پنجشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۲

پاسخ به عباس عبدی در باره تحريم ها و ديگر!

پاسخ به عباس عبدی در باره تحريم ها و ديگر!

جمشيد اسدی

هم ميهن گرامی، آقای عباس عبدی!

در نوشته "سخن گفتن از جانب غايبان" (يکشنبه ۳ شهريور ۱۳۹۲، سايت روز آنلاين) به گفتگوی من (اشک ریختن برای مردم٬ کنش سیاسی نیست سايت روز آنلاين، پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۲) اشاراتی کرده ايد. سپاسگزارم. من هم نکته ها دارم برای هر يک ازآن  اشاره ها. اين شايد فرصتی باشد برای گفتگو ميان فرزندان ايران زمين در هر کجا که هستند و به هر دليلی که هستند.

افزون بر نقد گفتگو به نامه سرگشاده دوست آزاده ام عيسی سحرخيز و 54 نفر از دوستان اش هم اشاراتی کرده ايد. چه بهتر! کار را تمام کرده ايد. حالا دست کم می توان پنداشت هر آن چه در دل داشته ايد گفته ايد و مبتکر گفتگوی جانداری شده ايد. پس بپردازيم به هفت اشاره ايی که آورده ايد. 

 

1. در نخستين نکته از من (جمشيد اسدی) دو گفتآوری کرده ايد. يکی اين که: "... نویسندگان{منظور گوينده، نامه زندانيان است} فراموش کرده‌اند تحریم‌ها از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد وضع شده و جنبه قانونی گرفته است و نه آمریکا یا باراک اوباما. و سپس افزوده ايد که ... گوینده محترم ... چه خوب بود که خردمندانه و با دقت نامه را مطالعه می‌کردند تا دچار اشتباهات عجیب و غریب نشوند، زیرا این نامه ربطی به تحریم‌های سازمان ملل ندارد ... معلوم نیست که گوینده از کجا و بر اساس چه قرینه‌ای این نامه را مربوط به تحریم‌های سازمان ملل دانسته است؟ ... اصولاً بحث اين نامه فقط درباره‌ی تحریم‌های یک‌جانبه‌ی آمریکا است.

بسيار خوب آقای عبدی! نکته شما را گرفتم. حالا نوبت شماست که به نکته من توجه کنيد: نخست در داخل کروشه اشاره من به نويسندگان نامه 55 نفر را تصحيح می فرماييد و می افزاييد که منظور گوينده همان زندانيان است.  يعنی چه؟ زندانی يا غير زندانی. اين چه چيز را در يک گفتگوی خرد ـ بنياد تغيير می دهد؟ آهنگ بحث و دليل آوری داريد يا برانگيختن احساسات؟ شما پشتيبان آن نامه هستيد چون دلايل قوی دارد يا در بند بودن برخی از ايشان را دليل کافی بر درستی پيام نامه می دانيد؟

دو ديگر فرموده ايد که اين نامه ربطی به تحریم‌های سازمان ملل ندارد و بلکه فقط درباره‌ی تحریم‌های یک‌جانبه‌ی آمریکا است. آقای مهندس! همين جاست که شما سخت در اشتباه ايد و می بايستی که نکته ای را دريابيد.  اين تحريم های تصويب شده از سوی شورای امنيت سازمان ملل بود که به مجازات های بين المللی عليه کشور ما وجه قانونی بخشيد، هزينه ديپلملتيک مجازات تنبيهی عليه ايران را پايين آورد و سرانجام بسياری از کشورها را  برای تحريم های يک جانبه برانگيخت. به ياد داشته باشيد که تحريم های يک جانبه از سوی آمريکا (و صد البته نه فقط از سوی آمريکا)، نه در زمان رياست جمهوری جورج بوش جوان که نيوکان بود و چه و چه، بلکه در زمان رئيس جمهور رنگين پوستی شدت گرفتند که به مذاکره بدون پيش شرط با نظام جمهوری اسلامی تعهد کرده بود. توجه داشته باشيد که تحريم های يک جانبه از سوی آمريکا و نيز اروپا و بلکه کانادا، استرالیا، ژاپن و کره جنوبی هم پس از قطعنامه های شورای امنيت و تحريم های سازمان ملل شدت گرفتند، چرا که از آن پس، تحريم ها نه پيروی از سياست آمريکای "جهانخوار"، بلکه پاسداری از قطعنامه شورای امنيت به حساب می آمدند. از آن گذشته کشور ها حتی اگر هم به طور يک جانبه بر تحريم ها نيافزايند، نمی توانند از تحريم های تصويب شده شورای امنيت سر باززنند. چرا؟ بدين دليل ساده که عضو سازمان ملل اند!
باور نمی کنيد؟ اجازه دهيد از آقای دكتر تقی کروبی شاهد آورم که در همان نوشته  "سخن گفتن از جانب غايبان"،  مورد اشاره و وثوق خودتان نيز بوده است. وی در گفتگویی در باره ابعاد حقوقی تحریم ها که در کشور اجازه انتشار نيافت و اما در سايت شخصی ايشان منتشر شد می گويد: مطابق منشور ملل متحد، حفظ صلح مقدم بر کلیه مسائل سازمان تلقی شده و ضمانت اجرایی این امر بر عهده شورای امنیت به عنوان پلیس ملل متحد قرار گرفته است ... پیش شرط اتخاذ اقدامات اجرایی توسط شورای امنیت احراز “تهدید علیه صلح” “نقض صلح”، “یا عمل تجاوز” است ...  قطعنامه های مصوب شورای امنیت آثار حقوقی دارد که مطابق آن کشورها نسبت به آن متعهد اند. البته  دكتر تقی کروبی این حجم از تحریم‌های يک جانبه را با روح منشور ملل متحد سازگار نمی داند، اما همو بر اين باور است که می بايستی از ظرفیت سازمان های بین المللی برای تامین منافع ملی بهره بگیریم.
آقای عبدی! اصلا از اين حرف ها بگذريم و فرض (نادرست) کنيم که تحريم های آمريکا ربطی به شورای امنيت ندارد. خوب بالاخره تکليف مجازات های سازمان ملل و قطعنامه های شورای امنيت چه می شود؟ برای رسيدن توافق با آمريکا قصد دور زدن سازمان ملل را داريد ؟ بر پايه کدام منطق مدارا با آمريکا را به رسيدن توافق با سازمان ملل ترجيح می دهيد؟ به هر حال بدانيد و به آگاهی بلندپايگان نظام جمهوری برسانيد که رسيدن توافق با تک تک کشورهای تحريم کننده در حالی که قطعنامه های شورای امنيت به جای خود باقی است کار بسيار مشکلی است ـ اگر ناممکن نباشد. بازگرديد به گفتآوری من از مرجع مورد وثوق تان دکتر کروبی.
اما اجازه دهيد باز هم فرض تازه ای کنيم (ملاحظه می کنيد تا چه حد می کوشم فرض هايم را بر مبنای ديدگاه شما تنظيم کنم) و بگويم رسيدن توافق با آمريکا و برداشتن تحريم های آمريکايی از سر ايران بدون حل مشکل قطعنامه های شورای امنيت شدنی است. چنانچه در نوشته خود از نامه 55 نفر چنين می آوريد که: ...  چهره ای به عنوان رئیس جمهور انتخاب شده که شعار او اعتدال ...  و بنای آن تعامل مثبت در عرصه بین المللی ... است. ما فکر می کنیم اینک وقت آن رسیده است که با هم تاریخ را ورق بزنیم و فصلی نو در نگاه به یکدیگر باز کنیم ...
 بسيار خوب. چه بهتر که هر چه زودتر اين دشمنی و تنش بی فايده با آمريکا در پی گفتگو و مذاکره از ميان برود. اما برای اين مهم هم نامه نوشتن به اوباما کافی نيست و می بايستی به سر سختان نظام هم نامه نوشت. آخر توافق بر خلاف دعوا دو سر دارد. به گفته همان آقای دکتر کروبی مورد وثوق تان اين تنها  احمدی نژاد و تیم اش نبود که با ادبیات بین المللی بیگانه بود و اصل سیاست خارجی اش بر مبنای ایجاد تنش بود و تعامل با جامعه جهانی را وادادگی می دانست. دکتر کروبی می گويد: تا یکسال پیش از آن که تحریم ها آثار جدی خود را نشان دهند، این نگرش در میان برخی دیگر از مسئولین نیز بطور جدی طرفدار داشت ... که ... تحریم فرصتی برای جهش است و ما در حال فتح سنگرها یکی پس از دیگری هستیم.
در همان نامه 55 نفر که خود بدان اشاره داشتيد آمده است که ... البته ممکن است در هر دو سو نیروها و عواملی خواهان عدم دستیابی به راه حلی در مورد این مسئله باشند و تدوام این چالش را ترجیح دهند ...
نکته من هم همين است. ما ايرانی ها می بايستی با نوشتن مقاله و فرستادن نامه به نيروهای افراطیِ مورد اشاره نامه 55 نفر و دکتر کروبی و بر هم زدن توازن قوا به سود اصلاح طلبان و دست کم پراگماتيست ها نظام را آماده پذيرفتن معامله بزرگ و نوشيدن جام شهد کنيم. ورنه هر کوششی بی فايده است. مثلا فکر کنيد اوباما بخواهد تاريخ را ورق زند و رو به آقای رئیس جمهور جديد (يا نزديکان او) آورد که با او دست دهد و حرفی بزند و اما آقای روحانی (يا نزديکان او) هم از ترس رهبر (يا افراطی های مورد اشاره)، اصلا از اتاق و دفتر خود بيرون نيايند. همان طوری که سيد محمد ترسيد و در راهرو های سازمان ملل سر راه کلينتون هم نرفت. خوب اين طوری هم که نمی شود.
نويسنده محترم! در آخر نکته يک خود بندی آورده ايد پر از ادعا، اما بی مدرک. می نويسيد: بنابر اين مسأله‌ی اصلی این است که این نامه پس از انتخابات اخیر ایران نوشته شده که طبعاً اگر ایالات متحده قصد سوئی نداشت، باید خود را آماده‌ی گفتگو می‌کرد نه آن که بر شدت تحریم‌ها بیافزاید.
نخست اين که فرض می کنيد که سوء نيتی اگر باشد از سوی آمريکاست، چرا که رئيس جمهور جديد گفته است که پيرو اعتدال و تدبير است و پس سوء نيت نخواهد داشت. همين کافی است؟ نبايد عمل او را سنجيد؟ دو ديگر اين که مشکل من و مسئوليت من ايرانی سوء و حسن نيت کشورم است، نه آمريکا. ديپلماسی را برای همين ساخته اند که منافع ملی را باوجود سوء و حسن نيت ديگر کشورها تامين کنند. شما گويا در پی آن ايد که همه کشور کمک کنند تا آقايان کشورداری کنند! سوم آن که تحريم های جديد آمريکا به دليل انتخاب حسن روحانی تصويب نشد. تحريم هايی بود در دست که تصويب آن مقارن شد با پيروزی کليددار تدبير و اعتدال در نظام جمهوری اسلامی.
حالا از همه اين ها گذشته بدانيد که در غرب، دست کم به شهادت رسانه ها و روزنامه ها، فرصت مناسبی به دست آمده است برای حل مشکل پرونده هسته ای. برخی از ارباب جرايد فرنگی آن چنان از آقای روحانی صحبت می کنند که گويا ايشان عمری مبارز آزادی خواهی يا اصلاح طلبی بوده است.  از من که حرفی را باور نمی کنيد. اجازه دهيد باز هم به دکتر کروبی رجوع دهم. وی می نويسد: سال گذشته ... اکثر حقوق دان ها ... از تحریم هوشمند در جهت ممانعت از نظامی شدن برنامه هسته ای دفاع می کردند و مهمترین استدلال شان سخنان تند و تحرک آمیز رییس دولت مستقر و بدبینی در جهت ایجاد تنش در منطقه بود ... اما چندی پیش ... بعد از انتخابات اخیر رویکرد آنچنان تغییر کرده که استادی از دانشگاه کلورادو به من پیشنهاد تدوین مقاله ای در باب انحراف تحریم‌های فعلی از اهداف ابتدایی آنها داده است. در چنین وضعیتی قطعا گفتمان دولت موثر واقع خواهد شد، ... مقدمتا باید مسائل داخلی حل شود تا بتوان با اقتدار از حقوق کشور در عرصه های بین المللی دفاع کرد. 
سرانجام در همان نکته يکم می افزاييد که البته از كساني كه در بيانيه سال 90 خود فراتر از هر دولت و نهاد بين‌المللي ديگر عليه ايران بيانيه صادر كردند دور از انتظار است كه چنين نگاهي داشته باشند، آنان كه براي تامين مقدمات حمله نظامي به مردم ايران متذكر شدند كه ...
آقای عبدی گرامی! اگر جای شما بودم بيانيه 90 را با دقت بيشتری می خواندم تا مگر خطر جنگ را از سر ايران عزيز دور کنم. ويژگی شما در اين جاست که هر کسی که سرسختان نظام اسلامی را علت بحران پرونده هسته ای بداند ـ و نه سازمان ملل و آمريکا و اروپا و کانادا و ژاپن و کره و بسياری ديگر ـ  وی را بی درنگ خواهان تشديد تحريم و بلکه حمله نظامی به ايران می دانيد. تصديق می فرماييد که چنين نتيجه گيری کمی شتابزده است؟ من به اين مورد باز خواهم گشت و بيشتر خواهم گفت.

2. آقای عبدی! در نکته دوم خود پذيرفته ايد که "اشک ریختن برای مردم از سوی منتقدين کنش سیاسی مجسوب نمی شود." سپاسگزارم که به روشنی اين نکته را می پذيريد. اميدوارم که ديگر کسی در بحث و گفتگوی خرد- بنياد در پی آن نباشد که به صحرای ناکجا زند و برای به کرسی نشاندن حرف خود از مردم اشک بگيرد. همچون محمود احمدی نژاد که توانست احساسات برخی از مردم و نيز بسياری از نخبگان ـ چه در نظام اسلامی و چه در اپوزيسيون مصلحت انديش يا هموند نظام  ـ را برانگيزد تا سياستِ ايران سوزِ سپردن کشور به پاسداران را جا اندازد.
اما گذشته از پذيرش نيکو و مبارک نکته ای که شرحش رفت، سخنی سخت ناسزاهم گفته ايد آن جا که پرسيده ايد: آيا خوشی کردن بر درد و رنج و مردم از سوی اپوزيسيون هموند آمريکا يک کنش سياسی است؟ و نيز پرسيده ايد: آيا نشستن در پاریس و صدور بیانیه‌های غير واقعي که کشور را در معرض حمله نظامی قرار می دهد، کنش سیاسی است؟ آیا نشستن در خارج و درخواست دائمی تحریم های فلج کننده علیه مردم ایران از سوی دولت های غربی، کنش سیاسی يك ايراني است؟
هم ميهن گرامی، دراين مورد هرچه گفته ايد ناسزاست! منظور از اپوزيسيون هموند آمريکا چيست و کيست؟ کدامين ايرانی برون مرز نشينی  که بيشترشان در پی مصادره و پيگرد و بند و فشار و نيز تنگدستی و بيکاری از وطن دور افتاده اند بر درد و رنج مردم خوشی می کند؟ يک اسم و رسم دهيد اگر از راستگويان ايد!
چه کسی در پاريس و در خارج نشسته و اعلاميه می دهد و درخواست می کند (از که؟) که مردم ايران را تحريم دائمی کنند و کشور را معرض حمله نظامی قرار دهند؟ نشان و نشانی دهيد اگر تهمت و افترا را زشت می داريد!
چنين تهمتی از سوی رهبر و سرسختان نظام دور نيست – هم ايشان که هر دگر و آزاد انديشی را دشمن و مقيم آستين صهيونيسم و دستمزد بگير خارجی می دانند. اما از سوی شما که گويا هوادار حقوق شهروندی و حيثيت انسانی هستيد – مگر نه اين است؟ - چنين تهمت و افترايی شگفت آفرين است.
در همان گفتگو که گويا شما را برآشفت، نگفته بودم که ... همه ايرانيان از درد و رنج مردم ايران رنج می کشند٬ مسلم است که ایرانیان نمی‌توانند نسبت به فشار و تحریمی که بر هم‌وطنان می رود٬ بی‌تفاوت باشند. من در هیچ موردی آرزوی فشار بر هیچ‌کسی٬ به ویژه مردم میهن‌ام٬ ندارم. و نيز همه‌ی ما از صمیم قلب می‌خواهیم که این مشکلات از زندگی مردم ایران٬‌ کنار بروند.
قصدم آن نيست که حجت آورم و به عنوان يکی از ايرانيان دور مانده از وطن از شما حکم ميهن دوستی بگيرم؟ ديگر چه؟ بلکه می خواهم خواننده را به داوری کشانم. وارانه کردن پيام روشن من را به چه حساب بايد گداشت؟ گفتگوی من را نخوانده بوديد يا شتاب زده و اينترنتی وار خوانده بوديد؟ اگر چنين است، چرا پژوهشگر عاليقدر؟ و اما  اگر گفتگو را درست خوانده ايد و فهميده ايد پس چرا گفته روشن در متنی را که تازه به نقد کشيده ايد، وارانه می کنيد و نيز اتهام می زنيد؟

3. در نکته سوم تان کمابيش همان نگاه ناروا و و گفتار ناسزا را دنبال می کنيد و من هم همچون پيش سپاس می گزارم و می پرسم. سپاس از اين که می پذيريد که مقيم زندان و داخل کشور بودن دليل صدق سخن آدمی نمی شود. بادا که ديگر هيچ کس بدين شيوهِ "اشکِ مردم درآر" بی پا بازنگردد!
و نيز در مورد ادعايتان می پرسم. چه کسی در خارج کشور خوش و خرم زندگی می کند و دستور صادر می کند که بر تحريم ها بيفزايند تا زندگی بر مردم سخت تر شود؟ و نيز بفرماييد: چه کسی می بايستی از خود بپرسد آیا من مجاز هستم در کشورهای توسعه یافته خوب زندگی کنم و خواهان تحریم هایی شوم که مردم را با خطر مرگ روبرو می کند؟
آقای عبدی! خانه اش ويران باد کسی که در خارج کشور خوش و خرم و خوب زندگی می کند و دستورافزايش تحريم ها و سخت گيری بر زندگی صادر می کند و مردم را با خطر مرگ روبرومی کند! اما چه کسی چنين می کند؟ باز هم فروتنانه از شما خواهش می کنم که يک اسم و رسم دهيد اگر از راستگويانيد و نه افترازندگان!

4. آقای مهندس! در چهارمين نکته خود اظهارات من، جمشيد اسدی را عجيب ارزيابی کرده ايد چون گفته بودم: با نامه نوشتن به اوباما یا دیگر روسای جمهور٬ این مساله عوض نمی‌شود. این کشورها٬ کشورهای دموکراتیک هستند؛ مدتی بعد دوران ریاست‌جمهوری اوباما تمام می‌شود٬ بعد دوستان می‌خواهند به رییس‌جمهور بعدی هم نامه بدهند؟" در اين مورد يادآوری کرده ايد که: مگر نامه را به آقای اوباما، به صفت شخصيت حقيقی او می نويسند ... نامه را به رياست جمهوری می نويسند، چه اوباما باشد چه هر کس ديگری که می آيد ...
اگر به آن چه می گوييد باور داريد چگونه است که تنها در زمان آقای حسن روحانی به رياست جمهوری آمريکا نامه می انگاريد و يا پشتيبان آن ايد؟ مگر در زمان آقای احمدی نژاد آمريکا رئيس جمهور نداشت؟ يا مگر پيش تر از آن جورج بوش رئيس جمهور آمريکا نبود؟
البته اين نکته شما به جای خود درست است که نامه به اوباما نه به شخص او، بلکه به مقام حقوقی اوست. اما بفرماييد که در چنين حالتی جای و مقام شخصيت حقوقی رئيس جمهور محمود احمدی نژاد که مقام رهبری نيز از خدمات اش به نظام سپاسگزاری کرده اند، در مناسبات ايران با آمريکا و بلکه در جهان کجاست؟
با وجود همه اين ها با آن چه که به باورم جان نکته شماره 4 شماست بسيار موافقم. آن جا که می نويسيد کشورهای دموکراتيک بايد سخن حق را بشنوند و به آن عمل کنند. راست است! اما برای آن که از کشورهای دموکراتيک بخواهيم که سخن حق را بشنوند و بدان عمل کنند – و برای اين که چنين کنند شايد من و شما بر نامه مشترک سرگشاده ای امضاء بگذاريم – می بايستی مطمئن باشيم که سخن نظام اسلامی حق است.
اختلاف ما و شما، آقای عباس عبدی، بر خلاف آن چه که برخی شتابزده و برخی ديگر رياکارانه می گويند و در رسانه های درون مرز تبليغ می کنند – که که را خوش بيايد؟ - بر سر موافقت يا مخالفت با فشار تحريم ها بر سر مردم  ايران نيست. بار ديگر شما را به گفتگويی که بر آن انتقاد کرده ايد و نيز ديگر نوشته ها و گفته های اين نگارنده کمترين رجوع می دهم که زبده آن چنين است: ما اين تحريم ها را عليه هم ميهن و شهروند ايرانی دوست نمی داريم و خواهان برچيدن آنيم. در خانه اگر کس هست يک حرف بس است.
تفاوت ما و شما بلکه در آن است که شما و همراهان شما علت تحريم ها را دوگانگی جامعه جهانی و بدی کشورهای غربی می دانيد و ما پنهان کاری و تنش افروزی نظام اسلامی! نه اين که همه ديگر کشورها راست و درست باشند، نه! اما حتما می پذيريد که ما بيش از هر چيز مسئول کشور خوديم و آنگاه تعيين رابطه با ديگران با استفاده حداکثری از امکانات و فرصت های ديپلماتيک برای پيشبرد منافع ملی.
از اين گوشه است که ما نامه انگاشتن به رئيس جمهور آمريکا و ديگران سران کشورها را مادامی که سخن مان بر حق نيست، بی فايده  و بی ثمر بدانيم. و اگر بر پايه حق سخن بگوييم و عمل کنيم، نخست شورای امنيت سازمان ملل را به برداشتن تحريم ها واخواهيم داشت و چون حکم اين مرجع قانونی و پراعتبار در مورد تحريم ها برداشته شد ـ و در پی آن هزينه ديپلماتيک تحريم های يک جانبه عليه ايران بالا رفت ـ يک به يک به سران کشورها نامه خواهيم نوشت که اگر تا آن زمان تحريم ها را خود برنداشته باشند، در پی نامه و درخواست ما و برانگيختن افکار عمومی مردم شان چنين کنند.
ورنه کسی مخالف نامه نوشتن به اين و آن نيست. اگر اين احساس به کسی دهد که در اين شرايط فرستادن نامه يعنی کاری برای بهتر شدن حال و روز مردم، خوب بگذار نامه نويسند. نيت که خوب است. اما باور ما اين نيست نيت خوب کافی است. مادامی که سخن بر حق نيست، نامه ها برای برداشتن فشار تحريم ها از سر مردم کشورمان – که دل همه را به درد می آورد و بس موافق آن نمی توانيم بود – کارسازنمی توانند بود.
علت تحريم ها را می بايستی نشانه رفت که پنهان کاری و تنش افروزی بلندپايگان سرسخت نظام است. دست کم در حد نامه سرگشاده. حالا اگر اين کار برای دوستان درون مرز پر خطر و هزينه است، می توان سکوت پر معنا کرد و به اشاره ای بسنده کرد و به ويژه کار را به آزادی خواهان برون مرز واگذاشت. اما هرگز وارانهِ درست و راست را نمی بايستی گفت.

5- نکته پنجم شما دو بخش داشت. بخش نخست را چند بار خواندم و اما متوجه نشدم که چه می خواهيد گفت. جز يک جمله آن که تصريح کرده ايد کنگره آمريکا به نيابت از اسرائيل تصميم می گيرد. آقای مهندس! می دانستم که چنين خرافه ای ديدگاه بنيادين سرسختان نظام است. نمی دانستم اما که چهره های فرنشين اصلاح طلبی حکومتی هم بر اين باورند؟ می دانم که نمی توانيد پاسخ روشن داد، اما مايلم بدانم که اين جمله را از روی باور گفته ايد و يا به مصلحت. خود دانيد.
به هر حال هر چه پاسخ تان باشد در اين جا متناقض می گوييد. چه پيش از اين آورده بوديد که کشورهای دموکراتيک بايد سخن حق را بشنوند. و بعد می آوريد که کنگره آمريکا به نيابت از اسرائيل تصميم می گيرد. شگفتا کشور دموکراتيکی که مجلس اش (کنگره) نه به نيابت از مردم و شهروندان رأی دهنده خود و دفاع از منافع ملی، که به نيابت از کشور ديگری (و حتی نه مردم آن ديگر کشور) تصميم بگيرد. چه می گوييد؟
اما در بخش دوم همين بند می نويسيد که: ... اگر كسي خود را ایرانی می داند چگونه قبول می کند که کشوري دارای صدها بمب اتمی باشد و عضو ان پی تی هم نباشد و در عين حال به کشورش که عضو ان پی تی است و می خواهد يا حداقل مدعي است كه در چارچوب ان پی تی عمل کند فشار آورد و اين شخص همچنان طرف آن كشور متعدي را بگیرد؟ و سپس با اشاره به جمهوری اسلامی می نويسيد که عضو ان پی تی است و می خواهد يا حداقل مدعی است که در چارچوب ان پی تی عمل می کند. تمام نکته در همين "يا" ست ميان می خواهد و مدعی. باور شما کدام است؟ نظام اسلامی می خواهد يا مدعی است؟
راستی را اين است که جامعه جهانی ـ و نه تنها اسراييل ـ بر اين باور است که جمهوری اسلامی تنها مدعی است و نه به راستی پايبند به ان پی تی. اگر چنين نبود که آژانس بين الملی گزارشی نمی داد که بر پايه آن شورای امنيت سازمان ملل ـ به نيابت قانونی از جامعه بين المللی ـ قطعنامه تنبيهی پشت قطعنامه عليه کشور ما تصويب کند.
اگر از خواندن نوشته من خسته نشده ايد، اجازه می خواهم که در مورد "دوگانگی" مورد اشاره تان در نظام جهانی نکته ديگری بياورم: بايد توجه کنيم که بالاخره ما در اين جهان زندگی می کنيم. ما نمی توانيم خارج از متن باشيم و يک سره قواعد بازی را به هم بريزيم. حتی اگر بپذيريم که اکثريت ملت ها با نظام ناعادلانه موجود مخالف اند، باز اکثريت دولت ها يا وضعيت موجود را پذيرفته اند و يا علاقه ای به ايجاد تغييرات بنيادين در وضع موجود ندارند. بنابراين با توجه به اين که در نظام بين الملل موجود بازيگران اصلی دولت ها هستند و نه ملت ها، ناگزيريم که نوع بازی خود را متناسب با توانمندی هايمان، در چارچوب روابط با دولت ها تنظيم کنيم. در واقع حتی اگر به تغيير در ساختار قدرت بين المللی می انديشيم، بايد اين تغيير را از درون دنبال کنيم و نه از بيرون. منطقی نيست که هنور قايق ديگری نساخته، به دنبال تخريب قايقی باشيم که خودمان هم در آن زندگی می کنيم. تفاوت نظام بين الملل موجود با نظام دو قطبی دوران جنگ سرد اين است که در نظام بين المللی موجود امکانات و راه های تاثيرگذاری از درون بيشتر شده اند.
با آن چه آوردم موافق ايد؟ يادم نرود بگويم که اين تکه از من نيست. بلکه گفتآوری کرده ام از دکتر حسن روحانی زمانی که هنوز انتخاب نشده و نامزد رياست جمهوری بود (برنامه هايی برای مديريت کشور، نردبانی به آسمان، گفت و گوی اختصاصی "اقتصاد ايران"، خرداد 1392).

6. هم ميهن گرامی، آقای عبدی! ششمين نکته شما سر تا پا نشانه از عصبانيت است. می گوييد که بايد ياد بگيريم که از طرف همه سخن نگوييم و اما خود بدون آن که بگوييد با کدام طرف سخن می رانيد به ايرانيان برون مرز اتهام کلی هواداری از تحريم و جنگ بر عليه مردم کشور می زنيد.  شايعه و تهمتی می سراييد در مورد آزادی خواهان ايران که تنها به دليل ستم و زور از زادگاه خويش دور افتاده اند و زمانی که مورد پرسش و پای ديوار قرار می گيريد، می گوييد: نه منظور من که اين يکی نبود، آن يکی بود! و خود را جدا و دور می دانيد از چسباندن آن گروه بزرگ سالم و خیرخواه به این گروه کوچک پر سر و صدا و کاسب.
هم ميهن گرامی، پيش از هر چيز بدانيد که شما از زندگی در غربت در پی مصادره و فشار و پيگيرد و نيز دلنتگی دوری از وطن هيچ نمی دانيد. حالا بدانيد يا ندانيد من با اين کلامی که شما در مورد برخی از ايرانيان برون مرز نام می بريد هيچ انتظاری ندارم. اما اين را به روشنی می خواهم بدانيد که تند و آسان داوری می کنيد! من را ياد "دشمن" در کلام مقام رهبری می اندازيد که هرگز اشاره به  اسم و رسم و نشانی ويژه ای ندارد، اما واژه ای است که به اعتبار آن می توان گرفت و به بند کرد و کُشت و مال مصادره کرد.
اگر اين نگارنده کمترين با فروتنی از کسی که با اصلاح طلبی شناختمش خواستم که به راه آسان و اما بی سرانجام تهمت زنی نرود و از اشتباهی که از روی سهو کرده پوزش بخواهد، انگيزه ای نداشتم جز آن که شما را دوستدار حاکميت شهروندی می دانم. از سر نيکوخواهی از شما خواستم از"کاسبِ پر سر و صدای شرايط سخت مردم" ناميدنِ ايرانيان آزادی خواه برون مرز پوزش بخواهيد. به سود خود شماست. ورنه ايرانيان آزادی خواه برون مرز در اين مورد گرگ باران خورده اند. برای نمونه کيهان تهران را ورق زنيد تا به چشم خود ببينيد و بخوانيد ـ اگر تا کنون نخوانيده ايد ـ که تقريبا تمامی دوستان آزادی خواه برون مرز به چه صفاتی در زرين صفحه های آن جريده وزين مفتخر گشته اند! شما البته تنها گفته ايد که برخی از ما ايرانيان برون مرز از آمريکا و نيروهای غربی خواسته ايم که عليه کشور تحريم و جنگ کنند. کيهان آقای حسين شريعتمداری که حتی معتقد است که ما در اين مورد عمل هم کرده ايم! هر چه هست ما ايرانيان آزادی خواه برون مرز از سرسختان و نيز "مصلحت انديشان" تهمت ها خورده ايم. اما حقه مهرمان هنوز بر سر همان مهر و نشان است که بود.
و نيز در مورد ادعايتان می پرسم. چه کسی در خارج کشور خوش و خرم زندگی می کند و دستور صادر می کند که بر تحريم ها بيفزايند تا زندگی بر مردم سخت تر شود؟ و نيز بفرماييد: چه کسی می بايستی از خود بپرسد آیا من مجاز هستم در کشورهای توسعه یافته خوب زندگی کنم و خواهان تحریم هایی شوم که مردم را با خطر مرگ روبرو می کند؟
آقای عبدی! خانه اش ويران باد کسی که در خارج کشور خوش و خرم و خوب زندگی می کند و دستورافزايش تحريم ها و سخت گيری بر زندگی صادر می کند و مردم را با خطر مرگ روبرومی کند! اما چه کسی چنين می کند؟ باز هم فروتنانه از شما خواهش می کنم که يک اسم و رسم دهيد اگر از راستگويانيد و نه افترازندگان!
راستی آقای مهندس، پيش از آن که به نکته آخر بپردازم پرسشی دارم. در نوشته تان عنايتی داشته ايد به گروه بزرگ سالمی از ايرانيان برون مرز که در مخالفت با این تحریم‌های ظالمانه مطلب می‌نویسند و نامه امضا می‌کنند. اما نفرموده ايد که آيا ايشان هم در کشورهای توسعه یافته خوب و خوش و خرم زندگی می کنند؛ يا نه، در تکزاس و لندن و ديگر جا ها رياضت می کشند؟

7. پژوهش گر گرامی و نويسنده عاليقدر! جدل را پاس را نمی دارم و دوست نمی دارم. اما تجربه سياسی و ميدانی به من آموخته است که شايد بد نباشد به طرف نشان دهيد که مرعوب جدل و هياهوی اش نيستيد و از پس آن برمی آييد.
شايد يک  يا دو بار جدل بد نباشد برای آن که مدعی و به ويژه شخص ثالث بداند و بفهمد که نمی توان با متلک و کنايه (در بهترين حالت) و تهمت و افترا (در بدترين حالت) کسی را از ميدان بدر کرد. اين را که فهمانديد آنگاه می شود تنها به گفتگوی خرد – بنياد و دليل آوری بسنده کرد و مسئوليت شيوه بحث جدلی و عوام فريبانه را به خود طرف واگذاشت.
از همين رو به جدل شما اشاره کردم و نشانی دادم از توانايی خود در اين مورد. اما چون شما در نوشته خود باز هم جدل ها کرده ايد و بر اشاره من باز هم جدل افزوده ايد، شايد بد نباشد نشانه ديگری از توانايی ام را درجدل را نشان تان دهم و آن اين است که: نفس آن چه را که در آن گفتگو آورده بودم، يعنی: ... کسانی هستند که چشم بر حقوق اجتماعی و آزادی مردم می‌بندند٬‌برای این‌که بتوانند امتیاز یک نشریه یا شرکت سنجش افکار داشته باشند، می تواند کماکان درست باشد. شما در پاسخ آن آورده ايد که هميشه روزنامه نگار و حقوق بگير روزنامه ها بوده ايد و پس نيازی به گرفتن امتياز نداريد. بسيار خوب، به امتياز نياز نداريد، اما بدين نياز داريد که ممنوع القلم نشويد و مجبور به گفتن سخنانی در دادگاه نشويد که سربلند آن نتوانيد بود.
اين شايد آخرين جدل من با شماست ـ آخر به شما هم بستگی دارد. اگر به گفتگو ادامه دهيد به نکته ها خواهم پرداخت. چون بر اين باورم که ميدان کار ما انديشه و نقد و تدوين می بايستی بود. بر اين پايه نمی خواهم بدين ميدان کشيده شوم که نظری نادرست است چون صاحب آن نظر چنين و چنان بود. سخن را بايد سنجيد که چون است و نه آن که چه کسی آن را گفته است. ما نه عامل گزينش و تميز خودی از غير خودی هستيم و نه توجيه کننده آن. اما شايد اين يک دو مورد جدل بد نبود تا بلکه مدعی بداند که جواب "های" را "هوی" بتوانيم داد.
سخن آخر. در آخر آورده ايد که برای عده ای قليل کنش سیاسی به حمله نظامی به ایران، تحریم های فلج کننده، تجویز تجزیه ایران و تجویز علنی پول گرفتن از دولت های غربی خلاصه می شود. در مورد بی نشانی ها و وارانه سازی اين گفته، بيش از اين گفته ام و ديگر نمی گويم. اگر حسن نيت و خوشدلی باشد که نکته ها آمده اند، ورنه تکرار بی فايده خواهد بود. در پايان اجازه می خواهم که سخنی گويم که در ارتباط با نکته ويژه ای در نوشته شما نيست، بلکه اشاره ای است به جانمايه کل نوشته شما.
ديدگاه ما در مورد تحريم ها چنين است: تا مدت ها نه تنها محمود احمدی نژاد و دوستانش بلکه مقام رهبری و سرسختان نظام نيز تحريم های بين المللی را بی فايده و بلکه تخته پرش رشد و توسعه ايران می دانستند. همين کوته بينی و تنش افروزی بود که کمر اقتصاد کشور را شکست و زندگی مردم در نظام رانت خوار جمهوری اسلامی را سخت تر از پيش و بلکه به تدريج غيرقابل تحمل کرد. هيچ انسان ايرانی نمی تواند نسبت به رنج آدمی در کل و به ويژه رنج هم ميهن اش در اين شرايط سخت بی تفاوت باشد و بلکه در دل خون نگريد.
اما برای آن که همدردی سودی برای دردمند داشته باشد، به اشک ريزی و اشک گيری از مردم نمی بايستی بسنده کرد که اين جز خود فريبی و مردم فريبی نيست. بلکه می بايستی علت را نشانه رفت. شما علت را دوگانگی نظام جهانی، سرسپردگی کنگره آمريکا به اسرائيل و نادرستی کشورهای غربی می دانيد. ما اما علت را پنهان کاری و تنش افروزی سرسختان جمهوری اسلامی می دانيم. نه اين که نظام جهانی دوگانه نباشد (يا باشد) و ديگر. اين بر ايران و ايرانی است که در هر شرايط منافع ملی را تأمين کند. ترکيه کشور همسايه در همين نظام "دوگانه" جهانی و ناراستی غربيان بود که در آغاز سال 1392، بدون دردسر چهار رآکتور اتمی خريد. شرکت های بزرگ غرب و شرق هم صف کشيده بودند تا مگر ترکيه کدام را انتخاب کند! چرا کشور من می بايستی پوسيده ترين فنآوری را از اين جا و آن جا به بهای گزاف بخرد و سر هم کند (و هراس از پيآمدهای نامبارک آن در دل مردم افکند) و تازه هنوز هم به کارآيی نرسد. آری ، مشکل اصلی از ديدگاه ما سرسختی و جهان ستيزی رهبر نظام و نيزبرخی از زورمداران جمهوری اسلامی است.
برای حل مشکل زندگی سخت مردم می بايستی بيش از هر چيز سرسختانی که کيان نظام ولايی و پادگانی – و بلکه بهره مندی خويش از قدرت و ثروت – را بر هر منفعت ملی و رفاه شهروندی ترجيح می دهند از فرادستی حکومت ايران بازداشت.
می دانم که شما باور ديگری داريد. مشکلی نيست! ما همه آن طور که می فهميم و می توانيم برای سربلندی ايران و حاکميت ايرانی می رزميم. مشکل اما اين جاست که شما به خود اجازه می دهيد که ايرانيانی را که راهی جز راه شما برای ايران سه بلکه هفت هزار ساله برگزيده اند کاسب و خواهنده تحريم و جنگ به خوانندگان خود معرفی می کنيد. چرا؟ خود را افقه واصلح و اعلم اپوزيسيون – يا دست کم منتقدين – می دانيد که هر راه جز راه خود را گمراهی می دانيد. اين تفرعن از کجاست؟ از جدل و بررسی ديگر دلايل ممکن اين نگاه بگذريم.
بار ديگر سپاسگزارم که به گفتگو با يک ايرانی برون مرز تن در داديد.
با گرامی داشت
پاريس، 28 اوت 2013



۳ نظر:

مریم الهی گفت...

جناب آقای اسدی !
اگر امید دارید که شاید بتوانید آقای عبدی را به جایی برسانید که وقایع را آن گونه که هستند ببیند نه آنگونه که وی دوست دارد ، سخت در اشتباهید ! درون آقای عبدی تاریک تر وصلب تر ازاین حرف هاست که شما فکر می کنید !
برای نشان دادن آن درون صلب و تاریک فقط به دو نمونه اشاره می کنم :

مورد اول:
همان گونه که می دانید ، آقای عبدی یکی از افرادیست که فعالانه در اشغال وحشیانه سفارت آمریکا در سال 1358 شرکت داشته. می گویم وحشیانه ، چرا که با هر معیاری که با آن ، آن عمل اشغال را بسنجید ، جز به یک نتیجه نمی رسید و آن اینست که : آن عمل ، مذموم و غیر قابل دفاع بوده است. حتی با معیارهای دینی که آقای عبدی لابد در آن زمان به آن معتقد بوده ، به شدت در تعارض است. آقای عبدی وقتی که این عمل جنایتکارانه را مرتکب شده ، خود را دانشجوی پیرو خط امام می خوانده . پس مسلمان بوده و لا جرم پیرو کتاب آسمانی خویش ، قرآن. به تصریح نص قرآن ، خدا به کسانی که به وی ایمان دارند ، گفته است که: " وقتی با کسی پیمانی می بندید باید به تمام و کمال به آن پیمان وفادار باشید. تفاوت نمی کند که کسی که با وی پیمان می بندید چه کسی باشد و چه دینی داشته باشد و اصلا دین داشته باشد یا نه. "
افراد شاغل در سفارت آمریکا ، بر اساس معاهدات و پیمان های بین المللی که ایران هم امضاء کننده آن بوده در ایران بودند و فعالیت می کردند. آنها با اعتماد به امنیتی که این پیمان نامه برای آنها تضمین کرده بوده ، در ایران بودند. بنابراین شما به کسی گفته ای که مال و جانت در امنیت است ، و وی نیز به گفته شما اعتماد کرده و به کشور شما آمده. آنگاه ناگهان و بی خبریورش می برید و مال آنها را غارت و جانشان را در معرض آسیب و خطر قرار می دهید و این دقیقا زیر پا گذاشتن دستوریست که خدا در قرآن داده. قرآنی که لابد آقای عبدی در آن روزگار به آن اعتقاد داشته.
امروزه دیگر هر کودکی می داند که اشغال سفارت آمریکا و عمل بی شرمانه به گروگان گرفتن کارکنان سفارت ، علاوه برغیر اخلاقی و غیر انسانی و غیر دینی بودن ، زیان ها و آسیب های بی شمار و غیر قابل جبرانی را متوجه ایران و منافع ملی ما کرده.
اما آقای عبدی هنوز که هنوز است حاضر نیست اعتراف کند که آن کار اشتباه بوده بلکه آن را با توجه به مقتضیات آن زمان کار درستی می داند !
این آقا حتی سال ها بعد که با یکی از گروگان های خودش به نام بری روزن ملاقات کرد ، نه تنها که یک عذر خواهی کوچک از وی نکرد بلکه با لحنی طلبکارانه به کسی که 444 روز وی را در برزخ مرگ و زندگی و آینده نا معلوم نگه داشته بود ، گفت که : " ما به شما حتی اجازه می دادیم که شطرنج بازی کنید. "
که موجب خشم و نا امیدی آقای بری روزن شده بود که فکر می کرد شاید گروکان گیر سابقش ، متوجه اشتباه خویش شده.
آقای اسدی ! شما از چنین انسانی چه انتظاری دارید؟ شما می خواهید به چنین کسی بیاموزید که حقیقت جو باشد ؟!!!

(مورد دوم را در کامنت بعدی بخوانید)

مریم الهی گفت...

مورد دوم:
همان گونه که اطلاع دارید ، پس از اشغال سفارت آمریکا ، آقای امیر انتظام به جرم جاسوسی برای آمریکا به زندان ابد محکوم شد و اکنون نزدیک به سی سال است که در زندان است. مدرک جاسوسی هم نامه ای بود که پس از اشغال سفارت آمریکا توسط آقای عبدی و دوستان ، در اختیار حکومت قرار گرفته بود که در آن جمله Dear Sir در ابتدای یک نامه آمده بود. و قاضی که یادم نیست کدام یک از این جنایت پیشگان بوده گفته بود که شما آنقدر با آمریکایی ها دوست و خودمانی بوده اید که در ابتدای نامه خود گفته اید: " آقای عزیز" ! و به همین دلیل آقای امیر انتظام را جاسوس قلمداد کرده به زندان ابد محکوم کردند. خود آقای امیر انتظام بارها و بارها گفته که یک دادگاه واقعی تشکیل دهید و هرچه از من مدرک جاسوسی دارید روی میز بگذارید.
آقای عبدی به عنوان کسی که به اتفاق سایر دانشجویان پیرو خط امام ، مدارک سفارت آمریکا را دسته دسته بیرون می دادند و بر اساس یکی از نامه هایی که در همین مدارک موجود بود، آقای امیرانتظام به زندان ابد محکوم شده ، تا به امروز نشنیدم که آقای عبدی سخنی در دفاع از این مظلوم ترین زندانی سیاسی زده باشند. مطلقا !
از دو حال خارج نیست: یا ایشان آقای امیر انتظام را بر اساس آوردن جمله Dear Sir در ابتدای یک نامه ، واقعا جاسوس می دانند و یا اینکه برای ماندن در این نظام و بهره مند شدن از مزایای آن ، چشم بر این جنایت عظیم بسته اند.
ای کاش آقای عبدی هم از کشور خارج می شد ولی شرافتش را نمی فروخت. کسی که شرافتش را به قیمتی ارزان فروخته به کسی که از کشور خارج شده تا بتواند با تمان قوا با جرم و جنایت و فساد بجنگد و آن را رسوا کند ، می تازد و آنان را بی درد می خواند. من باور نمی کنم آقای عبدی که در برابر آن ظلم و جنایتی که در حق امیر انتظام رفت ، سکوت اختیار کرده دلش برای مردم ایران می سوزد. اگر وی دلش به حال مردم ایران سوخته بود ، پیش از همه چیز اعتراف می کرد که عمل اشغال سفارت آمریکا لطمات شدیدی به مردم ایران و منافع ملی زده و از این بابت از مردم عذر خواهی می کرد.
به این دلیل ، آقای عبدی وقتی که به خارج نشینان می تازد به خاطر این نیست که دلش برای مردم می سوزد ، بلکه به دلیل حسادتیست که یک شرافت فروخته به یک شرافت نفروخته دارد.
آقای اسدی ! یادم رفت این جمله طلایی از که بود که می گفت: " فهماندن چیزی به کسی که در نفهمیدن آن چیز منافعی دارد ، کاریست نا ممکن."
وقت گرانبهای خود را صرف پاسخ دادن به یاوه گویی ها و کینه ها و عقده ها و حسادت های آدمی مثل عبدی نکنید. آنانی که خواننده مطالب شما و آقای عبدی هستند خود بهترین قاضی هستند.

با احترام
مریم الهی

جمشید اسدی گفت...

خانم الهی
با سپاس فراوان از پيام و پوزش از ديرکرد پاسخ.
کاش آن چه را آورده بوديد در فيس بوک هم می گذاشتيد. بقيه نيز بايد بدانند که همه مثل اپوزيسيون هموند نظام نمی انديشد.
با پاسداشت ديدگاه شما نسبت به عباس عبدی بايد بگويم هدف من بيش از آن که تغيير دادن ايشان باشد آگاهی رساندن به مردم است از طريق گفتگوهای عمومی
باز هم سپاسگزارم و اميدوارم در ارتباط بمانيد.
با گرامی داشت