یکشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۸

جنبش سبز: پس از 22 بهمن، به کجا؟ گفتگوی شهلا بهاردوست با جمشيد اسدی



برداشت شما از تصاهرات جنبش سبز به مناسبت ساگرد انقلاب در 22 بهمن
حقيقت اين است که شرکت مردم در مراسم 22  بهمن امسال، به مناسبت سی و يکمين سالگرد پيروزی انقلاب اسلامی، به نسبت ديگر بپاخيزی های جنبش سبز، به ويژه تظاهرات روز عاشورا، ناموفق بود. به اين معنی که تظاهرکنندگان نتوانستند در هدف از پيش گفته خود موفق شوند و مراسم دولتی را تحت‏الشعاع قرار دهند. دو دليل عمده می توان برای اين ناکامی برشمرد: تدابیر شدید امنیتی حکومت برای کنترل حوادث و ناکارآمدی طرح «اسب تروا».
22 بهمن نشان داد که حاکميت تا چه حد برای کنترل و سرکوب نيروهای خود را بسيج کرده بود. يادآوری می کنم که بر مبنای این طرح قرار بود که پشتيبانان جنبش سبز به درون راهپیمايی هواداران دولت وارد ‏شوند و در زمان و مکان مناسبی با نشان دادن نمادهای سبز شروع به اعتراض ‏کنند.
البته اين شکست جنبش سبز نيست، چرا که  جنبش‏های آزادی خواهانه مردمی را نمی توان به رویدادهای روزانه فروکاست. روند فراداست را بايد ديد.  اما به يک اصل کلی می توان اشاره کرد و آن اين است که هر چقدر حاکمیت مستبد خشن‏تر برخورد کند،  جنبش هم در پندار و کردار تندروتر و سازش‏ناپذیرتر می شود. به اين معنی که در ذهن از اميد به بهبودی در چارچوب نظام می برد و در عمل هر گاه که بتواند واکنش سخت نشان می‏دهد.
نگاه کنيد به شعارهای جنبش از روز بعد از تقلب در انتخابات 22 خرداد تا به امروز مقايسه کنيد شعار "رای من کو؟" که خواستار رسيدگی به شمارش آرا در چارچوب نظام جمهوری اسلامی است را با شعار "جمهوری ايرانی" که گزينه ای ملی است در برابر نظام جمهوری اسلامی.
کوتاه سخن اين که موفقيت نسبی رژيم در کنترل اوضاع در روز 22 بهمن موفقيتی است موضعی و موردی و رژيم نمی تواند هيچ اميدی به تداوم آن داشته باشد. حتی ممکن است جنبش در فکر و باطن بيشتر از رژيم بگسلد و در عمل با خشونت و تندروی به رژيم واکنش نشان دهد.
از اين همه گذشته جنبش سبز می تواند  از تجربه 22 بهمن درس گيرد و مبارزه را هشيارتر و کارآمدتر ادامه دهد. درس جنبش سبز از تجربه پر اشتباه 22 بهمن، برای تداوم مبارزه بسيار پر ارزش خواهد بود.
به باور شما نقاط قوت و ضعف جنبش سبز در مرحله کنونی کدامند؟
مهم ترين قوت جنبش سبز مردمی بودن آن است. يعنی جنبشی است ريشه دار در اجتماع و به همين اعتبار جزويی از خواست های واقعی جامعه است. از همين رو سرکوب و زندان و تجاوز آن را از ميان نخواهد برد. هر چند که ممکن است آن را وادار به خاموشی کند. اما چنين خاموشی اصل خواست مردم را به زير سئوال نخواهد برد.
اما در مورد نقطه ضعف.  من از همان آغاز برآمدن نسبت به نبود رهبری در جنبش سبز نگران بودم و آن را مهم ترين نقطه ضعف جنبش علت ضربه پذيری آن می دانستم و می دانم. در گفتگويی با سعيد قاسمی نژاد و یاسر بهرامی (جنبش سبز: بيم ها و اميدها!، دوشنبه 14 دی 1388، 4 ژانويه 2010، سايت گويا)، در اوايل ژانويه 2010، ضمن بزرگداشت مقاومت موسوی و کروبی در مورد نبود رهبری انتقاد کرده و هشدار داده بودم. اين گفتگو هنوز در سايت گويا و سايت خودم (http://assadioniran.blogspot.com) موجود است. شوربختانه بسياری و حتی خود آقای موسوی هم  نبود رهبری متمرکز را به عنوان نقطه‏ی قوت جنبش سبز بیان کردند.
در همان اوان در يکی از جلسات پالتاکی شورای اتحاد جمهوری خواهان هم دو باره به اين مسئله اشاره کردم که رفقا به اتفاق آرا يا با آن سخن مخالفت کردند و يا آن را قابل بحث ندانستند. شيفتگی بيشتر از آن بود که جای بحث گذارد. البته باعث نهايت خوشوقتی است که وقتی پس از دو ماه، عباس عبدی که بی شک يکی از روشنفکران برجسته کشور است، طی مصاحبه ای با بخش فارسی راديوی آلمان (دويچه وله) به همين مسئله رهبری اشاره کرد، رفقای اتحاد جمهوری خواهان هم به يمن آن مصاحبه به ياد مسئله رهبری افتادند.
هر چند که چند تن از رفقا در اين مورد واکنش مسئولانه تری از خود نشان دادند، اما نه انتظار داشتم و دارم که نوشته ها يا گفته های اين کمترين مورد توجه و يا دست کم انتقاد رفقا قرار گيرد. مگر از اين که آن و چند نوشته ديگرم در سايت اجا منتشر نشد، جز تذکری، گله هم کردم؟ می دانم رفقا کار مهم تری دارند تا اين که نوشته ها و تحليل های کسی را بخوانند که هوادار اقتصاد بازار بنياد است.
به گمانم ديگر نقاط ضعف جنبش نشاندن چهره های مقاومت به جای رهبری، مطرح کردن گزينه تله انداز راه حل در درون يا برون نظام، بحث نادرست، ميانه روی و راديکاليسم و فروکاهيدن جنبش سبز به جنبشی جوان است. به شرح اين نکات باز نمی گردم چون در همان گفتگوی بلند با سعيد قاسمی نژاد و یاسر بهرامی شرح آن ها رفته است.  

ادامه و حرکت جنبش سبز در روزهای آينده را چگونه می بينيد؟
جنبش سبز مردمی و اجتماعی است و از همين رو به مبارزات خود ادامه خواهد داد. از زمان برآمدن تا به امروز جنبش سبز به هيچ يک از خواسته های خود دست نيافته است، پس چه دليل و انگيزه ای دارد که از بپاخيزی و چالش گری دست بدارد؟
البته هر چه جنبش ادامه و گسترش يابد، حاکميت مستبد بر تنها راهکاری که می شناسد، يعنی سرکوب و خشونت، خواهد افزود. اما افزايش سرکوب دو پیآمد ناگوار برای حاکميت در پی خواهد داشت: يکی راديکال شدن جنبش همچنان که شرحش رفت و ديگر ریزش در میان خودی‏هايی که نمی خواهند شريک حاکمیت مستبد در به بند کشيدن، شکنجه، تجاوز، فشار ویا کشته هم ميهنان خويش باشند. راديکال شدن مردم می تواند تا به دست گرفتن اسلحه پيش رود. اين دورنمای دلگرم کننده ای برای کشور نيست، اما در اين جا سخن نه بر سر خواسته های من، که بر سر تحليل عينی از اوضاع و شرايط است.
با افزايش سرکوب، مردم و حاکميت هر دو قربانی خواهند داد. قربانی مردم شوربختانه به صورت کشته و زندانی و زخمی است و قربانی حاکميـت خوشبختانه به صورت شکاف در دستگاه و پيوستن بسياری از خودی ها به صفوف مردم.
مستبد از همه می ترسد. قدرت او ظاهری است و بستگی به ترس شهروندان دارد. با تجربه پيش از اين، آيت الله خامنه ای می ترسد که مبادا بازهم کسانی از ميان پيرامونيان و همراهان نزديک او، کسانی همچون رفسنجانی، خاتمی، کروبی و موسوی به اردوی مخالف و مقابل بپيوندند.

راهکارهای پيشنهادی شما برای چنبش سبز کدامند؟
اين درست که شمار هواداران چنبش سبز بسيار بيشتر از شمار آمران و عاملان ارتجاع حاکم است، اما اين برای برد در توازن قوا کافی نيست. جنبش سبز پراکنده و خودجوش است و ارتجاع سازمان يافته و مسلح. جنبش سبز می بايستی سياسی شود، رهبری پيدا کند و سازمان يابد.
جنبش سبز می بايستی هر چه زودتر از جنبش خود جوش و اعتراضی و مزاحمت ساز برای حاکميت به جنبش سازمان يافته، با رهبری متمرکز و باخواست روشن سياسی تبديل شود.
البته اين کار آسانی نيست؛ چرا که به دليل فروپاشی و شکست ايده ئولوژی های سياسی در ايران، سازمان های سنتی موفق به سازمان دهی و بسيج مردم نمی شوند. حتی ارزش ها و گفتمان های تازه ای که مورد اقبال مردم اند هنوز سامان و سازمانی نيافته اند. از همين روست که جنبش اعتراضی مردم به شکل گسترده ای خودبخودی  و خودجوش باقی مانده است. فنآوری های اطلاعاتی و مخابراتی نو هم در اين مورد، مورد استفاده قرار گرفتند.
اما بديهی است که بدون رهبری و بدون سازمان و سازمان دهی هيچ جنبش و بپاخيزی مردمی موفق نتواند بود. در اين مورد در عين حال می بايستی به شدت از کسانی که فقدان رهبری آرايش کردند و آن را ستودند انتقاد کرد.

نيروهای اپوزيسيون در برون مرز برای پيشبرد جنبش سبز در ايران چه می توانند کرد؟
روشن کردن اذهان عمومی و رسانه ها. افشاگری رژيم به زبان فارسی به جای خود نيکوست، اما امروز گفتن و نوشتن به زبان فرنگی شايان کمال اهميت است. 

هیچ نظری موجود نیست: