پس از کودتای انتخاباتی خرداد 1388، با انتخابات در نظام جمهوری اسلامی چه بايد کرد؟
گفتگو کاوه شیرزاد با جمشید اسدی
دوشنبه 25 مهر ماه 1390، 17 ماه اکتبر 2011
آن چه در زير می آيد مصاحبه ای است با کاوه شیرزاد از سايت شهرونديار در مورد انتخابات پيش روی مجلس شورای اسلامی. اين مصاحبه با عنوان " رای دادیم چون آلترناتیوی نبود اما جنبش سبز امروز در خیابان هاست!"، در همان سايت منتشر شد با مقدمه ای پيش از گفتگو. هر دو را بخوانيد.
جمشيد اسدی
مقدمه کاوه شيرزاد از سايت شهرونديار با جمشيد اسدی. شهروندیار با نزدیک شدن به زمان برگزاری انتخابات نهمین دوره مجلس شورای اسلامی که قرار است در اسفند ماه 1390، پنج ماه دیگر برگزار شود، سلسله مصاحبه هایی را با فعالین سیاسی و مدنی تدارک دیده است،در همین ارتباط اولین مصاحبه با آقای علی افشاری و دومین مصاحبه با آقای محسن سازگارا انجام شد.
سومین مصاحبه از این سلسله مصاحبه ها را کاوه شیرزاد با آقای دکتر جمشید اسدی انجام داده است. دکتر جمشید اسدی در رشته استراتژی اقتصاد بازرگانی شرکت ها در دانشگاه های فرانسوی و انگلیسی زبان تدریس می کند و سابقه فعالیتهای سیاسی او به کنفدراسیون و حزب رنجبران ایران بر می گردد. او از جمله بنيانگذاران اتحاد جمهوری خواهان ایران (اجا) بود اما در 31 ژانويه 2011 به همراه بسياری از ياران خود بر سر اختلاف نظر در مورد ماهيت و کارکرد حاکميت نظام به ويژه پس از آن چه به گمان وی کودنای انتخاباتی 1388 بود از اجا گسست و به همراه ياران جدا شده سازمان جموری خواهان ايران را پايه نهاد.
از وی به عنوان فردی نام برده می شود که در دوران اصلاحات از اصلاح طلبان درون نظام پشتيبانی کرد و هوادار شرکت در انتخابات بود. اما پس از آن چه که وی آن را کودتای انتخاباتی خرداد 1388 می نامد، به باور وی داده های سياسی کشور به شدت تغيير کردند و از اين رو راهبرد سياسی جديدی در مورد انتخابات پيشنهاد می کند. در این گفتگو نظرات او را در مورد انتخابات آتی جویا می شویم.
*****
کاوه شیرزاد: بسیاری از اصلاح طلبان و تعداد زیادی از نیروهای اپوزوسیون مانند بخشی از جمهوری خواهان تا این اواخر از شرکت در انتخابات با وجود کمبودهای قابل توجه و بی عدالتی های موجود حمایت می کردند. سوال اینست که دستاوردهای این سیاست تا امروز چه بود؟ آیا شرکت در انتخابات نتایج راضی کننده ای داشت؟
جمشید اسدی: پشتيبانی بسياری از ما، که به ويژه جزو "غير خودی" های نظام بوديم، از مشارکت در انتخابات ناشی از توهم يا ناآگاهی از کم و کاستی های غير دموکراتيک انتخابات در نظام جمهوری اسلامی نبود. با فروتنی، اما به روشنی بگويم، خود من با آگاهی از کمبودهای انتخابات در درون جمهوری اسلامی پشتيبان مشارکت بودم و دست کم از زمان انتخاباتی که به ریاست جمهوری سید محمد خاتمی انجاميد تا انتخابات ریاست جمهوری خرداد 1388 که به کودتا انجامید در انتخابات شرکت کردم و حتی در آخرین انتخابات خرداد 88 هم، به مهدی کروبی رای دادم. حتی در آستانه این انتخابات هم مقاله ای نوشتم و تشویق به شرکت در انتخابات می کردم. مثلا در دوره دوم انتخابات رياست جمهوری در سال 1384، که مبارزه ميان محمود احمدی نژاد و علی اکبر هاشمی رفسنجانی بود با دلی پر درد مقاله ای نوشتم به نام "ماجراجويی بس است، به هاشمی رفسنجايی رأی دهيم!" با دلی پر درد چون هيچ گونه سنخيتی با هاشمی رفسنجانی نداشتم. اما در مورد احمدی نژاد کار کرده بودم و می دانستم با وی چه فاجعه ای در انتظار کشور است. اولين مقاله من پس از به قدرت رسيدن احمدی نژاد چنين نام داشت: رياست جمهوری محمود احمدی نژاد و مشکل های پيش رو!
اما چرا با وجود آگاهی از کمبودهای دموکراتيک در نظام جمهوری اسلامی، شرکت در انتخابات را درست می دانستم؟ به دلیل اینکه معتقد بودم باید از کوچک ترین امکان موجود در نظام، برای کشاندن آن به سمت و سوی دموکراسی استفاده کرد. به ویژه که آن زمان، گزینه سياسی دیگری جز اصلاح طلبی درون نظام وجود نداشت. وجود داشت؟
اجازه دهيد اين نکته را بيشتر توضيح دهم. وقتی در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی اتفاق ناگوار و جگرسوز تیر ماه در کوی دانشگاه رخ داد، مردم اعتراض گسترده ای در کوچه و خیابان از خود نشان ندادند. پيش از آن هم زمانی که قتل های زنجیره ای به آن شکل فجیع صورت گرفت، از کشتن داریوش و پروانه فروهر تا کشتن مجید شریف و بسیاری دیگر از قلم به دستان و دگر اندیشان، مردم کوچه و بازار واکنش تندی از خود نشان ندادند. کوتاه سخن اين که در آن شرايط آزادی خواهان از پشتوانه مردمی بهره مند نبودند و اصلاح طلبی درون نظام، با تمام کمبودهايش، نزديک ترين و به ويژه تنها گزينه سياسی عملی برای جلوگيری از يک دست شدن حاکميت سرسخت در کشور بود. ما از آن پرهيز داشتيم که مبادا با طرح شعارهای تند، کار را برای تنها گزينه موجود مقاومت در برابر سرسختان، با وجود تمامی ناتوانی هايش، سخت نکنيم.
در هر حال جريان اصلاح طلبی در درون نظام وجود داشت که می خواست و می توانست شرایط را به نسبتی هر چند کم و اندک به سوی جامعه باز بکشاند و در عين حال جز اين جريان گزینه دیگری هم در صحنه سیاسی نبود. بدیهی است که ما می بايستی از این موقعیت استفاده می کردیم. و دست کم آن را ضعيف نمی کرديم.
بنابراین من فکر می کنم رویکرد ما برای پشتیبانی از اصلاح طلبی درون نظام درست بود و دستاورد آن هم کم نبود. مثلا درزمان سید محمد خاتمی، به ويژه در نخستين دو سال دوره اول رياست جمهوری اش، آزادی انتشارات چشمگیر بود. روزنامه های بسیار زیادی در فضای کم و بیش آزاد، به ویژه در آغاز دوره خاتمی منتشرشد. در این مورد خاطره ای شخصی دارم مقاله من به نام "تئوری رانت خواری" که در همین دوره اصلاحات در نشریه آفتاب، متعلق به عیسی سحرخیز بزرگوار که امروز در بند است، چاپ شد. در آن مقاله به روشنی به رانت خواری اقتصادی در کشور اشاره کرده بودم. دفتر هاشمی رفسنجانی به آن مقاله واکنش نشان داد و نامه ای اعتراضی نوشت که در همان نشريه آفتاب منتشر شد. منظورم اين است که با موج اصلاح طلبی فضا تا آن جا در ميهن باز شده بود که مقاله يک نفر "غيرخودی" ساکن اقليم استکبار و کفر در مورد رانت خواران نظام در رسانه های کشور چاپ می شد. پس کار ما در پشتيبانی از اصلاحات در کل اشتباه نبود.
کاوه شیرزاد: بسیاری از نیروهای سیاسی که در سال های گذشته و خصوصا پس از روی کار آمدن آقای خاتمی در انتخابات شرکت می کردند امروز مانند شما شعار تحریم را می دهند. چه چیزی تغییر کرده که این شعار در دستور کار قرار گرفته است؟
جمشید اسدی: البته من هنوز شعار تحريم انتخابات سر نداده ام، هر چند که آن را محتمل می دانم. اين درست است که رويکرد ما به مشارکت در انتخابات تغيير کرده است. چون شرايط سياسی کشور سخت تغيير کرده است. چطور؟ سرسختان درنظام جمهوری اسلامی، به ویژه سرسختان سپاه که حکومت و امتیازها را حق تام خود می داند و نیز جناح محافظه کار عمامه به سر، که صد البته حساب شان از روحانيون پاک دل جداست، از اواسط دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی علیه اصلاح طلبی و آزادی، شمشیر از رو بستند و بر قدرت استبدادی خود افزودند و بدین ترتیب آرام آرام شانس بزرگی را برای تحولات مسالمت آمیز در نظام از بین بردند. این تنها شانس نظام نبود و نيست، اما شانس بسیار بزرگی بود که از میان رفت. هرچند که هنوز گزينه ما برای تغییر و تحول مسالمت آمیز است، اما از آن هراس داريم که در پی سرسختی کور دست اندکاران کنونی نظام برای گشودن فضای سياسی، کار به جنگ خيابانی و سرکوب وحشيانه بيانجامد و به هر حال رشته کار از دست آزادی خواهان سياسی ميهن دوست به در رود.
به هر حال، زين پس بحث تحريم انتخابات مطرح است چون داده های سیاسی به شدت تغییر کرده اند. با تحلیلی که در گذشته می شد و تشویق به انتخابات کرد، نمی توان به سراغ انتخابات پيش رو رفت. به این دلیل که اصلاح طلبان از حاکمیت بیرون رانده شدند. اصلاح طلبان که هيچ، بنيانگذاران نظام هم حذف شده اند. بعضی وقت ها تعجب می کنم که چطور تحلیلگران و بازیگران سیاسی به اندازه ای که باید و شاید به معنی کنار گذاشتن و از قدرت انداختن رفسنجانی توجه نمی کنند. وی یکی از پایه گذاران جمهوری اسلامی است. وقتی که جناح سرسخت آدم عمل گرایی چون او را بر نمی تابد و موسوی نخست وزیر عزیز کرده بنيانگذار جمهوری اسلامی را در حصر می گذارد و با کروبی که او نیزعزیز کرده بود چنین می کند، باید تکلیف بقیه اصلاح طلبان را دانست. آنها از حاکمیت بیرون رانده شده اند. خوش خیالی است اگر فکر کنیم با این داده هایی که داریم نظام بدون آن که زير فشار باشد، به ميل خود تن به بازگشت اصلاح طلبان حتی خودی به صحنه سیاسی کشور دهد. این مهم ترين تغیییری است که نسبت به گذشته صورت گرفته است .
تغییر دیگرهم صورت گرفته که برخلاف تغيير پيشين مبارک است! گفتيم ما پشتيبان و مشوق مشارکت در انتخابات به سود اصلاح طلبان بوديم چون آنها در حاکمیت بودند و گزینه دیگری نبود. اما امروز در کوچه و بازار گزینه دیگری به نام مردم وجود دارد. جنبش سبز امروز در کوچه و بازار وجود دارد و فعال است و آماده گزينش یک استراتژی درخور برای عمل سیاسی است تا دوباره حضور خود را اعلام کند. در نتیجه به نظر من اگر داده ها بر همین روالی پیش رود که امروز هست باید به طور روشن انتخابات را تحریم کرد و به روشنی خواستار انتخابات آزاد و بدون قید و شرط شد.
امروز شوربختانه، دعوای اصلی بین دو رقیب سرسخت، برای چنگ انداختن به امتیازهاست. به صورتی که حتی فضایی هم برای اصلاح طلب ها باقی نگذاشتند. تجربه گذشته نشان می دهد که مشارکت گسترده در انتخابات، حاکمیت سرسخت را نسبت به گشودن فضای سیاسی و اجتماعی نرم نمی کند.
این بار هم حتی اگرمشارکت گسترده صورت بگیرد، سرسختان از سرکوب پرهيزی نخواهند داشت. هر چند که اگر مشارکت گسترده ای صورت بگیرد معلوم نیست برای کدام گزینه است. چون اصلاح طلبان از میان گزینه ها کنار گذاشته شده اند.
برخی از "مصلحت انديشان پراگماتيست" بر این باورند که مشارکت گسترده مردم در انتخابات اگر چه به کودتا انجامید اما باعث جنبش اجتماعی بعد از آن شد. دستاورد این جنبش کم نبود. اما به هزينه به زندان افتادن و کشته شدن بسیاری از فرزندان آزادیخواه؟ در چنين شرايطی اگر هم باز جنبش اعتراضی در طی تقلب انتخاباتی اتفاق بیفتد الزاما دستاوردی برای باز کردن فضای کشور در این شرایط وجود نخواهد داشت.
افزون بر نکته هايی که شرح شان رفت، عزت نفس و حیثیت شهروند ایرانی پس از انتخابات 1388 به طور بسیار روشن زیر پا گذاشته شد و به وی توهین شد. نمی توان به کسانی که به شهروند ایرانی توهین کردند رای اش را دزدیدند و اعتراض او را به بند کشیدند اعتماد کرد و در انتخاباتی که برگزار می کنند، شرکت کرد. باید به طور مشخص نشان داد که دیگر به ايشان اعتمادی نیست.
تنها شرط مشارکت آن است که نظام و حاکميت برگزاری انتخابات آزاد را به معنی و شکل اصيل آن بپذيرند.
کاوه شیرزاد: امروز با توجه به تجربه انتخابات پیشین شرایطی فراهم آمده که گروه های بیشتری از نیروهای سیاسی تحریم انتخابات را در دستور کار خود قرار داده اند. برای حصول نتایجی ملموس و متفاوت با گذشته چه اقداماتی باید انجام داد تا تحریم مثمر ثمر باشد؟
جمشيد اسدی. من آنچه را که امروزمفید می دانم و موفقیتش را آرزومند دارم، برپاداشت آزادی و دموکراسی در کشوراست. بدیهی است که توازن قوا هنوز به آن شکلی نیست که ما بتوانیم قدرت را از دست سرسختان گرفته و به نفع دموکراسی و آزادیخواهی سازمان بدهیم. اما می توانیم گفتمان انتخابات آزاد و دموکراسی را در کشور فرادست کنیم. بدون آن که کوچک ترين قوايی داشته باشيم، باز هم برای پرهيختن از تنش و جنگ داخلی در ميهن، از دست اندکاران نظام بخواهيم که تن به انتخابات آزاد دهند. اگر تن به انتخابات آزاد دادند، که بعيد می دانم، چه بهتر! در غير اين صورت گزينه تحريم پيش روی ماست، اما اگر انتخابات را تحریم کنیم نباید یک تحریم ساکت باشد بلکه بايد تحریمی باشد با شعار افشاگرانه بر اين پايه که انتخابات آزاد نیست. شرط دوم موفقیت در ارتباط برقرار کردن هرچه بیشتر آزادیخواهان با افکار و اندیشه های مختلف با یکدیگر است.
اگر داده های سیاسی که با آن روبرو هستیم تغييری نکنند و همچنان که هست بمانند شرکت در انتخابات جز به تحکیم سرسختان نظام نخواهد انجامید. به ویژه که دعوای اصلی و آنچه که آقایان تنور گرم انتخابات می نامند بین دو جناح سرسخت محافظه کار است. بنابراین شرکت در این انتخابات نمی تواند چیزی را تغییر بدهد به جز اینکه آب به آسیاب یکی از دو جناح محافظه کار بریزد و این جز خدمت به ارتجاع و استبداد نمی توان بود.
اگر همچنان که شوربختانه از نشانه ها برمی آيد باچار به گزينه تحريم برسيم، به باور من می توان واکنش های موثری به همراه تحريم انجام داد. نخست آگاهی رسانی از طریق رسانه ها و نيز از سينه به سينه در مورد زیان مند بودن شرکت در این انتخابات. یعنی موضع تحریم را باید قوی کرد.
دوم بالابردن هزینه برای سرسختان بدين طريق که دیگر کشورها را نسبت به بی محتوا، تقلبی و گزینشی بودن این انتخابات آگاه کرد.
اما یک اقدام سمبلیک دیگری هم هست که بدون هزینه برای مبارزان می توان انجام داد و آن این است که با توجه به فن آوری های اطلاعاتی، همزمان با برگزاری انتخابات یک رفراندم و انتخاباتی بر روی اینترنت انجام داد. یک رفراندم برای اینکه شما موافق قانون اساسی جمهوری اسلامی و فرا دستی ولایت فقیه هستید یا نه؟ و دیگر اینکه به چه کسی در یک انتخابات آزاد رای می دهید. ما اگر این را بتوانیم به طور موازی در همان زمان انتخابات انجام دهیم به ایران و جهان نشان می دهیم که مردم ایران واقعا در پی چه چیزی هستند؟
کاوه شیرزاد: آیا شروطی که اصلاح طلبان تا امروز برای حضور در انتخابات مجلس طرح کردند یک عمل حساب شده بود یا خیر. به نظر شما عملکرد آنها از این به بعد می باید دارای چه ویژگی هایی باشد تا بیشترین پیشرفت را برای نیروهای تحول خواه به همراه داشته باشد.
جمشید اسدی: واقعیت این است که اصلاح طلبان معروف به خودی هم امروز غیر خودی شده اند. البته روند کار دیکتاتورها این است که هر چه بیشتر از اردوی خود می کاهند و بر یک هسته کوچک متمرکز می شوند و از همین رو نيزبيش از پيش غير خودی ها را سرکوب می کنند تا مگر حاکميت اقليت خود را بر اکثريت حفظ کند. در واقع هر چقدر که پایه اجتماعیش کمتر میشود برای حفظ خودش احتیاج به سرکوب بیشتری پیدا می کند.
الان هم اگر روند چند سال گذشته را در نظر بگیرید می بینید که این کاسته شدن از حاکمیت سرسخت به سرعت ادامه دارد تا بدانجا که ستون های انقلاب یکی پس از دیگری زیر سوال می رود.
بنابراین آنچه را که به نظر من اصلاح طلبان شتاب زده انجام دادند، این بود که فکر می کنند از چنین حاکمیت سرسختی می توان انتظار برآورده کردن خواسته هایشان را داشت. ما باید امروز یک گفتمان آزادیخواهی را زنده و عمده کنیم و بر همین پایه مبارزه خود را ادامه دهیم. بعید می دانم که سرسختان که حتی قانون انتخاباتی خود را قبول ندارند و در آن تقلب می کنند یک گفتمان راستین انتخابات آزاد را قبول کنند و بپذیرند.
اما اگر ما چنین کنیم موفق به دو کار شدیم. یکی فرا دست کردن گفتمان انتخابات آزاد و آزادیخواهی در کشورو دوم بسیج تدریجی جامعه مدنی گرد آن و احتمالا روزی اگر کسی برای مذاکره با جامعه مدنی حاضر شود بر پایه همین انتخابات آزاد و دموکراسی خواهد بود.
این خواست جامعه مدنی ما باید روشن شود. متاسفانه یکی از ایرادهای فلج کننده اپوزيسیون ایران این است که دلایل نارضایتی و ناخرسندی مشخص دارد اما اپوزيسیون خواست های روشنی را مطرح نکرده است. به خصوص خواسته های محوری و ساختاری برای فردای ایران و من فکر می کنم دموکراسی و راه رسیدن به آن یعنی انتخابات آزاد خواسته روشنی است که به عنوان گفتمان فرا دست باید چیره بشود.
اما يک نکته آخر در مورد پيشنهاد های "نه ديگ بسوزد و نه کباب" برخی از اصلاح طلبان داخل کشور. ايشان بايد بدون تعارف نظر خود در مورد شهروندانی که با ستم و بيدادگری "غيرخودی" ناميده شده اند را بيان کنند. نه اين که من به عنوان يکی از شهروندان غيرخودی منتظر حکم ايشان باشم، نه! اما اين موضع گيری ايشان محک سنجش آزادی خواهی و دموکراسی طلبی ايشان است. در غير اين صورت رقابتی است از گونه ديگر برای امتياز جويی در درون نظام.
کاوه شیرزاد: نظر شما در ارتباط با گفته های آقای خرم وزیر راه و ترابرای دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی که گفته باید سه کشور مسلمان بر انتخابات ایران نظارت کنند، چیست؟
جمشيد اسدی. اگر قرار است ناظر بین المللی بر انتخابات ایران نظارت کند، چرا باید از کشورهای اسلامی باشند اولا امروز سازمان های غیر دولتی ناظر بر انتخابات آزاد به صورت حرفه ای وجود دارند مانند سازمان غير دولتی آیدیا (idea ( یا حتی بنیاد جیمی کارتر یا مثلا آن نظارتی که نخست وزیر پیشین فرانسه میشل دوکار در انتخابات فلسطین بر عهده گرفته بود. اما مهم تر از همه اين ها، می توان از سازمان ملل يا شورای حقوق بشر تقاضای نظارت بر انتخابات ايران را کرد.
حالا چرا الزاما کشورهای اسلامی باید به انتخابات نظارت کنند؟ این یک تضاد است! انتخابات آزاد نمی تواند تنها به جنبه اسلامی بودن آن که تنها یکی از وجه های ایران بزرگ است فرو کاهیده شود. این نقض غرض است ما باید گفتمان آزادی خواهی را مطرح کنیم و حتما به ناظرین مستقل بین المللی نیز احتیاج داریم اما به شرطی که ناظر باشد به انتخابات غیر گزینشی و آزاد. من با ناظر حرفه ای انتخابات آزاد که مسلمان باشد مشکلی ندارم. اما با واگذاری مسئوليت نظارت به ايده ئولوژی خاص، مثلا ايده ئولوژی اسلامی، مخالفم. راستی حالا منظور آقای خرم کدام کشور مسلمان دموکراتيک است که قرار است ناظر انتخابات دموکراتيک در کشور ما باشد؟
کاوه شیرزاد: تقریبا جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب، یکی پس از دیگری اقدام به کنار گذاشتن و تصفیه احزاب و گروه های مختلف کرده و امروز نوبت اصلاح طلبان رسیده، سوال بسیاری از افکار عمومی این است که اگر فردا جمهوری اسلامی دست به اپوزوسیون سازی کاذبی بزند و فرضا گروه رحیم مشایی را به عنوان اپوزوسیون معرفی نماید آیا باید مطابق معیارهایی که برخی از حامیان اصلاح طلب دارند از آنها حمایت کرد یا خیر؟ شما چطور بین اصلاح طلبان و چنین گروه هایی تفاوت قائل می شوید؟
جمشید اسدی: درست است که این نظام از آغاز بسیاری از نیروها را از خودش راند، همچون جبهه ملی، نهضت آزادی و بسیاری از آزادیخواهان و دموکرات ها را. اما یک تغییر و تحول کیفی صورت گرفته است. در اول انقلاب ناخرسندی عمدتا سیاسی بود و طیف وسیعی از مردم درست یا نادرست، آگاه یا نا آگاه نوعی دلبستگی به نظام داشتند و از آن حمایت می کردند.
اما امروز ناخرسندی، نه تنها سياسی، بلکه اجتماعی و اقتصادی نیز هست. در نتیجه امروز حتی با سرکوب این یا آن نیروی سیاسی رژیم با ثبات نمی شود. این جامعه است که ناخرسند است و ناخرسندی اش ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی دارد. در نتیجه این ناخرسندی از ناخرسندی گروهای سياسی اول انقلاب بسيار گسترده تر است.
می فرمایید این نظام ممکن است یک اپوزيسیون خود برانگیخته درست کند! اما نظام لازم نیست یک اپوزيسیون برانگیخته درست کند خودش بخاطر سرسختی اش و بخاطر اینکه جز صدای خود را بر نمی تابد رور به روز بر شمار شهروندان معترض می افزايد.و چون چنين است اپوزيسيون راستين و مردم "سره" را از "ناسره" تميز خواهند داد و زود متوجه خواهند شد که نارضایتی این یا آن گروه محافظه کار آقای رحیم مشایی گرفته تا آقايان لاریجانی و قالیباف از جنس نارضایتی آزادیخواهان و نیروهای دموکرات نیست.
ناخرسندی ما ريشه در اين دارد که ما که ایران را آزاد و حق رای را برای تمام شهروندان ایرانی می خواهیم. جدا از اینکه به خدا باور دارند یا نه، خودی اند يا نه! چگونه به خدا باور دارند؟ اهل کدام مذهب هستند؟ يا اهل کدام قوم و طایفه هستند؟ اين فرق دارد با ناخرسندی های انواع محافظه کاران که هنوز خودی و غیر خودی مسلمان و غير مسلمان می کنند که هیچ، به شهروندان مسلمان سنی مذهب محترم ما هم اجازه برگزاری مراسم و مسجد خودشان را در پایتخت ایران "اسلامی" نمی دهند.
کاوه شیرزاد: مردم ایران با حضور گسترده در پای صندوق های رای نتوانستند مشکلات خودشان را حل کنند! با حضور مسالمت آمیز در خیابان ها بشدت سرکوب شدند! از طرفی بهار انقلاب های عربی را تجربه کرده اند! آینده را چگونه می بینید آیا به سمت یک انقلاب کلاسیک مانند سال 57 خواهیم رفت؟
جمشید اسدی: نسل من نسل انقلاب است، هم روزگاران من تجربه بسیار بدی از انقلاب و کارنامه آن دارند، در نتیجه کمتر گرایش دارند که راه حل های ناخرسندی خودشان را با گزینه انقلاب حل کنند. آنها عموما به راه حل های رفرمیستی گرايش دارند.
یعنی تغییر و تحول بدون سرنگونی و با استفاده از پتانسیل های درون حکومت، نسل شما هم که پرسشگر این گفتگو هستید بر خلاف نسل من انقلابی نیست و نبود و بیشتر ناخرسندی هایش را در چارچوب همین نظام مطرح می کند.
پس می توان گفت بطور کلی خواست شهروندان ایران این است که تغییر و تحول بدون خشونت، خونریزی و سرنگونی و مبتنی بر استفاده از امکانات درون نظام انجام شود.
اما متاسفانه این نظام به قول و قرار و قانون پر کم و کاست خودش هم بی اعتناست و با تقلب صندوقهای رأی را دستکاری می کند در نتیجه در کشور ما اعتمادها فرو ریخته است. اعتماد به تغيير و تحول آرام و حسن نيت هيئت حاکمه که فرو ريخت، گزينه خشونت و براندازی تقويت می شود.
البته چه بهتر که هنوز از گزینه های غیر خشونت آمیز و غیر انقلابی استفاده کنیم. اما شوربختانه آن چه مرا بسیار نگران می کند این است که گزینه مسالمت آمیز اصلاح طلبی را سرسختان نظام به زیر سوال برده اند. از آن می ترسم که اگرکار از دست ميهن پرستان پاک دل آزادی خواه به در رود، ايران کهن تکه تکه شود. چنين روزی مبادا!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر