پنجشنبه، آبان ۰۲، ۱۳۸۷

براي ايران : مک کين يا اوباما ؟ (1)

براي ايران : مک کين يا اوباما ؟ (1)
جمشيد اسدي www.AssadiOnline.com - پنجشنبه 2 آبان 1387 [2008.10.23]

انتخابات رياست جمهوري در ايالات متحده آمريکا، پژواکي جهاني دارد. سياست هاي ثروتمندترين دموکراسي (20 ‏درصد کل درآمد) و نخستين قدرت نظامي (45 درصد کل هزينه ها) جهان، خواه ناخواه، مستقيم و غير مستقيم، بر ‏سياست ديگر کشورها، به ويژه در منطقه نفت خيز و پر جنب و جوش خاورميانه، تأثير مي گذارند. از همين رو بررسي ‏انتخابات رياست جمهوري آمريکا در نوامبر 2008 و پيآمد سياست هاي اين يا آن نامزد براي کشورمان شايان کمال ‏اهميت است.‏
بنا بر نظر سنجي ها تا تاريخ نگارش اين نوشته و به گمان قوي تا انتشار آن، باراک اوباما اقبال بيشتري براي رسيدن به ‏مقام رياست جمهوري آمريکا دارد تا جان مک کين. جدا از نتيجه اين انتخابات اما، برآمدن اوباما تا اين رتبه، مبارک و ‏بيانگر تحول جامعه شناختي مثبت و ستودني در کشور آمريکاست. پس از گزينش دو رنگين پوست به عنوان وزير امور ‏خارجه در دوران زمامداري جورج بوش، حالا شايد بالاترين مقام اجرايي اين کشور هم يک سياه پوست باشد. اين ‏احتمال بيش از هر چيز نمونه اي است از پويايي مسالمت آميز و نه الزاما آسان دموکراسي براي حل مشکل هاي ‏اجتماعي. در حدود چهل و چند سال پيش، سياهان آمريکا از بسياري حقوق اجتماعي محروم بودند و حالا، با وجود جان ‏سختي بسياري از تبعيض ها، شهروندان رنگين پوست تا بالاترين مقامات کشوري و لشکري هم بر مي آيند. اين نکته ‏نمي تواند و نمي بايستي در نزد هيچ آزادي خواهي کم بها بماند.‏
اما اين امر نيک جامعه شناختي به خودي خود انتخاب سياسي نمي تواند بود. نگارنده که در دل از هيچ ناراحتي وجداني ‏نسبت به رنگين پوستان يا هر انسان ديگري در رنج نيست، برآمدن اوباما را تا اين سطح ارج مي نهد و مي ستايد، اما ‏به اين لحاظ و به ويژه از ديدگاه منافع ملي ايران، وي را الزاما به مک کين براي رياست جمهوري آمريکا ترجيح نمي ‏دهد. اين نوشته و انديشه اي که پيش از آن بر ذهن نشست بر پايه پرسشي است بنيادين و بي طرفانه در همين مورد: از ‏ديدگاه منافع ملي ايران، چه کسي از ميان دو نامزد رياست جمهوري آمريکا، اوباما يا مک کين بهتر است ؟‏
براي تميز رئيس جمهور آمريکايي که براي ايران بهتر تواند بود، در حال حاضر و تا زمان امکان سنحيدن وي عمل، ‏چاره اي جز بررسي گفته و برنامه نتوانيم داشت. اما در بررسي گفته و برنامه هم مي بايستي ميان دو دوره مبارزه ‏انتخاباتي تمايز گذارد.‏
در دوره نخست مبارزه انتخاباتي که نامزدها در پي پشتيباني حزب و گروه خودند، شعارها غالبا افراطي اند تا راي ‏تندرو ترين هواداران نيز جلب شود. اما در دوره دوم، يعني از زماني که نامزد هاي هر حزب انتخاب شدند و هر يک ‏براي پيروزي در انتخابات رياست جمهوري مي بايستي در پي جلب نظر و راي دهندگان غير حزبي و مستقل باشند، ‏گفته ها رنگ ديگر مي گيرند و معمولا بيش از پيش به راه ميانه مي روند. ‏
آنچه شرحش رفت اصلي است در بررسي رفتار سياسي انتخابات و بديهي است که در شرايطي ممکن است نامزدهايي ‏از همان آغاز شوند راي و پشتيباني بسياري از شهروندان را به خود جلب کنند، مثل مسئله ملي شدن صنعت نفت در ‏زمان دکتر مصدق. با وجود اين توافق هاي همگاني هميشه مبارک نيستند و ممکن است ناشي از عوام زدگي و عوام ‏فريبي باشند، مثل برآمدن هيتلر در سال 1933 در آلمان. اما گذشته از برنامه ها و قول ها و مناسباتي که از اين راه ‏ميان نامزدها و مردم ايجاد مي شوند، شخصيت و فرهمندي نامزدها نيز در اقبال مردم و نتيجه انتخابات بسيار موثرند. ‏اما اين بحث ديگري است، بماند براي وقت خود. باز گرديم به انتخابات کنوني در ايالات متحده.‏
در دوره دوم مبارزه، دو نامزد اصلي، باراک اوباما و جان مک کين، سه بار، 29 سپتامبر، 7 اکتبر 2008 و 15 اکتبر ‏با يکديگر روبرو شدند و کوشيدند از پشت جبهه يکديگر کم کنند و بر جبهه خود بيافزايند. آنچه در گفتگوي سوم گفته ‏شد، بيشتر مربوط به اوضاع داخلي آمريکا بود. پس داوري در ميان اين دو عمدتا مربوط مي شود به دو مناظره اول و ‏نيز آن چه پيشتر گفته و نوشته بودند. برمبناي همه اين ها انتخاب کداميک از دو نامزد رياست جمهوري آمريکا، مک ‏کين و اوباما، براي کشورمان پيآمد هاي بهتري به دنبال خواهد داشت؟‏
پيش از پاسخ، بايد مشخص کرد که از کدام ديدگاه و با کدام شاخص پيآمدهاي خوب و بد، دو نامزد انتخابات رياست ‏جمهوري آمريکا را تراز مي کنيم. پيشنهاد ما بررسي و مقايسه اين دو نامزد بر مبناي شاخص هايي است که بر ‏سرنوشت ايران تأثير مستقيم دارند، مانند پرونده هسته اي جمهوري اسلامي و مذاکره با ايران، حضور نظامي در ‏همسايگي ما و به ويژه درعراق و افغانستان، رابطه با پاکستان، اسرائيل و سرانجام روسيه. بديهي است که در اين ‏نوشته ما به تأثير سياست هاي دو نامزد بر زندگي شهروندان آمريکا که بي تأثير يا کم تأثير بر ايران اند نمي پردازيم. ‏خوب يک يک شاخص هاي مربوط به ايران را وارسيم و دو نامزد رياست جمهوري آمريکا را مقايسه کنيم.‏
پرونده هسته اي جمهوري اسلامي و مذاکره با ايران. هر دو نامزد ايران اتمي را خطر و تهديدي جدي براي اسرائيل ‏ونيز صلح و حکومت هاي منطقه مي دانند و از همين رو با ادامه غني سازي اورانيوم و امکان دستيابي جمهوري ‏اسلامي به توانش سلاح اتمي به شدت مخالفند. با وجود چنين رويکرد مشابه اي، روش ايشان براي رويارويي با اين ‏مشکل متفاوت است. ‏
شيوه مک کين، ادامه شيوه کنوني است. يعني گسست مناسبات ديپلماتيک و در نظر داشت جمهوري اسلامي به عنوان ‏کشور "حامي تروريسم". به باور وي جمهوري اسلامي به دنبال بمب اتمي است و هم اکنون به عراق سلاح هايي مي ‏فرستد که باعث افزايش تنش و کشته شدن سربازهاي امريکايي مي شود. با چنين نگاهي، مک کين با مذاکرات مستقيم ‏بدون پيش شرط با ايران مخالف است. الگوي وي رونالد ريگان است که با برژنف، آندرپف و چرننکو مذاکره نکرد و ‏گورباچف را تنها بعد از سياست بازگشايي (گلاسنوت و پرسترويکا) براي مذاکره پذيرفت. يا همچون نيکسون که ‏مذاکره خود با چيني ها در زمان مائو را به ملاقات هاي مقدماتي کسينجر وزير امور خارجه وقت با مقامات چيني منوط ‏کرده بود. مک کين گفتگو با ايران را تنها با پيش شرط و دست کم در آغاز در سطحي پايين تر از سطح سران دو کشور ‏مي پذيرد. ‏
پيشنهاد ويژه مک کين براي مقابله با غني سازي اورانيوم توسط جمهوري اسلامي تشکيل اتحاديه اي از کشورهاي ‏دمکراتيک پيشرفته اي است که بخش بزرگي از اقتصاد جهان را در اختيار دارند و بر همين مبنا مي توانند مجازات ‏هاي سنگيني عليه ايران در نظر گيرند.‏
اوباما هم معتقد است که ايران به دنبال سلاح اتمي است و اين را تهديدي براي اسرائيل و منطقه مي داند. وي اما، شيوه ‏ديگري براي حل اين مشکل پيشنهاد مي کند. در دوره نخست مبارزات انتخاباتي، وي به روشني هوادار گفتگوي بدون ‏پيش شرط با جمهوري اسلامي بود، اما به تدريج اين موضع را تعديل کرد. به اعتباري شيوه او در برابر ايران را مي ‏توان به کاربست پيشنهادهاي گزارش کميسيون بيکر- هاميلتون دانست که در پايان سال 2006 ميلادي عنوان شدند‏ ‏.‏
البته اوباما کماکان هوادار مذاکره با ايران است، اما پيشنهاد مي کند که از طريق گسترش مجازات هاي سخت و فشار بر ‏کساني که کماکان با ايران داد و ستد بازرگاني دارند، هزينه ادامه برنامه اتمي براي جمهوري اسلامي را به شدت بالا ‏برد و اين کشور را سرانجام به نرمش وادارد ‏. از آن گذشته اوباما هم همچون مک کين موافق تشديد تحريم هاست اما به ‏جاي اتحاديه اي از دموکراسي ها، ترجيح مي دهد چين و روسيه را به اين راه بکشاند. ‏
به کوتاه سخن شيوه اوباما در مورد ايران، گفتگو و در عين حال بالا بردن هزينه سر سختي براي جمهوري اسلامي ‏است. وي خواهان مذاکرات مستقيم، اما سرسختانه با ايران، درعين تحريم است. از اين رو بر خلاف آنچه گمان برخي ‏رسانه هاي برون يا درون مرزي است، رويکرد اوباما درباره جمهوري اسلامي سرسختانه است و در صورت ناکامي ‏در نخستين مذاکرات، سرسختانه تر خواهد شد. ‏
حالا با توجه به آنچه شرحش رفت، از ديدگاه منافع ملي ايران، موضع کدام يک از دو نامزد در مورد پرونده هسته اي ‏جمهوري اسلامي بهتر است؟ ‏
به نظر مي رسد اوباما. کوچک ترين فايده شيوه وي آن است که بر تبليغات دروغين سرسختان نظام مبني بر ضديت و ‏دشمني آمريکا با جمهوري اسلامي ضربه خواهد زد و ايشان را در برابر مردم و جناح هاي ميانه روتر نظام وادار به ‏عقب نشيني خواهد ساخت.‏
اسرائيل و فلسطين. در مورد پشتيباني از اسرائيل به عنوان متحد اصلي ايالات متحده در خاورميانه هيچ تفاوتي ميان دو ‏نامزد انتخابات رياست جمهوري اين کشور وجود ندارد. پشتيباني از اسرائيل نه تنها اصل ثابت سياست خارجي آمريکا ‏در منطقه است، بلکه در عين حال خواست مردم آمريکا نيز هست ‏.‏
در نتيجه هريک از دو نامزد، اوباما يا مک کين، که به رياست جمهوري رسند، همان سياست حمايت از اسرائيل و از ‏چنين زاويه اي از سر گرفتن مذاکرات صلح ميان اسرائيل و فلسطين را دنبال خواهند کرد. نه بيش، نه کم. از همين رو، ‏از ديدگاه منافع ملي ايران، مسابقه ميان اوباما و مک کين مساوي است. هر چند که شوربختانه درست به همين دليل، اگر ‏سرسختان اسرائيل ستيز کماکان در سياست امور خارجي کشور دست بالا داشته باشند، به تنش زدايي روابط ميان ايران ‏و آمريکا، حتي با سر کار آمدن رئيس جمهور جديد آمريکا هم نمي توان چندان خوش بين بود.‏
عراق. اختلاف باراک اوباما و جان مک کين در مورد عراق از هر پرونده ديگري در سياست امور خارجي بيشتر ‏آمريکاست. ‏
اوباما از همان آغاز با جنگ عراق مخالف بود، در حالي که مک کين حتي پيش از جورج بوش هوادار تغيير رژيم در ‏اين کشور بود. اوباما نه تنها در سال 2003 با جنگ عراق مخالف بود، بلکه با افزايش نيروهاي ايالات متحده در اين ‏کشور نيز در سال 2007 موافقت نکرد. مک کين اما، از همان سال 2003 هوادار افزايش نيروهاي آمريکايي در ‏عراق بود و به همين لحاظ به استراتژي نظامي آمريکا در عراق در زمان دونالد رامسفلد سخت انتقاد داشت. ‏
مک کين عراق را جبهه اصلي مبارزه با تروريسم مي داند و پيروزي در اين جبهه را باور دارد. به گمان وي خروج ‏نيروهاي نظامي از عراق پيش از پيروزي مطلق مي تواند شکستي سخت براي کل سياست هاي آمريکا و بلکه جهان ‏آزاد به دنبال داشته باشد و به افزايش نفوذ ايران در اين کشور بيانجامد که اين خود باعث درگيري هاي قومي و عقيدتي ‏و مذهبي در منطقه خواهد شد. به نظر مک کين استراتژي کنوني آمريکا در عراق کارآمد است و نيروهاي اين کشور ‏تنها پس از پيروزي بايد به آمريکا بازگردند. نشانه هاي موفقيت به نظر وي، متحدين ثابت قدم در عراق و دموکراسي ‏شکوفا در اين کشور است. مک کين به دنبال درخواست نخست وزير عراق نوري المالکي براي تعيين تاريخي براي ‏خروج نيروهاي آمريکايي، سرانجام با تاريخ پايان سال 2011 نظر موافق نشان داده است. اما هنوز درباره مناسبات ‏آمريکا و نيز دولت اکثرا شيعي عراق با صد هزار ميليشاي سني دستمزد بگير براي جنگ عليه القاعده سياست روشني ‏اعلام نکرده است.‏
اوباما معتقد است که بايد اولويت نظامي از عراق به افغانستان منتقل شده و به همين دليل هوادار خروج نيروهاي آمريکا ‏از عراق است. بنا بر برآوردهاي وي، جنگ عراق ماهي 10 ميليارد دلار براي آمريکا هزينه دارد. باراک اوباما ‏ترجيح مي دهد اين پول را صرف بالا بردن سطح اشتغال در خود آمريکا کند. وي، برخلاف مک کين هيچگاه به عراق ‏نرفته است و با نيروهاي آمريکايي حاضر در اين کشور و حتي فرمانده عمليات آن ژنرال پتراوس ‏Petraeus‏ ملاقاتي ‏نداشته است. هرچند که اوباما در آغاز مبارزات انتخاباتي از بيرون کشاندن سريع نيروهاي آمريکايي از عراق صحبت ‏مي کرد، اما کم کم در اين مورد راه ميانه تري پيش گرفت. اوباما امروز متعهد شده است که در صورت پيروزي در ‏انتخابات، حداکثر تا شانزده ماه پس از آغاز زمامداريش، يعني اواسط سال 2010 ميلادي، کار خروج نيروهاي آمريکا ‏از عراق را به پايان رساند و تنها شمار کمي سرباز و سپاه براي نگهباني از سفارت آمريکا، تربيت نيروهاي نظامي ‏عراق و مبارزه با القاعده در خاک عراق نگه دارد.‏
سياست اوباما در مورد سرانجام جنگ و بازگشت نيروها ازعراق روشن نيست. آيا شمار کمي سرباز آمريکايي در ‏عراق، براي رويارويي با القاعده، در عين آموزش ارتش اين کشور و نگهباني سفارت آمريکا کافي است؟ وانگهي اگر ‏شرايط برگردد و القاعده بيشتر هجوم آورد و ارتش عراق حريف نشود، چه بر سر اين کشور و منطقه خواهد آمد؟ ‏باراک اوباما در اين مورد هيچ نمي گويد و حتي در دو رويارويي نخست تلويزيوني اش با مک کين، از پاسخ روشن در ‏اين مورد مي گريخت. ‏
به باور نگارنده موضع اوباما در مورد عراق نگران کننده است. چه با وجود پيشرفت هاي چشم گير نيروهاي ائتلاف ‏در عراق، ثبات در اين کشور، همچنان که ژنرال داويد پتراوس ‏David Petraeus، فرمانده نيروهاي ائتلافي بارها ‏تکرار کرده است، شکننده و قابل بازگشت است. اگر بازگشت نيروهاي نظامي آمريکا از عراق به هرج و مرج و در پي ‏آن فرادستي طالبان و القاعده در اين کشور بيانجامد، کشور ما در معرض تهديد جدي قرار خواهد گرفت. هواداران به ‏اصطلاح سني طالبان و القاعده شيعيان را رافضي و نامسلمان و دشمن مي دانند و از همين رو از حمله به مسجد سامره ‏و ديگر بناهاي مذهبي شيعيان در عراق هيچ پرهيزي از خود نشان ندادند. سال ها پيش از اين هم، در افغانستان ديپلمات ‏هاي ايراني را به قتل رسانيده بودند. اشاره نگارنده به بحث نادرست و نامبارک سني و شيعي نيست که حتي در ذهن ‏بيشتر بوروکرات هاي وزارت امور خارجه نظام ايدئولوژيک جمهوري اسلامي هم جايي ندارد، بحث بر سر اقليت ‏بسيار محدودي از به اصطلاح سني هاي طالبان و القاعده است که بنا بر برداشتي ابتدايي و دشمنانه (لابد مثل برخي از ‏شيعيان و ملي گرايان و سوسياليست ها و ليبرال ها)، اگر قدرت را در عراق به دست گيرند روزگار را بر بزرگ ترين ‏کشور شيعي جهان سخت خواهند کرد.‏
در پرتو آنچه شرحش رفت، به باور اين قلم در مورد پرونده عراق، مواضع جان مک کين پيش از مواضع باراک اوباما ‏با منافع کشور ايران همخواني دارند و در اين زمين، برنده بازي اوست.‏
خلاصه کنيم که تا اين جاي کار، يعني پس از بررسي مواضع دو نامزد رياست جمهوري در آمريکا در مورد پرونده ‏اتمي جمهوري اسلامي، اسرائيل و فلسطين و عراق از ديدگاه منافع ايران مسابقه ميان دو نامزد مساوي است. اين را ‏داشته باشيد تا هفته ديگرکه مسابقه بين اين دو را در مورد افغانستان، پاکستان و روسيه پي مي گيريم.‏
‎‎پانوشت‎‎
‎1. Baker J., Hamilton L. (2006), The Iraq Study group Report, 6 December.‎‎2. Obama B., «Renewing American Leadership», Foreign Affairs, vol. 86, July-August, 2007.‎‎3. Walter Russel Mead, The New Israel and the Old, Foreign Affairs, July/August 2008, vol. ‎‎87, n° 4

هیچ نظری موجود نیست: