چهارشنبه، تیر ۱۲، ۱۳۹۲

نگاهی به پيروزی حسن روحانی: با مغزی سرد و دلی گرم!

نگاهی به پيروزی حسن روحانی: با مغزی سرد و دلی گرم!

جمشيد اسدی
ويژه خبرنامه گويا
واکاوی انتخابات رياست جمهوری خرداد ۱۳۹۲ نياز به صبر و شکيبايی داشت. شور و شيفتگی روزهای پس از انتخابات جای بحث و گفتگو نمی گذاشت. شور حاکميت نظام اسلامی که مردم به دلخواسته رهبر حماسه سياسی آفريدند و شور اپوزيسيون تعامل گر که مردم رهبر را غافلگير کردند! نديده بوديد نوشته هایِ پرشور در رسانه های اجتماعی اينترنت را ؟
اما بيش از اين نمی توان شکيبا بود. چه بيم آن هست که برداشتی نادرست از اين انتخابات در جان ها و دل ها بنشيند. آن چه می آيد واکاوی مواضع اپوزيسيونی است که پيروزی حسن روحانی را ناشی از غافلگيری آيت الله خامنه ای و پيروزی اصلاح طلبان می داند. به باور ما هر دو اشتباه است. در اين انتخابات، نه مقام رهبری غافلگير شد و نه اصلاح طلبی پيروز. دلايل را خواهيد خواند.
اين نوشته نيز اشاره به گسستی است در اپوزيسيونِ دموکرات که برای رسيدن به هدف، اصلاح طلبی و مسالمت جويی را برگزديه است. هر چه می گذرد اين گسست ژرف تر می شود. در يک سو، اپوزيسيونِ پايبند به چارچوب و سياست های نظام اسلامی است که ما در عين پاس و گرامی داشت، آن را "اپوزيسيونِ هموند نظام" می ناميم. هموند به معنی عضو يا بخشی از يک چيز، همچنان که در لغت نامه دهخدا آمده است. همين "اپوزيسيونِ هموند نظام" است که با وجود آگاهی و انتقاد از مهندسی و رد صلاحيت ها به شرکت در انتخابات خرداد ۱۳۹۲ تن داد و پيروزی حسن روحانی را پيروزی اصلاح طلبی ناميد.
در سوی ديگر، "اپوزيسيونِ مستقل از نظام" است که به روشنی خواهان برپاداشت دموکراسی و انتخابات آزاد در ايران است و سياست های نظام را نيز با همين الگو می سنجد. بدنه اصلی اين اپوزيسيون در انتخابات شرکت نکرد و خواهان برگزاری انتخاباتی شايسته شهروندان ايران زمين شد و هست. "اپوزيسيونِ مستقل از نظام" اما نه خود را دشمن "اپوزيسيونِ هموند نظام" می داند و نه از پشتيبانی رويکرهای بخردانه نظام که به سود سربلندی و توسعه ملی باشد می پرهيزد. از همين رو با توجه به شرايط سخت کشور، بر اين باور است که می بايستی از تنش ها کاست و برای حل مشکل های ميهن به روحانی فرصت داد و از کارهای نيک وی پشتيبانی کرد. روشن است که پشتيبانی ما جز مشروط نمی تواند بود. شرط ها در پايان اين نوشته خواهيم آورد. اين قدر بگوييم که همواره برپاداشت دموکراسی را به ياد خواهيم داشت و به ياد خواهيم آورد.



مهندسی انتخابات و جلوگيری از غافلگيری. انتخاب حسن روحانی برای آيت الله خامنه ای و سرسختان، نه غافلگيرنده بود و نه ناخواسته. حسن روحانی يکی از گزينه های مورد پذيرش بود. تفاوت مهندسی و تقلب در انتخابات در همين جاست. پايوران نظام به مهندسی هوشمندانه ی انتخابات دست يازيدند تا مگر بدون تقلب در شمارش آرا و پرداخت هزينه اعتراض و شورش مردمی همچون خرداد ۱۳۸۸، رئيس جمهوری هماهنگ با حاکميت نظام داشته باشد. چه در شرايط ناخرسندی گسترده، بن بست سياست خارجی و به ويژه تحريم ها، هزينه اجتماعی و بين المللی سرکوب برای نظام صدبار کمرشکن تر از پيش می بود و می توانست به بحرانی خانمان برانداز بيانجامد.
از همين رو، مهندسی انتخابات به گونه ای شد که نتيجه آن غافلگيرانه نباشد و نيازی هم به تقلب در شمارش آرا نباشد. با فرستادن هشت نفر نامزدِ دست چين شده به مبارزه انتخاباتی، آيت الله خامنه ای و سرسختان ديگر نگرانیِ خواب ربُايی نداشتند که کی برنده خواهد شد. چه همه آن ها در حاشيه مورد پذيرش سرسختان بودند. گيرم کمی بيشتر يا کمتر. حتی می توان گمُانه زد که سعيد جليلی، حداد عادل يا محسن قاليباف بيشتر در دل مقام رهبری جای داشتند. اما بدين معنی نمی تواند بود که ديگر نامزدها دل وی را به درد می آوردند. سخن ما اين نيست که حسن روحانی بد است و بايد با او جنگيد. بلکه يادآور می شويم که او يکی از گزينه های نظام بود در شرايطی که حتی هاشمی رفسنجانی هم رد صلاحيت شد.
حالا با اين حساب جای آن است که "اپوزيسيونِ هموند نظام" کف دست بر هم بسايد که ديديد که در شمارش آرا تقلب نشد؟ نظام چه نيازی به تقلب در شمارش آرا داشت؟ همه نامزدها از ياران گزيده شده نظام ولايی بودند! اصولگرايان سرسخت از اين مهندسی دو سود ديگر هم بردند. يکی اين که دست کم در نزد ناظران شتابزده به مشروعيتی دست يافتند که نظام در اين شرايط بحرانی سخت بدان نياز داشت. ديگر اين که رهبری اصلاح طلبی به دست يکی از شخصيت های مورد اعتماد نظام سپرده شد. مگر نه اين که حسن روحانی که هرگز ادعای اصلاح طلبی نداشت، امروز رهبر اصلاح طالبی است؟
اصلاح طلبی در انتخابات پيروز نشد. پيروزی حسن روحانی در انتخابات پيروزی اصلاح طلبی نبود و نيست. وی که اصلاح طلب نبود! روحانی تا کنون برای دموکراسی و گشايش جامعه چه گفته و چه کرده، که نشانه ای از اصلاح طلبی باشد ؟ اين قبول که انتخاب او بهتر از انتخاب سعيد جليلی بود. اين هم قبول که مصلحت انديشی و اعتدال او بهتر از تندروی و تنش افروز های محمود احمدی نژاد است. اما اين ها که اصلاح طلبی نمی شود! يا اگر هست ببايد گفت که جايگاه و انتظار از اصلاح طلبی بسيار کمتر از پيش شده است.
نخستين اصلاح طلب برآمده از نظام محمد خاتمی بود که دست کم در گفتار مرزی برای آزادی نمی شناخت (بگذريم که کارنامه ای بسيار از کمتر از حد انتظار از خود باقی گذارد). رهبری نمادين اصلاح طلبی سپس به ميرحسين موسوی و مهدی کروبی رسيد که هر دو در گفتار و کردار کمتر از خاتمی در پی آزادی بودند. امروز اما، کار اصلاح طلبی بدان جا رسيده که درفش آن در دست حسن روحانی است! او کی و کجا گفت که اصلاح طلب است. نيز جای يادآوری است که حکم حصر موسوی و کروبی از همان "شورای‌عالی امنيت ملی جمهوری اسلامی ايران" آمد که روحانی عضوش بود ـ البته اين هم بر سر زبان هاست که گويا حکم حصر را خود مقام معظم رهبری داده است.
البته حالا از حسن روحانی انتظار می رود که با در دست گرفتن زمامداری برای آزادی موسوی و کروبی و ديگر زندانيان سياسی بگويد و بکوشد. اما هرچه کند، نمی بايستی فراموش کرد که او در بپاخيزی سبزِ "رایِ من کو؟" که همه جان و دل و بلکه ياران ما را با خود داشت هيچ نگفت و هيچ نکرد؟ مسالمت جويی و پشتيبانی از مصلحت گرايی او ـ آن هم برای ايرانِ رنجور ـ يک چيز است و معرفی او به عنوان اصلاح طالب چيز ديگر!
اميد که روحانی زين پس دست کم در سطح خاتمی ۱۳۷۶ اصلاح طلب بشود. تا کنون که نبوده است. روحانی اما انتخاب خود را به اصلاح‌طلبان و دگرخواهان وامدار است. از پيش نمی توان دانست که آيا او اين دين را پاس خواهد داشت يا نه. اما اصلاح طالبان و دگرخواهان ببايد دانست که پايگاه اجتماعی گسترده ای دارند. هنگام آن است که به خود آيند و خويش را باور کنند.
مردم هم پيروز انتخابات نبودند. آورديم که اصلاح طلبان برنده اين انتخابات نبودند. نيز بر اين باوريم که مردم هم در برپاداشت جمهوری و حاکميت خود پيروز نبودند. چرا که نه شمار بالای مشارکت دليل پيروزی است و نه تمکين به گزينه های تحميل شده از سوی سرسختان. به هر دو بپردازيم.
"اپوزيسيونِ هموند نظام" شرکت گسترده مردم در انتخابات خرداد ۱۳۹۲ را پيروزی می نامد. چنين نيست! اين درست که مشارکت مردم از ستون پايه های دموکراسی است. اما دموکراسی را ستون پايه های ديگری نيز هست که بدون آن حضورمردمی درست که نه، بلکه حتی می تواند زيانمند باشد. مردم پيش از اين و بلکه بيش از اين هم مشارکت گسترده داشتند. همچون استقبال از آيت الله خمينی به کشوری که وی هيچ احساسی برای بازگشت بدان نداشت. يا برای مرگ وی. يا برای بزرگداشت روز قدس و سر دادن شعار مرگ بر اسراييل. اين ها نشانه پيروزی است؟ زمانی مشارکت مردم پيروزی است که برای دموکراسی و آزادی باشد. فرق است ميان حاکميت دموکراتيک مردم و پوپوليسم و عوام زدگی. آزادی خواه هوادار حاکميت دموکراتيک مردم است، نه پوپوليسم و دنباله روی از عوام. مشارکت گسترده مردم به خودی خود دليل درستی کار نيست، بلکه می بايستی آن را با سنگ محک آزادی خواهی سنجيد.
از شمار رای دهنده بگذريم و به کار ايشان بپردازييم. کار مشارکت مردم در انتخابات نشانه پيروزی است؟ نه!راستی اين که اصولگرايان سرسخت به مردم گفتند تنها ما تعيين می کنيم که به چه کسانی می توانيد رای دهيد. مردم هم گفتند بسيار خوب، تنها به کسانی رای می دهيم که شما تعيين کرده ايد.
بزرگی و حماسه اين کار در کجاست؟ اين قبول که مردم بخردانه معتدل ترين را از ميان گزينه های شورای نگهبان برگزيدند و شايد هم که با توجه به اوضاع بد اقتصادی کار با صرفه ای کردند. اين هم قبول که مردم مصلحت انديشی کردند و دوباره به خيابان نريختند تا بدون رهبری و سازمان يافتگی، همچون چهار سال پيش زخمی و کشته و اسير شوند. اما ديگر اين را نمی توان پذيرفت که برای اين ها می بايستی جشن گرفت و پايکوبی کرد! مردم پذيرفتند که حق خود را به گزينه های شورای نگهبان فروکاهند. اين جشن و تبريک می خواهد؟ پس اگر مردم سرسختان را وادار به عقب نشينی می کردند که چرا به زن ها اجازه نامزدی نمی دهيد و گزينه های ما را رد صلاحيت می کنيد، آن وقت چه جشنی می گرفتند و چه پايکوبی به راه می انداختند!
صد البته که نگارنده از شادی مردم شاد است ـ به ويژه در شرايطی که اندوه و زاری را در کشور نهادينه کرده اند ـ و اميدوارست که کشورمان برای آزادی خواهی و دموکراسی سزوار هزاران جشن و پايکوبی شود. اين آرزو به جای خود، ترديد در مورد جشن و پايکوبی و تبريک و تهنيت برای انتخاب گيرم معتدل ترين نامزد در ميان گرينه های شورای نگهبان به جای خود.
تاثير ايستادگی بر انتخاب حسن روحانی . اگر فشار تحريم های بين المللی، مقاومت آزادی خواهان و هراس از عدم مشارکت مردم در انتخابات نبود (مگر نه اين که آيت الله خامنه ای يک روز پيش از انتخابات از مردم خواسته بود که اگر به جمهوری اسلامی هم باور ندارند برای ايران به پای صندوق رای بروند)، حاکميت تماميت خواه چه زيانی می برد از اين که به جای مهندسی و قبول گزينه ای مصلحت گرا، انتخابات را يک جا برچيند و آن را همچنان که مقام رهبری در جايی گفته بود به انتصاب مجلس واگذارد يا گزينش نامزدها را محدودترکند يا از تقلب در شمارش آرا بپرهيزد؟ اصلاح طلبان و حتی ياران ديرپا، اما مصلحت انديشه نظام چون رفسنجانی و موسوی و کروبی را که بدون ملاحظه از حاکميت بيرون راندند، چه دليلی داشت که مهره ناجور تازه ای را بپذيرند؟
اگر همه اپوزيسيون به راه "اپوزيسيونِ هموند نظام" می رفتند، سرسختان، بی هراس از پرداخت هزينه، هر کار می خواستند می کردند. اگر ايستادگی نبود، خامنه ای و سرسختان هرگز اجباری برای هيچ مصالحه ای نمی داشتند. بدون ايستادگی، اگر جمهوری ولايت نشده بود ای بسا که سعيد جليلی به جای احمدی نژاد می نشست.
سخن آخر . اين ها همه آمد و اما پيشنهاد نگارنده آن نيست که می بايستی با حسن روحانی جنگيد. نگارنده در رای گيری شرکت نکرد و پس به او رای نداد. اما بر اين باور است که می بايستی به وی فرصت داد تا به وعده هايش جان بخشد. ايران ما پس از انقلاب و جنگ و به ويژه هشت سال رياست جمهوری محمود احمدی نژاد، خستو و بر زمين نشسته است. آرمان ها و ارزش ها را نمی بايستی کنار گذارد. اما می توان دندان بر جگر گذارد تا مگر ايران در چهار سال پيش رو سربلند تر از چهار سال پشت سر باشد.
البته پشتيبانی آزادی خواهان از حسن روحانی مشروط است. تفاوت ما با "اپوزيسيونِ هموند نظام" در همين جاست. "اپوزيسيونِ هموند نظام" پيروی از هر گزينه ای به جز گزينه های ارايه شده از سوی نظام را تندروی و براندازی می داند. اين ديدگاه را ما دنباله روی می دانيم که نهايت آن دموکراسی و آزادی نيست. رويکرد اپوزيسيونِ مستقل به نظام اما بر پايه بنيادهای انتخابات آزاد و دموکراسی است. از چنين ديدگاهی، "اپوزيسيونِ مستقل از نظام" در برابر استبداد و تبعيض سرسختان نظام می ايستد و افشا می کند. اين را برخی تندروی و براندازی می دانند. بگذار بدانند! سياست ما نه تندروی است، نه دنباله روی!
پشتيبانی مشروط ما از حسن روحانی هم بر همين پايه است. اگر او در پی اصلاح طلبی و بهره مندی از پشتيبانی آزادی خواهان است کار های سخت اما روشنی می بايستی کرد:
گشودن فضای سياسی و اجتماعی در کشور. آزادی زندانيان سياسی، آزادی مطبوعات و رسانه ها، آزادی تجمعات و گردهمائی های سياسی، آزادی موسوی و کروبی و رهنورد و ديگر زندانيان سياسی، کاستن از فشار امنيتی، لغو نظارت استصوابی،
کاردانی و کارشناسی در مديريت کشور. محدود کردن نفوذ سپاه در ساختارها و تصميم گيری های کلان کشور، سپردن مسئوليت ها به کاردان و کارشناس،
بستر سازی برای اقتصاد بازار ـ بنياد. مبارزه با رانت خواری و انحصارات، رقابتی کردن فعاليت‌های اقتصادی، مبارزه با افزايش نقدينگی تورم زا، انضباط مالی، استقلال بانک مرکزی، پشتيبانی از کارآفرينی و افزايش توليد (به جای تزريق در آمدهای نفتی يا پول های استقزاضی)،
دوستی و روابط قانونمند در روابط سياست خارجی. زدودن تنش با جامعه جهانی، مصالحه در زمينه پرونده هسته ای، عدم مداخله در جنگ داخلی سوريه و پرهيختن از تنش افروزی در خليج فارس.
نکته پايانی اين که در نظام اسلامی، تضاد ميان جمهوريت و ولايت به جای خود باقی است. بلکه بيش از پيش. برای ايران مان، سياست های همخوان با منافع ملی را از سوی هر دولتی که باشد پاس می داريم و پشتيبانی می کنيم. اما جز به حاکميت مردم و دموکراسی تن نخواهيم داد و ازين رو به نظام ولايی بسنده نتوانيم کرد. هيچ مصلحتی ما را از درخواست دموکراسی و انتخابات آزاد و منصفانه باز نمی دارد. تفاوت ما با "اپوزيسيونِ هموند نظام" در همين جاست!

هیچ نظری موجود نیست: