می کنند، از همين امروز ميان خود پياده کرده اند. چنين انجمنی اعتماد برانگيز است. ايرانيان بدان خواهند پيوست و جهانيان از آن پشتيبانی خواهند کرد.
اما برای آن که انجمن دموکراسی از اپوزيسيون آزادی خواه فراتر رود و سرانجام تا ملت و مردم گسترش يابد، شعار محوری را نمی توان به حوزه سياسی زندگی اجتماعی، مثلا انتخابات آزاد ـ باوجود اهميت آن ـ  فروکاهيد. بلکه می بايد در هر حوزه زندگی اجتماعی شعاری محوری داشت تا کوشندگان آن حوزه را نيز به انجمن دموکراسی اپوزيسيون پيوند داد. مثلا "آزادی پوشش" برای زنان، "آزادی قلم" برای روزتنامه نگاران و نويسندگان، "آزادی کارآفرينی" برای اقتصاد زدوده از رانت خواری، "آزادی نشست و برخاست و آمد و شد" برای جوانان، "آزادی آيين پروری" برای خدا باوران و ديگر. گفتيم "مثلا"، چون شعارها را جز با کوشندگان هر حوزه نمی توان تعريف و تعيين کرد.

سخن آخر ـ رسيديم به پايان. بالاخره آلترناتيو آری يا نه؟ پاسخ ما اين است: اگر انجمن دموکراسی برپاشد و گسترش يافت و مردم به آن اقبال کردند، آنگاه نه تنها نبايد از اعلام وجود آلترناتيو هراسيد، بلکه بايد آن را با بوق و کرنا آواز داد و بدان افتخار کرد.
اما چطور می توان فهميد که مردم به آن اقبال کرده اند؟ در دموکراسی اقبال مردم را با شمار رای می توان سنجيد. در شرايط تعطيل دموکراسی اما، پشتيانی و اقبال مردم را با حضور در کوچه و بازار می توان سنجيد. اگر جريانی فراخوان داد، مثلافراخوان اعتصاب و مردم اعتصاب کردند يعنی اقبال و پشتيبانی کرده اند. آلترناتيويی که اين چنين برمی آيد مشروع است و می توان ـ و بلکه می بايد ـ خود را به عنوان آلترناتيو معرفی کند. اگر نه، که هيچ.
برپاداشت دموکراسی، همچون هر ابتکار ديگری، کارآفرين جسور می خواهد. وجيه الملگی و عوام زدگی اما، هر دو از دشمنان کارآفرينی جسورانه اند. مبارزه ای که نگرانی کوشش گری اش آن  است که "اگر با اين نشينم، او چه گويد و اگر با او بگويم اين چه کند؟"، دست آوردی نخواهد داشت، جز افزودن بر عمر استبداد در ميهن. شايد سه دهه ديگر. 

۲ نظر:

ناشناس گفت...

جناب اسدی گرامی بسیار عالی و درست . برای سرعت بخشیدن به گفتگو های این چنین که سال هاست از طرف آزادیخواهان بسیاری طرح شده است ، خلاصه ای از برداشت خود را ضمن موافقت با ای
ده های اصلی طرح شده در نوشته تان نیز طرح می کنم

همانطور که شما بدرستی میگویید ما شعار های مختلفی در اعتراضات گوناگون مردم داریم. آنچه که تمام این جنبش های آزادیخواهانه و عدالتجویانه رامیتواند در یک کلیت بزرگ و واقعی و سرنوشت ساز ، به هم پیوند دهد و فضا برای اشتراک و اختلاف را آزاد کند ، گرد آمدن و انجمن کردن حول ایده همبستگی ملی ، نفی کامل فاشیسم اسلامی و برقراری سکولار دمکراسی پیشرفته و حقوق بشر و آزادی انتخاب در هر زمان ، است. این مقولات همه در پیوستگی با هم هستند. این مقولات و ایده های کلان همزمان در کنار شعار ها و خواسته های ویژه می بایست نیز طرح شوند و اگر خوشبین باشیم امروزه شاید بتوان گفت تلاش هزاران هزار آزادیخواه ایرانی به ثمر نشسته است. امروز دمکراسی با تمام متعلقاتش کد مشترک بسیاری از فعالین داخ و خارح شده است. این در تاریخ شناخته شده ایران بی سابقه است

آلترناتیو باید ساخته شود و آن هم آلترناتیوی که واقعا آلترناتیو باشد و مورد اقبال و اعتماد نسبی عمومی

کاوش در معنی فردوسی که می گفت عاقلان انجمن کردند ، میتواند جالب ، اموزنده و راهگشا نیز باشد . مسلما اگر نخواهیم خرافاتی به این حماسه های تاریخی نگاه کنیم این به این معنی است که عاقلان فضا را فهمیدند. درد را فهمیدند. خطر را چشیدند و ساز و کار کردند. این به این معنی میتواند باشد که نقشه ای برای فردا ریختند .تقسیم کار های لازم را کردند. سخنگویشان را انتخاب کردند. قرادادی بستند. لشگر ها را از هر طرف آماده کردند و نقشه و تاکتیک و استراتژی کشیدند و بر ضحاک زمانشان پیروز شدند
این در ترجمه آزاد امروزی میشود یک شورای ملی ، یک تقسیم کار ، یک یا دو سخنگو ، یک قرارداد ملی ، یک منشور بر مبانی گفته شده و مشترک، از همه گرایشات برای هماهنگی کل مبارزات و اداره شایسته دوران گذار تا انتخابات مجلس موسسان

امروز اکثر فعالین سیاسی ، /فرهنگی / اجتماعی خود را متعهد به دمکراسی و مقولات مربوطه معرفی می کنند و اگر نکنند کسی آن ها را بعنوان نیروی آینده ساز جدی نمی گیرد. پس مانع انجمن شدن در چیست ؟ ظاهرا یک پهلوی ستیزی بی دلیل قانع کننده و نتیجتا بی منطق. اما کیست که نداند نتیجه این سیاست یعنی بقای بیشتر جمهوری اسلامی و خطر تجزیه بیشتر ایران از درون و بیرون. خطر جنگ. گرسنگی دیگر بیداد میکرد..و..و
آیا بقول شاملوواقعا منافعی در کار است که بخشی هنوز نمی خواهند بفهمند که راه پیروزی در چیست و یا آنچنان در یک جانبگی و تعصبات سیاسی/ ایدئولوژیک گذشته غرقند که هنوز حضور این فاشیسم هار آن ها را از خواب سنگین بیدار نکرده است

دمکراسی خواهان اگر واقعا دمکراسی خواه هستند و دمکراسی خواهیشان از جنس حکومت های "دمکراتیک " خلقی و شرقی نیست،نباید منتظر شوند. زمان از دست میرود. و دشمن خونخوار و غدارو مالیخولیایی و امام زمانی است

وحید آبان

جمشید اسدی گفت...

دوست گرامی، آقای وحید آبان
منت گذاريد و يادداشتی بر نوشته من گذاشتيد. از آن استفاده فراوان بردم. فکر نمی کنم نکته ای باشد که مورد موافقت هر دوی ما نباشد. نوشته "آلترناتيو سازی آری يا نه؟ واکنش های بسياری برانگيخت. از همين رو در آخر همين هفته باز هم در همين مورد خواهم نوشت. آيا می توانم به اسم اشاره ای هم به همين يادداشت شما بکنم؟
با گرامی داشت