یکشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۸

عيسی بر صليب، سحرخيز در بند!

عيسی بر صليب، سحرخيز در بند!


دوشنبه 13 مهر 1388، 5 اکتبر 2009

www.AssadiOnline.com

Assadi3000@yahoo.com



اين نوشته برای بزرگداشت دوست ام عيسی سحرخيز، روزنامه نويس، آزادی خواه و قهرمانی است که همچون بسياری ديگر از آزادی خواهان در پی کودتای انتخاباتی 22 خرداد 1388 دستگير شد و به زندان افتاد. او از 12 تيرماه 1388 تا به امروز در بند است.

نوشتم "دوستم" عيسی سحرخيز و اين را با افتخار نوشتم. اما شايد "دوستی خاله خرسه" باشد. چرا که حالا سازمان اطلاعات، سرسختان سپاه و بازجويان همين يک کلمه را تبديل به مدرک جديدی عليه عيسی می کنند: جمشيد اسدی اعتراف کرده است که در ارتباط با عيسی سحرخيز بوده است و اطلاعاتی را مبادله کردند. خوب آقای سحرخيز (اگر در بازداشتگاه کسی را آقا خطاب کنند)، صهيونيسم بين المللی چقدر پول از طريق اسدی برای شما فرستاده است؟ چه اطلاعاتی را از طريق همان مهره خود فروخته برای آمريکايی ها فرستاديد؟ چه کسی به شما دستور داد با حکم پشتيبانی مقام معظم رهبری از رياست جمهوری احمدی نژاد مخالفت کنيد؟

باشد! بگذار ميخ اين اتهام را هم بر پيکر بر صليب رفته عيسی بکوبند. زبانم نمی گردد و دستم نمی رود که عيسی سحرخيز بگويم و نگويم يار، همرزم، هم ميهن و دوست.

دوستی من با عيسی با قلم و آزادی خواهی و اصلاح طلبی آغاز شد و پا گرفت. دوستی زيباتر از اين؟ زيباتر آن که او در وطن بود و من در فرنگ. هم يکديگر را از نزديک نمی شناختيم. اما اين ها همه باعث نشد که هر دو در سر منزل آزادی خواهی و دموکراسی به هم نرسيم. همچون بسياری از هم نسل های ما. همچون بسياری ديگر از هم ميهنان پير و جوان تر از ما.

در دوران خاتمی بود که روزنامه "اخبار اقتصاد" را منتشر کرد. من هم دلشاد از راه افتادن نشريه ای که هم اقتصادی است و هم اصلاح طلب. اما ترديد داشتم که اگر مقاله ای برای او بفرستم چاپ کند. تا پيش از رياست جمهوری محمد خاتمی، "سلام عليک" با ايرانی های خارج از کشور جرم بود، تا چه رسد به همکاری قلمی. ايرانی خارج از کشور به درد آن می خورد که ترور شود، گلوله بخورد، با چاقو تيغ تيغ شود و خلاصه نباشد. مگرنه اين که اگر ايرانی خارج از کشور "قابل" بود، باز می گشت به ولايت، ريش نمی تراشيد (بويژه اگر مرد بود)، لباس مدل فرنگی می خريد، اما آن را کثيف و بی اطو می پوشيد که "اسلامی" شود و به ويژه ذوب شود در گفته های رهبری که اعلم است و همه چيز را بهتر از 70 ميليون ايرانی که هيچ، بلکه بهتر از کل جهانيان می داند. نديديد با رهبری او ايران به چه جايگاه اقتصادی و سياسی رسيد؟

به هر حال من ايرانی مخالف مقيم خارج مقالات ام را برای عيسی فرستادم و او آن ها را چاپ کرد. مقالاتی که برای "اخبار اقتصاد" فرستادم همه درباره تجربه های گذار مسالمت آميز به دموکراسی بود:

 تجربه های مسالمت آميز هزاره دوم در گذار به دموکراسی (اخبار اقتصادی، دوشنبه 13 دی ماه 1378، شماره 94)

 جامعه مدنی و استقرار دموکراسی در آلمان شرقی (اخبار اقتصادی، پنج شنبه 5 اسفند ماه 1378، شماره 137)

 خصوصی سازی در اروپای شرقی (اخبار اقتصادی، شنبه 7 اسفند ماه 1378، شماره 138)

 گذار دموکراسی در لهستان: اتحاد، آزادی و آشتی ملی (اخبار اقتصادی، دوشنبه 9 اسفند ماه 1378، شماره 140)

آخر در زمان محمد خاتمی اصلاح طلب گفتگو درباره "گذار به دموکراسی" شدنی بود. نه همچون دوران احمدی نژاد که از سايه و خيال "انقلاب مخملی" هم می ترسند و به بهانه آن دسته دسته مردم را به زندان می فرستند.

برای انديشه و بحث های مفصل تر، عيسی سحرخيز ماهنامه سیاسی اجتماعی و فرهنگی هم منتشر کرد به نام "آفتاب" که بسيار خوش درخشيد. حالا بيش از پيش خواهان همکاری با او بودم. مقاله ای برای "آفتاب" فرستادم به نام "کارآفرينی، اصل اقتصادی فراموش شده در جنبش اصلاحات" (آفتاب، بهمن 1380، سال دوم، شماره دوازدهم)، که چاپ شد. گويا مقاله پژواکی داشت، به طوری که دفتر هاشمی علی اکبر هاشمی رفسنجانی نامه اعتراضی بدان مقاله نوشت به نام "ناديده گرفتن دستاوردها" که در شماره بعد همان آفتاب چاپ شد.

برای شماره بعد "آفتاب"، (اسفند 1380، سال دوم، شماره سيزدهم) مقاله ای فرستادم به نام "شبکه مالی و اقتصادی گروه های مسلح بنيادگرای اسلامی". اين مقاله عمدتا در مورد "القاعده" بود، اما اشاراتی داشت که مورد پسند سرسختان در ايران نمی توانست بود. عيسی اما آن را هم چاپ کرد.

برای من مهم تر از اين دو، مقاله ای بود به نام "تئوری اقتصاد رانت خواری" که بسيار می خواستم در ايران چاپ شود. اما گمان نمی کردم شدنی باشد. چرا که مقاله اشاره روشن به کشور داشت و رانت خورای را هم تراز و هم سنگ استبداد معرفی می کرد. عيسی اما با شيردلی در برابر فشار ارتجاع مقاله را چاپ کرد (آفتاب، فروردين 1382، سال چهارم، شماره دوازدهم).

اين ها بود تا حکم حکومتی رهبر معظم رسيد و همه روزنامه ها را به طور فله ای بست و آشکار با اصلاح طلبی مخالفت کرد. ارتجاع تنها با گشايش فضای کشور مخالف نبود، بلکه در پی آن بود که پس از محمد خاتمی، رياست جمهوری به دست کسی بيافتد که از اصلاح طلبی که هيچ، از خرد کشورداری هم بهره نداشته باشد تا عملا کشور و امتيازات آن بيافتد به دست رهبری و سرسختان نظام. از همين رو انتخابات رياست جمهوری دوره نهم در 28 خرداد 1384 (18 ژوئن 2005) بسيار حساس بود. برای آن دوران و انتخابات سرنوشت ساز عيسی مقاله ای نوشت و پيشنهاد "سپيدی" داد. سپيد، همچون نماد صلح و دوستي و نفي خشونت هم در حکومت داری و هم در مخالفت با حکومت مستبد.

پيشنهاد سپيد عيسی، طبق معمول او، سلحشورانه و روشن بود: به دور از هرگونه خشونت، نفی تام و تمام دولت پليسي و پادگانی، انتخابات فرمايشي، حاكميت نظاميان شخصي پوش و شكنجه و ترور. در آن پيشنهاد آمده بود که "مردم اگر از انتخابات قهر كنند، گوشه عزلت گزينند و در خانه بنشينند ژنرال هاي داخلي و خارجي آينده ايران را ترسيم خواهند كرد. در منطق ژنرال ها خصومت و خشونت حرف اول راي مي زند. عيسی سحرخيز اما از مردم نمی خواست به هرحال رای دهند و بر سر هر نمايش دورغينی به اسم انتخابات، آب تطهير بريزند. وی فرصت باقيمانده تا انتخابات را به دو مرحله تقسيم کرد و برای هر مرحله، پيشنهادی "سپيد" ارائه داد.

مرحله نخست: تا روز انتخابات دور نهم ... می بايستی هر از چندی با "گردهمايي ها و ميتينگ‌‏هاي ... در فضاي باز، ميادين و پارك ها و هرجا كه شد ... رخت سفيد ... بر تن كنيم. پرچم سفيد در دست بگيريم و خشونت را نفي كنيم ... و بر خواسته خود، انتخابات آزاد ، نفي انتخابات فرمايشي و نظارت استصوابي تاكيد كنيم.

مرحله دوم: اگر در روز انتخابات، می شد آزادانه ... رای داد، باز در صحنه خواهيم ماند، سفيد خواهيم پوشيد، پرچم سفيد در دست خواهيم گرفت ... فرياد خواهيم زد رئيس جمهور " تداركاتچي" نمي‌‏خواهيم و پيگير مطالبات و خواسته های خود هستيم. اما اگر اقتدارطلبان شرايط انتخابات آزاد را نپذيرفتند ... در خانه نخواهيم نشست، با جامه ای روشن بر تن و پرچمي سفيد در دست و ... با برگ راي سفيدی در صندوق به خشونت طلبان و مستبدان " نه" خواهيم گفت ... اين رنگ سفيد، اين حركت مسالمت آميز واين راي پيام مردم ايران خواهد بود. تمامي دوربين ها، تصاويرتلويزيوني و اخبار و گزارش ها خواسته مردم ايران را اقصي نقاط كشور و گوشه گوشه جهان خواهند برد. آنها خواهند گفت : مردم ايران در يك حركت نمادين، در يك رفراندوم خودجوش اعلام ‌‏كردند كه رئيس جمهوري معرفي شده نماينده آنان نيست، بلكه راه‌‏يافته ای است به كاخ رياست جمهوری ...

و من هم در همين سايت گويا، مقاله ای در پشتيبانی از آن پيشنهاد نوشتم به نام "از پيشنهاد "سپيد" عيسی سحرخيز پشتيبانی کنيم!" (28 مارس 2005، يک هفته گس از نوروز 1384): از پيشنهاد عيسی پشتيبانی کنيم. به خود و جهانيان نشان دهيم که آزادی خواهان ايران نيز به چيزی بيش از گله مندی و توطئه باوری و نامه نگاری قادرند. چرا از همين امروز به فکر تدارک روزهای "سپيد" مرحله نخست، يعنی مرحله پای فشاری بر ضرورت برگزاری انتخابات آزاد و نفي نظارت استصوابي نباشيم؟ چرا ازهمين امروز، در پی تدارک گردهمايی و ميتينگ‌‏ در فضاي باز، رخت سپيد بر تن و پرچم سفيد در دست نباشيم؟ چرا از همين روز، سال 1384 را سال دموکراسی در ايران ندانيم؟

انتخابات رياست جمهوری دوره دهم که شد، عيسی هم برای نامزدی اصلاح طلبان بسيار کوشيد و هم وقتی تقلب گسترده شد و رای به نفع نماينده سرسختان سپاه مصادره شد، شيردلانه در برابر آن ايستاد و همه آمران کودتا را نشانه رفت. عيسی به همين دليل 12 تيرماه به زندان افتاد و تا تا به امروز همان جاست.

عيسی سحرخيز افزون بر نشرياتی که با پرچم آزادی و شکيبايی به راه انداخت، در سنگرهای کلان تری نيز رزميده بود: مدیر کل مطبوعات داخلی وزارت ارشاد ؛ نماینده مدیران مسئول مطبوعات در هیات نظارت بر مطبوعات حضور در انجمن دفاع از آزادی مطبوعات و همچنین مشارکت در امور انجمن صنفی روزنامه نگاران.

حالا عيسی به دليل تمامی اين خدمات در زندان است. ارتجاع حتما در پی آن است که وی را بشکند تا چهره ديگری را به اعترافی نمايشی بکشاند. گمان نمی برم در مورد وی موفق شود و همين نگرانم می کند. به هر حال در ايران امروز طشت رسوايی اعتراف ها از بام افتاده و در پی هر اعترافی بازجو و قاضی پيش از متهم رسوا می شوند.

عيسی را نبايد فراموش کنيم که نمی کنيم. در مورد وی نه تنها بايد نوشت و اعتراض کرد، بلکه می بايستی خبر بر صليب و در بند بودنش را دهان به دهان گفت و به آ گاهی همگان رساند.

ايران فرزندان خوب را هرگز فراموش نمی کند. حتی به درنگی.

تازه عيسی سحرخيز ناموری است که او را در اين مرز و بوم می شناسند. تکليف فرزندان بی نام و نشان ايران به بند کشيده، چه می شود؟ داستان ايشان را هم بگوييد و بازگوييد. برای آزادی ميهن به زندان افتاده اند.

هیچ نظری موجود نیست: