یکشنبه، دی ۱۳، ۱۳۸۸

جنبش سبز: بيم ها و اميدها! گفتگوی سعيد قاسمی نژاد و یاسر بهرامی با جمشيد اسدی


جنبش سبز: بيم ها و اميدها!
گفتگوی سعيد قاسمی نژاد و یاسر بهرامی با جمشيد اسدی
دوشنبه 14 دی 1388، 4 ژانويه 2010

اینک شش ماه پس از برآمدن جنبش سبز در فضای سیاسی ایران جنبش سبز از نوزادی بی دفاع به جوانی بالغ تبدیل شده است. در مبارزه پیش رو برای دستیابی به دموکراسی و حقوق بشر در ایران نقد دلسوزانه و منصفانه این جنبش، عملکردش، رهبرانش و خواسته هایش می تواند جنبش را در راه رسیدن به خواسته هایش بیش از پیش یاری کند.در این زمینه با دکتر جمشید اسدی به گفتگو نشسته ایم.
سعيد قاسمی نژاد و یاسر بهرامی: با عرض سلام به شما آقای اسدی. اين گفتگو را با طرح اين پرسش از شما آغاز مي كنم كه نظر شما در خصوص جنبش سبز مردم ايران كه هم اينك در ايران در جريان است چيست؟
جمشيد اسدی: با درود به همه خوانندگان و به ويژه دوستان جوان ليبرالی که شما به نمايندگانی از ايشان فرصت اين گفتگو را در اختيارم گذاشتيد. در پاسخ به پرسش شما به روشنی بگويم كه نمي توان هوادار دمكراسي و آزادي خواهي بود و دل و جان در گروی جنبش سبزی نداشت كه با شيردلی در برابر ارتجاع و كودتای انتخاباتي 22 خرداد 1388 ايستاده است. من خود را عضوی از جنبش سبز مي دانم و و پيروزی آن را پيروزی خود مي دانم. هر چند که پيروزی را چندان دور نمی بينم، اما در عين حال نگران پيروزی و پيشرفت اين جنبش هم هستم. نگرانی كه می شود آن را يادآوری كمبودها و يا انتقادهايی نسبت به جنبش سبز تلقی كرد.
آيا می توان دل بسته و هم پيمان جنبش سبز بود و در عين حال از آن انتقاد کرد؟ کار آسانی نيست، به ويژه اگر به روشنی مخالف کودتای انتخاباتی 22 خرداد 1388 باشيد و به آن اعتراض داشته باشيد. حالا سال ها مخالفت با استبداد و رانت خواری در جمهوری اسلامی به جای خود !
سال ها بود که مخالفان حاکميت استبداد و رانت خواری در کشور در انتظار جنبش اعتراضی مردم بودند و حالا که جنبش سبز با چنين گستردگی به راه افتاده است، انتقاد از آن در ميان ناخرسندان از جمهوری اسلامی آسان نيست. آسان که هيچ، نکوهيده و بلکه پر خطر هست. امروز نمايان ترين انتقادگران از جنبش سبز چه کسانی هستند، جز برخی از کمونيست ها (و صد البته نه همه ايشان) كه به رويکرد غيرطبقاتي جنبش اعتراض دارند و يا قشری ترين هواداران نظام سلطنتی (و نه هر هوادار پادشاهی مشروطه) که تنها جنبش مقبول را توبه و بازگشت به آستان بوسی محمدرضا شاه می دانند؟ اين انتقادها مورد پذيرش من نيست و قصد و آهنگ من آن نيست که در صف هيچ از يک اين دو قرار گيرم. حتی اين اعتراض را هم که چرا شخصيت های جنبش سبز همان هايی هستند که در نظام جمهوري اسلامی مسئوليت داشته اند را هم بدون سنجش و وارسی بر نمی تابم.
انتقاد من از جنبش سبز اما ناشی از بيم و هراس در مورد آينده و پيروزی آن است و نه دشمنی با آن. هر چه هست من سه انتقاد به جنبش سبز دارم و دست کم در سه مورد نگرانم: 1. مساله جنبش مدني و جنبش سياسي 2. جنبش همگاني و مساله رهبري 3. مساله جوان بودن جنبش. اينها سه دسته نگرانيها و انتقاداتي است كه من به جنبش سبز دارم.

سعيد قاسمی نژاد و یاسر بهرامی: بسيار خب، اگر موافقيد به محور اول انتقادات شما از جنبش سبز بپردازيم. لطفا توضيحاتي در اين خصوص بدهيد.
جمشيد اسدی: "جنبش مدنی در برابر جنبش سياسی"، عنوان پاسخ من به اين پرسش شماست. در بسياری از نوشته ها، چه نوشته های هوادار بپاخيزی مردم و چه نوشته های پژوهشی بی طرف، از جنبش سبز به عنوان جنبشی مدني ياد می کنند كه البته اين تحليل درست است. اما نگرانی هم درست در همين جاست، چه ويژگی مدنی و شهروندی جنبش سبز در عين حال نقطه قوت و نيز نقطه ضعف آن است. به هر دو بپردازيم.
جنبش سبز خواست های خود برای دموکراسی، آزادی و استقلال بخش خصوصی يا همان جامعه مدنی را به شکل مسالمت آميز مطرح می کند و پيش می برد و با هشياری مراسم رسمی و بنيادين جمهوری اسلامی چون روز قدس و 13 آبان را از چنگ نظام و حاميانش در می آورد و برای ابراز خواسته ايش از آن خود می کند.
مبارزه بر اساس شهروندی، مسالمت و بازتعريف اصلاح طلبی، جنبش سبز را تبديل به يكي از بزرگ ترين و گسترده ترين جنبش های اجتماعی در تاريخ ايران و ای بسا جهان کرده است. قصد بزرگ نمايی، خودفريبی و به ويژه مردم فريبی ندارم. با توجه به اين که سال هاست در مورد پيآمدهای اقتصادی و اجتماعی اينترنت پژوهش می کنم به جرات باور دارم که جنبش سبز پيشاهنگ و پيشقراول جنبش های مدنی و مردمی است که در سده بيست و يكم شاهد آن ها خواهيم بود. جنبش هايی که هر چه بيشتر به اينترنت و فنآوری های اطلاعاتی متكي خواهند بود تا در سر حد امکان به دور از آماج مستقيم استبداد خود را سازمان دهند، به پيش روند و خواست های خود را در اجتماع مطرح سازند. بايد خوشحال و سرافراز بود که نخستين جنبش های از اين دست در کشور ما اتفاق می افتند[1].
اين از نقطه قوت. اما همين ويژگي شهروندی و مدنی برای جنبشی که آهنگ دگرگونی سياسی دارد ـ گيرم به شکل مسالمت آميز و به دور از براندازی ـ در عين حال مي تواند نقطه ضعف و چشم اسفنديارش باشد. اين درست که مادامی كه جنبش سبز شهروندی و مدنی باقی می ماند و تبديل به جنبشي سياسي نمي شود از خود در برابر استبداد حاکم محافظت و بقای خود را تضمين می کند. اما رويکردی سر تا به پا مدنی هرگز نمي تواند مشكل استبداد در کشور را حل كند. چرا که جنبشی که سياسي نيست و شعار و خواست سياسی ويژه اي ندارد، نمی تواند استبداد که بنابرتعريف مشکلی سياسی است را حل کند.
البته پيآمدهای سياسی جنبش مدنی سبز غيرقابل انکار است، چرا که در هر جامعه زير فشار استبداد، هر حرکتی که به ابتکار و اجازه حکومت نباشد، به اعتباری سياسی است.  اما اين هنوز به معنی يک حرکت با سرشت و برنامه سياسی نيست.
اما چرا جنبش سبز سياسی نمی شود و شعار مشخص نمی دهد؟ چون نمی خواهد نيروهای هراسان از سياست را از خود براند و با طرح شعار خاص سياسی نيروهای سياسی دگرانديش را از خود دور کند و سرانجام با سياسی شدن بهانه ای به دست استبداد سرکوب گر حاکم دهد. درواقع نقطه ضعف جنبش هم درست همين جاست: جنبش سبز برای آن که گسترده و مردمی بماند، بايد شمار بالايی از شهروندان را خرسند نگه دارد و درست به همين دليل از خواست و شعار روشن می پرهيزد و بنابراين به لحاظ سياسي دست خالي باقي مي ماند. بدين ترتيب اين خطر هست که جنبش سبز در تله مردمی بودن خود باقی بماند و بدون طرح برنامه و شعار سياسی روشن در جا زند.
جنبش تا آن جا که به عنوان اعتراض به کودتای انتخاباتی 22 خرداد 1388 به ميدان آمد و در ميدان ماند و نيروی خود را نشان داد به عنوان يک حرکت شهروندی بسيار موفق بود. اما صرف حرکت شهروندی برای تغيير اوضاع استبداد سياسی در کشور کافی نيست. برای اين مهم شايسته است که جنبش مدنی تبديل به جنبش سياسی شود، از سنگر سياسی در برابر زور و استبداد بايستد و برای تحقق خواست های آزادی خواهانه و حقوق شهروندی آن را به عقب نشينی وادارد و در بهترين حالت سران استبداد را به ميز گفتگو کشاند.
نگاه كنيد به شعارهای اصلي اين جنبش كه بيشتر شعارهايي سلبي است تا ايجابي: "راي من كو؟"، "دروغگو، دورغگو 63 درصدت كو؟"، "نه غزه نه لبنان؛ جانم فدای ايران". اين ها همه شعارهای بسيار سلحشورانه ای است اما در باره خواست و پيشنهاد روشن ساكت اند. برنامه سياسی چيست؟
در چنيني حالتي جنبش سبز بيشتر يك نيروی مزاحم (Nuisance) براي جناح مستبد و ارتجاعي حاكم است بدون اينكه گزينه ای درخور و طرف مذاكره باشد و يا توانا به اصلاح سياسي در كشور باشد. اين نکته موجب نگراني بسيار من است. جنبش سبز تا وقتي سياسي نشود و با خواست های روشن سياسی به پيش نرود نمی تواند بنيانگزار گزينه ای شود برای دگرگونی سياسی مطلوب در كشور ـ صد البته بدون خشونت و اصلاح طلبانه.

سعيد قاسمی نژاد و یاسر بهرامی: بسيار خوب. اگر موافقيد به محور دوم نگرانی های شما در ارتباط با جنبش سبز يعنی همگاني بودن جنبش و مساله رهبری آن بپردازيم.
جمشيد اسدی: اجازه دهيد برای پاسخ به اين پرسش هم عنوانی پيشنهاد کنم: "جنبش همگانی و رهبری جنبش".
 بسيار شنيده و خوانده ايم كه جنبش سبز بدون رهبری و به طور خودجوش به پيش مي رود و بلکه هر كوشنده ای در آن خود رهبر است. زمانی که در جنبش رهبری مشخصي در كار نباشد کسان بيشتری به آن می پيوندند و جنبش هم آماج حملات ارتجاع قرار نخواهد گرفت. سر که نباشد، ارتجاع چه کسی را هدف قرار دهد؟ اين درست که مردم به طور گسترده سرکوب می شوند و به زندان می افتند، اما چون هيچ کدام رهبر نيستند، گرفتاری آن ها باعث فلج شدن جنبش نمی شود.
همه اين ها به عنوان نکته قوت جنبش مطرح می شود که نادرست نيست. اما هيچ جنبش سياسي ای يافت نمي شود كه بدون رهبري به سرمنزل مقصود برسد. حقيقت اين است كه با وجود ايستادگی شيردلانه و ستايش برانگيز، چهره های ناموری همچون موسوی و كروبی و خاتمی، نه تنها اين جنبش را برنينگيختند، بلکه حتی به تدريج از مواضع نرم آغازين خود به شعارهای تندتر مردم پيوستند. ايشان بيشتر چهره های مقاومت اند تا شخصيت های رهبری و مديريت يک راهبرد سياسی.
شوربختانه خوانش و برداشت های شتابزده از جنبش مردمی و نيز تجربه های تلخ انقلاب 1357 باعث ترويج باورهای بسيار نادرستی در مورد نقش رهبری در دموکراسی و جنبش دموکراتيک شده اند.
مثلا به غلط اين طور مطرح شده كه رهبری يعنی دستوردهی و اين مساوی ديكتاتوری است و چون جنبش دموکراتيک بنابر تعريف مخالف ديكتاتوری است پس نبايد رهبر داشته باشد. تازه دليل تاريخی هم هم آورده می شود كه در انقلاب 1357 رهبری حقيقتا فرهمند و مورد قبول همه بود، اما همو و جايگاه رهبری او كشور را به سوي استبداد و ديكتاتوری كشاند. از همين روهم سخنان موسوی که کماکان در پی بزرگداشت فرهمندی رهبر آغازين انقلاب است بسياری را می هراساند. در همين ارتباط، يکی از انديشمندان فرهيخته ايرانی که اتفاقا در پاييز 1388 از سوی يک نهاد اسپانيولی برنده جايزه ای در مورد حقوق بشر شد می افزايد: قصد ما جابجا كردن قدرتمندان نيست (يعنی رهبری را از اين به آن دهيم). قهرمانان امروز ایران افرادی مثل ندا آقاسلطان هستند. نه الزاما افرادی که سیاسی باشند.
بدين ترتيب براساس چنين دليل آوری هايی نتيجه گرفته می شود که ای مردم اگر ديگر ديکتاتوری را بر نمی تابيد، از همين امروز رهبری هيچ کسی را هم نپذيريد.
اين خرافه ها اما همگی گمراه کننده اند و اگر در جنبش سبز بمانند و فرادست شوند آن را به بيراه خواهند کشاند.
دمكراسی هم همچون هر کنش اجتماعی ديگری نياز به رهبری ويژه خويش دارد و بدون آن توانا به موفقيت و پيروزی نيست. ارج نهادن بر خودجوشی و مشارکت مردم در جنبش به جای خود، اما اگر از اين چنين نتيجه گيری کنيم كه اين خودجوشی به تنهايی برای پيروزی و به نتيجه رسيدن کافی است و نيازی به رهبری ندارد، اين نكته نگران كننده است و باعث مي شود جنبش به دور خود بگردد و در نهايت آسيب سخت خورد، بدون اينكه بتواند به گذاري سازنده  به سوي دمكراسي بينجامد.
بازهم يادآوری می کنم که بدون حرکت و رهبری سياسی جنبش سبز از مزاحمت برای نظام استبدادی فراتر نخواهد رفت و گزينه نخواهد شد. برای پيش بردن جنبش سبز رهبری در دست کيست؟ بدون يك رهبری با استراتژی مشخص، هر نيرويی به سمت و سويي خواهند رفت و در بهترين حالت براي ارتجاع حاكم ايجاد مزاحمت مي كنند بدون اينكه الزاما به به دمكراسی رسد. فرض كنيد كه همين امروز جناح ارتجاعي حاكميت زير فشارهای جنبش سبز و مشكلات آماده گفتگو و مصالحه باشد. در چه موردی و با چه كسي چنين خواهد کرد؟ اين ها همه مورد نگرانی من است .
کوتاه سخن اينكه، اين درست که خودجوشی و مشارکت گسترده مردمی مايه قوت جنبش سبز است. اما نبايد فراموش کرد که بدون رهبری جنبش پيش نخواهد رفت. به ويژه قلم بدستان و سخنگويانی كه خواننده و شنونده ای دارند نبايد به اين توهم دامن بنند كه گويا رهبری مساوی ديكتاتوری است و چون خواهان ديكتاتوري نيستيم لذا از رهبر هم پرهيز كنيم. مگر قرار است هر رهبری زورگو و ولی عموم شود. مگر ماندلا  لوتركينگ و گاندی رهبر نبودند؟ يا مصدق در کشور خودمان؟

سعيد قاسمی نژاد و یاسر بهرامی: نگرانی دوم شما در مورد رهبری جنبش سبز بحث برانگيز است. اجازه دهيد پيش از آن که به نگرانی سوم شما، اسطوره سازی از جوانان، بپردازيم. از شما توضيح بيشتری بخواهم. می گوييد آقايان موسوی، کروبی و خاتمی بيش از آن که رهبری جنبش سبز را به عهده داشته باشند، چهره های نمادين مقاومت اين جنبش سبز هستند. بسيار خب! اما نمی گوييد که چرا و چطور؟
در توضیح اینکه چرا چهره های بارز جنبش سبز یعنی آقایان موسوی، کروبی و خاتمی از سنگر مقاومت به جایگاه رهبری نمی روند یا نمی توانند بروند گمانه های متفاوتی می توان زد . گمانه من چنین است:
با وجود مقاومت استوار و آفرين برانگیز میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی دربرابر ارتجاع و حکومت کودتا هر سه ایشان از تحلیل سیاسی بحران کنونی ونتیجه گیری روشن ناشی از آن پرهیز دارند. می پرسید کدام تحلیل وکدام نتیجه گیری؟ این که درخواست های مردم و خود ایشان در مورد آزادی و دمکراسی و رفاه اقتصادی در چارچوب نظام کنونی جمهوری اسلامی و بویژه در اندیشه های بنیانگذار آن یعنی آیت الله خمینی ممکن است یا نه؟ از همین روست که بطور مرتب میان گفتار و کردار ایشان تضاد و شکاف است. صد البته که از اندیشه واقعی ایشان آگاهی ندارم. اشاره کنم به تضادها:
چهره های مقاومت چون آقایان موسوی و کروبی نمی توانند از یک سو جزو نخستین کسانی باشند که با شیردلی درگذشت آیت الله منتظری را به عنوان فقیه مدافع حقوق بشر ارج نهند و در محضر عموم به وی ادای احترام کنند و در عین حال راه نجات از بحران کنونی را بازگشت به اندیشه های آیت الله خمینی بدانند یعنی همان کسی که فرمان عزل و حذف منتظری را داد!
نمی توان هم منتظری را هم به عنوان مدافع حقوق شهروندان و زندانیان و مخالفت با اعدام های گسترده بزرگ داشت و هم راه نجات را در اندیشه خمینی جست که درست در همین موارد حکم به سرکوب شهروندی و کشتن زندانی داد یا دست کم چشم بر آنها فروبست. کشتار زندانیان در سال 1367 هنوز از یادها و خاطره ها نرفته است. بالاخره این دو در بینش سیاسی و حقوق شهروندی مخالف یکدیگر بودند و در برابر هم ایستادند حالا چطور ممکن است برای آزادی سیاسی و برپاداشت حقوق شهروندی این هر دو را در عین حال بزرگ داشت؟ این کاری است که رهبران مقاومت می کنند.
نمی توان به تقلب محمود احمدی نژاد و وزارت کشور وی و جناح سرسخت سپاه پاسداران در برگزاری انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم اعتراض کرد و در مورد پشتیبانی و روشن وتعیین کننده آیت الله خامنه ای از این کودتا چیزی نگفت.
در توضیح از این دست تضادها یا خویشتن داری ها نمونه های فراوانی می توان آورد.

سعيد قاسمی نژاد و یاسر بهرامی: باز هم پرسشی در مورد همين نگرانی شما در باره رهبری جنبش. به نظر شما دليل پرهيختن موسوی، کروبی و خاتمی از واکاوی تضادهايی که نام برديد چيست؟
می پرسيذ چرا آقایان موسوی، کروبی وخاتمی از تحلیل سیاسی بحران کنونی و نتیجه گیری روشن ناشی از آن پرهیز دارند. نمی توانم با قاطعیت پاسخ بدهم اما سه احتمال می دهم.
احتمال یکم، آقایان هنوز به وجود تضادهایی که شرحشان رفت پی نبرده اند. البته با توجه به هوش و تجربه بلندآهنگ هر سه ايشان این احتمال را کم بنيه می دانم و تازه اگر هم چنین باشد با توجه به گفته ها و نوشته ها به زودی پی خواهند برد. باید کمی صبرکرد.
احتمال دوم: آقایان به موضع گیری های دوگانه خود آگاهند اما برخلاف ما تضادی در آن نمی بینند. اگر چنین است، حالا با هردرصد تقریبی که برای این احتمال قایل باشیم، برایشان است که نبود تضاد و دوگانگی را برای بقیه ما هم شرح دهند. کاری که تا کنون نکرده اند.
احتمال سوم، سه چهره مقاومت به تضاد در موضع گیری های دوگانه خود آگاهند اما به لحاظ مصلحت سیاسی موضع گیری صریح نمی کنند. از آنجا که استبداد و ارتجاع حاکم منتظر بهانه است تا به سرکوب جنبش دست زند آقایان از مطرح کردن مواضعی که حساس است اما می تواند بهانه به دست دستگاه سرکوب دهد پرهیز می کنند. خب، این حرفی است اما این سیاست به این شکل و شمایل حتما اشتباه است دست کم به دو دلیل:
نخست اینکه میان تحلیل سیاسی و موضع گیری سیاسی می باید تفاوت قایل شد. در دومی مصلحت اندیشی جایز است در اولی هرگز! اولی روشنی و صراحت می طلبد و دومی حساب توان و ضعف و نیز سود و زیان. نمی توانیم از ترس اینکه توان پیشبرد نظرمان را در شرایطی نداریم نظر هم نداشته باشیم!
اما اشتباه دوم، اگر سران مقاموت با مصلحت و دوراندیشی و ظرافت تمام به ایرادات آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای و کل نظام نپردازند آنگاه هرگز نخواهند توانست از اهانت های تند و پاره شدن عکس اگر این اتهام ساختگی نباشد جلوگیری کنند. این مگر همان انتقادی نیست که آقایان به سران جمهوری اسلامی می کنند که برای حفظ نظام اجازه به ابراز انتقادها و ایرادگیریهای نیک اندیش دهید. بر همین اساس و برای نگهداشت آشتی پذیری و مسالم جویی جنبش سبز لازم است تا چهره های بارز مقاومت یعنی آقایان موسوی و کروبی و خاتمی در را بر روی انتقادهای نیک اندیش از خمینی و خامنه ای و جمهوری اسلامی بگشایند.
ما اين گفتگو را مدتی پيش آغازيديم و روز بعد از تظاهرات عاشورا به پايان رسانديم. گمان می برم تند شدن اعتراضات مردم دليلی است بر درستی تحليلی که شرحش آمد. با کج و دار و مريز چهره های مقاومت، کنترل مردم خسته و جان به لب آمده ديگر در دست کسی نخواهد بود. البته اين جای نگرانی است، اما در باره برآمدن و گسترش آن جای هيچ ترديدی نيست.

سعيد قاسمی نژاد و یاسر بهرامی: در محور سوم انتقادات خود، به مساله و نقش جوانان اشاره كرديد. اگر ممكن است منظور خودتان را به روشني در اين خصوص بيان كنيد.
جمشيد اسدی: اين نگرانی هم همچون دو نگرانی پيشين ويژگی دارد که از ديدگاهی نقطه قوت است اما نيز ممکن است تبديل به نقطه ضعف و چشم اسفنديار آن شود. نگرانی در مورد اسطوره ساختن از جوانی اين جنبش است. نبايد از ياد برد که اين جنبش سبز جنبشي اجتماعي است و اگر امروز حضور جوانان در آن چشم گير است دليل اصلي آن وزنه جوانان در ساختار جمعيت کشور است. اگر قرار باشد برای اين پاسخ هم همچون دو پاسخ پيشين عنوانی بگذارم، آن عنوان " اسطوره جوانان سبز" خواهد بود.
چشم اسفنديار اين جنبش اجتماعی فروکاهيدن آن به نهضت رده سنی جوانان است. به همين سادگی كوشش و جهد روشنفكران، قلم بدستان، نويسندگان، فرهنگيان، زنان، معلمان، دانشجویان (نه به عنوان رده سنی، بلکه به عنوان رده صنفی)، خداباوران نوانديش، كارگران و دست مزد بگيران فراموش می شود؟
در مورد حضور گسترده جوانان در جنبش سبز جای ترديدی نيست، اما اگر جوانی را تبديل به افسانه و اسطوره كنيم، كه شوربختانه چنين شده است، و اين جوانان را به مكاني برسانيم كه گويا از تمام بي تجربگي ها و هيجانات جواني به دور هستند و تمام شرايط و كفايت های مديريت جنبش اجتماعی را دارا هستند، خوب اين ها همه جای نگرانی و بلکه چشم اسفنديار جنبش است. جوان، جوان است و فاقد تجربه رهبری و مديريت سياسی. نمي توان از يك سو به جمهوری اسلامی انتقاد كرد كه چرا بعد از انقلاب  بسياری از مديران كارآمد ميهن پرست را به جرم کار در نظام قبلي كنار گذاشتند و جوانانی را به كار گماردند که به جای تخصص تعهد داشتند، و از سوی ديگر جواناني را در مسند رهبری جنبش قرار داد كه در رژيم های شاهی و جمهوری "دست آلوده ای" نداشتند.
برکشيدن جوانان جنبش تا رتبه قهرمانان افسانه ای از سوی مردم کوچه و بازار کمتر جای شگفتی است: مردم از اين همه بيداد در جمهوری اسلامی خسته اند و در نتيجه پس از سال ها انتظار، جنبشی را که در برابر استبداد می ايستد و ديگر از بگير و ببند نمی هراسد، دوست می دارند و تا بلند افسانه بر می کشندش. اين از سوی مردم به جای خود، اما اسطوره سازی از سوی کوشندگان و تحليل گران سياسی چرا؟ شگفتا!
نبايد به اين جوانان توهمي داد كه باعث گمراهي و خود شيفتگی شان شود. شوربختانه چند بار شاهد چنين اتفاقي بوده ام. يادم است در همايش اتحاد جمهوری خواهان که در پاييز 1388 در کلن برگزار شد، جوانان شايسته و برومندی هم مهمانان بودند که هم تحليل شرايط می کردند و هم گزارشی از فعاليت های خود می دادند. در مورد برقراری ارتباط و همکاری با ديگر نيروها می گفتند که برخی از رفقایشان باور داشتند ديگر نيروها بايد به ما رجوع كنند و دليلي ندارد ما سراغ آن ها برويم!
مبادا از حرف من اين برداشت شود كه گويا توقع دارم جوانان لطفي کنند و امتيازی به من دهند. نه! هركسي برای ايران آن طور كه می داند مبارزه می كند. شايد من هم چنين کرده باشم. سخن اين است كه نگاهی که از حضور جوانان در جنبش اسطوره می سازد، هم باعث گمراهي هود ايشان مي شود و هم موجب قلب حقيقت ماهيت اجتماعی جنبش مي شود. اين به جنبشي كه با شيردلی و گستردگي پيش می رود اسيب می زند.
سعيد قاسمی نژاد: آقاي اسدي با سپاس بسيار از شركت شما در اين مصاحبه.
جمشيد اسدی: من هم سپاسگزارم از فرصتي كه در اختيارم گذاشتيد.


[1] در باره تاثير فنآوری های اينترنتی بر فعاليت های سياسی و اجتماعی و نيز تحليلی از استفاده جنبش سبز از Web 2.0 می توان به مقاله زير اشاره کرد:
Helle C. Dale (2009), Public Diplomacy 2.0: Where the U.S. Government Meets "New Media", Rhe Heritage Foundation, December 8, Backgrounder #2346, www.heritage.org/Research/PublicDiplomacy/bg2346.cfm
گذشته از اين نوشته به منابعی ديگری هم در مورد کاربرد اينترنت در دموکراسی و زندگی اجتماعی نيز می توان اشاره کرد:
ـ نخستين گردهمآيی دموکراسی شخصیPersonal Democracy Forum  در روزهای 20 و 21 نوامبر 2009 در شهر بارسلون اسپانيا برگزار شد.
ـ سايت انگليسی MySociety برای بهبود زندگی اجتماعی افراد در ارتباط با يکديگر می گذارد.
ـ سايت FixMyStreet به شهروندان انگليسی امکان می دهد که به اتفاق به گرفتاری های کوچه و محله خود بپردازند.
ـ سايت Meet Up برای آشنا شدن و گردهمآيی و ايجاد شبکه ارتباطاتی بر روی اينترنت ايجاد شده است. بيش از 3000 کروه روی اين سايت تشکيل شده اند.
ـ سايت SunLight Foundation برای شفافيت اخبار در مورد فعاليت های دولتی و حکومتی در آمريکا
ـ سايت های اينترنتی ديگر از اين دست:
WhatDoTheyKnow.com
PublicResource.org
OpenSecrets.org
OpenCongress.org
FedSpending
USAspending

۱ نظر:

Unknown گفت...

 . آیت‌الله منتظری پدر انقلاب مقدّس  اسلامی فرمودند:
استقلال یعنی زیر یوغ خارجی نباشیم و آزادی یعنی مردم در اظهار عقیده و بیان آزاد باشند. نه این‌که به محض ابراز نظر مخالفی، کار به زندان و حبس
چقدر ناراحت کننده است که اشخاصی‌که سی‌سال پیش فریاد می‌زدند استقلال،آزادی، جمهوری اسلامی  همان اشخاصی‌هستند که استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی را از بین بردند. انشا‌الله خداوند به اینها میفهماند که معانی این  شعارها که دوباره این روزها میشنویم چی‌هست. همین شعار‌هایی‌که انقلاب عزیز اسلامی ما را سی‌ساله پیش به دنیا آورد.