سه‌شنبه، اسفند ۱۱، ۱۳۸۸

آيا جمهوری اسلامی در پی بمب اتمی است؟ ديدگاه چهار کارشناس: دکتر مهران براتی، دکتر بهروز بيات، دکتر اميرحسين گنج بخش، دکتر مهران مصطفوی دوشنبه 10 اسفند 1388، 1 ماه مارس 2010


آيا جمهوری اسلامی در پی بمب اتمی است؟
ديدگاه چهار کارشناس: دکتر مهران براتی، دکتر بهروز بيات، دکتر اميرحسين گنج بخش، دکتر مهران مصطفوی

دوشنبه 10 اسفند 1388، 1 ماه مارس 2010 


در پی پاسخ به پرسش " آيا جمهوری اسلامی در پی بمب اتمی است؟" نگارنده اين سطور با شرح ديدگاه خود در بخش نخست اين نوشته بدين نتيجه رسيد که آری جمهوری اسلامی و به ويژه جناح سرسخت آن که امروز محمود احمدی نژاد نماد آن است، دست کم در پی دستيابی به توانش و قوه توليد بمب اتمی است. نگارنده برای برنشاندن اين ادعا چهار دليل آورده بود. بدين ترتيب: پنهان کاری، توسعه صنايع نظامی ويژه سلاح اتمی، ناهمخوانی با منافع اقتصادی و ملی و سرانجام نپذيرفتن پيشنهادهای سازنده جامعه جهانی.
در پی اين دلايل آورده بودم که: باور نگارنده بر اين است که حتی اگرجمهوری اسلامی در شرايط کنونی به دنبال ساختن بمب اتمی نباشد، بی شک در پی آن است که توانش و قوه توليد بمب اتم را در اختيار داشته باشد.
در پايان همان مقاله اما آمده بود که اين ادعا گمان و نتيجه گيری نگارنده است. از همين رو برای سنجش درستی يا نادرستی آن گمان و نتيجه گيری پاسخ چند کارشناس به همين پرسش را جويا شديم. نوشته حاضر در برگيرنده پاسخ های ايشان است که همه به ترتيب حروف الفبای نام خانوادگی کارشناسان خواهند آمد: دکتر مهران براتی، دکتر بهروز بيات، دکتر امير حسين گنج بخش و دکتر مهران مصطفوی.

پاسخ دکتر مهران براتی. دکتر مهران براتی از قديمی ترين کوشندگان سياسی ايرانی مقيم فرنگ و به ويژه از پيشکسوتان کنفدراسيون جهانی دانش آموزان و دانشجويان است. وی در عين حال در زندگی سياسی آلمان، کشور محل اقامتش نيز شرکت داشته است، به طوری که بارها از سوی دوستان و همگامان سياسی آلمانی اش به او پيشنهاد نامزدی در انتخابات شده و او درست يا نا درست رد کرده است.
با اين که از پيش با نام و سابقه سياسی مهران براتی آشنا بودم و جسته و گريخته در جلسات سياسی گوناگون، به ويژه در فرانسه و آلمان، با او ديدار داشتم و گفتگو کرده بودم اما سابقه دوستی نزديک تر ما باز می گردد به تشکيل اتحاد جمهوری خواهان: برای همايشی که به همين منظور در شهر برلین آلمان برگزار شده شود، نگارنده اين سطور مهمان مهران بود و در تمام مدت همايش در خانه او به سر برد. مهران براتی نه تنها تحليل گر، بلکه ميزبان خوبی نيز هست.
دکتر مهران براتی کارشناس سیاست خارجی و پژوهشگر در دانشگاه برلین است. نقش او در فعاليت ها و تماس های بين الملی اتحاد جمهوری خواهان مثال زدنی است. در همايش چهارمی هم که چندی پيش، اکتبر 2009، در شهر کلن آلمان برگزار شده بود، وی مسئول پانلی بود که در آن فرهنگ قاسمی، فاطمه حقيقت جو، حسن شريعتمداری و نگارنده اين سطور، جمشيد اسدی، شرکت داشتند.
درست به دليل همين سابقه بلند آهنگ و کارشناسی دکتر براتی در امور بين الملل بود که نگارنده خواهان پاسخ او به پرسش اين پژوهش شدم و او هم با بزرگی پذيرفت. البته وی به روشنی به پرسش آيا جمهوری اسلامی در پی بمب اتمی است؟ پاسخ نداد، اما به دو نکته دلهره برانگيز اشاره می کرد که نمی توان برای مديريت فعاليت های هسته ای جمهوری اسلامی از آن ها چشم پوشيد. يکی غير اقتصادی بودن غنی سازی اورانيوم و ديگری احتمال بروز فاجعه به دليل زلزه خيز بودن ايران. خود پاسخ وی را بخوانيد:
نيروگاه هسته ای و غنی سازی غير اقتصادی اورانيوم. با دانسته های موجود می توان از آن جا حرکت کرد که ذخایر سنگ معدن اورانيوم ایران بسیار محدود است و کارشناسان حجم آن را تنها برای 7 سال مصرف در نيروگاه اتمی بوشهر (200 تن در سال) کافی می دانند. البته نهادهای دولتی ادعا می کنند که ذخاير ايران 15 هزار تن، يعنی 10 برابر مقدار واقعا يافته شده است، که می تواند مصرف نیروگاهی چون بوشهر را برای 75 سال تامين کنند. اگر ما حتی فرض را بر صحت چنين ادعايی بگذاريم و حکومت در ايران برنامه تاسيس حد اقل 20 نيروگاه اتمی با ظرفيت توليدی بوشهررا به پيش ببرد، ذخاير ادعا شده حد اکثر پس از چهار سال به پايان خواهند رسيد.
به هر رو به نظر می رسد که ايران همين اکنون نيز که مجبور به تامين سوخت نيروگاه بوشهر نيست، توان تامين سوخت نيروگاههای آزمايشگاهی خود در تهران را نيز ندارد و به همين دليل می توان به احتمال نزديک به يقين خبر معامله خريد پنهان 1350 تن اورانيوم پالايش شده به قيمت 450 ميليون دلار از قزاقستان را بر خلاف تکذيب ايران و سکوت قزاقستان درست دانست. و اين در حالی است که بهای معمول ۱۳۵۰ تن کیک زرد حدود ۱۳۰ میلیون دلار است، یعنی کمتر از یک ‌سوم بهایی است که ایران حاضر به پرداخت آن شده است. البته علت اين چنین معامله ای غير قابل باورقطعنامه‌ی تحريمی شورای امنيت سازمان ملل در سال ۲۰۰۶ است که در مقابله با برنامه‌ی هسته‌ای جمهوری اسلامی به تصويب رسيد. از ديگر سو اين معامله کلاهبردانه چندان هم غير منطقی نيست، چون خرج توليد کيک زرد در ايران نيز سه برابر قيمت خريد نوع مرغوب آن در بازار جهانی است. قيمت پودر اورانيوم در بازار های جهانی چيزی حدود 25 دلار برای هر کيلو است. بنا به نوع معادن، تکنولوژی بهره برداری و روال تصفيه و پردازش هزینه تولید می تواند به 80 تا 130 دلار هم برسد، که هزينه توليد در ايران را ميان 60 تا 80 دلار برای هر کيلو برآورد می کنند.
اگر ما حتی لزوم تاسيس نيروگاههای اتمی برای تامين انرژی کشور را بپذيريم، که نمی پذيريم، پرسش اينجاست که چرا حکومت در ايران حاضر به خريد کيک اورانيوم ارزان از بازار آزاد جهانی نيست و به بهانه استقلال در تامين سوخت نيروگاه های اتمی کيک زرد را با تکنولوژی های فراموش شده به چند برابر قيمت بازار آزاد توليد و با تکنولوژی بازپس مانده سانتریفوژی و خرج بی دليل دهها ميليارد دلار غنی سازی  می کند. به هر رو به محض اينکه در ايران دو و يا سه نيروگاه اتمی ديگر به کار گرفته شوند لزوم واردات سنگ و يا پودر اورانيوم اجتناب ناپذير خواهد شد. پس بهتر آن که حکومت در ايران به اعتماد سازی سياسی در جهان بپردازد، دست از غنی سازی اورانيوم در ايران بردارد و اگر بهره گيری از نيروگاههای اتمی را اجتناب ناپذير می داند پيشرفته ترين تکنولوژی موجود را از پيشرفته ترين کشورهای صنعتی جهان خريدار شود و کنترل کامل آژانس بين المللی اتمی را بپذيرد. ايران به هررو مجبور به آوردن پودر اورانيوم و يا اورانيوم غنی سازی شده از خارج خواهد بود و اين نيز بدون حذف تحريم های موجود شورای امنيت ممکن نخواهد شد.
زلزه خيز بودن ايران و احتمال وقوع فاجعه ای غير قابل جبران. بنا به گزارش خبرگزاری ايسنا رئیس جمعیت امداد و نجات هلال احمر ايران در مهرماه 1388 با اشاره به این که ایران کشوری زلزله خیز است، گفته بود که از آغاز سال 1388 حدود 100 زلزله در ايران رخ داده است. و ما می دانيم که در تهران زمين لرزه هايی در مقياس 3،5 تا 4 در مقياس امواج درونی زمين کم رخ نمی دهد. در همين رابطه به مناقصه گذاشتن ساخت 20 نيروگاه هسته ای، اين نگرانی و پرسش را پيش می آورد، که در کدام نقطه از خاک ايران می توان مکانی برای نصب اين نيروگاه ها يافت که خطر زلزله و پيامدهای فاجعه آور آزاد شدن غيرقابل کنترل راديواکتيو در فضا ملت و مملکت را رو به نابودی نبرد. فهرست زلزله های عمده و پراکندگی آن نشان می دهد که ايران در چهار سمت جغرافيايی خود زلزله خيز است. در چنين شرايطی واگذاری مطالعات ژئوفيزيکی مربوط به نقاط مناسب برای نصب نيروگاه های هسته ای به نهادهای وابسته و يا پيوسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی چه معنا دارد؟ آيا مطالعات نهادهای ناشناخته ابطال پذيرند؟ و نهادهای علمی تاييد کننده اين مطالعات در داخل و خارج از کشور کدامند. آيا شتاب زلزله (عدد g ) در مناطق مختلف ايران شناخته شده است؟ اگر پاسخ اين پرسش وجود دارد، کدام توليد کننده نيروگاه هسته ای می تواند نيروگاهی بسازد که پاسخگوی زلزله های احتمالی باشد و در نهايت کدام مهندس مشاور مسئوليت به مناقصه گذاشتن نيروگاههای هسته ای مورد نظر را پذيرفته و اصل تحقيقات در چه  زمانی انجام گرفته است. اسناد آژانس بين المللی اتمی نشان می دهند که برای تعيين محل مناسب برای يک سايت اتمی و محل ساخت آن بيش از 5 سال زمان لازم است. آيا دولت و نهاد های مسئول پيش از به مناقصه گذاشتن ساخت نيروگاههای اتمی اين زمان را برای انجام تحقيقات لازم داشته اند؟


پاسخ دکتر بهروز بيات. دکتر بهروز بيات در درون و برون مرز دانش فیزیک آموخت: دانشگاه تهران در ايران و دانشگاه فرانکفورت و ماربورگ در آلمان. پس از دانش آموختگی و کارآزمودگی، بهروز بيات در دانشگاه های ماربورگ و فنی برلين آموزش داد و پژوهش کرد و نيز در بخش های بزرگ اقتصاد آلمان  چون صنايع هسته ای، مایکروالکترونیک، مایکروماشیننینگ، سنزوریک و شبکه های هوشمند کار کرد.
دکتر بيات همچون ديگر کارشناسان اين سند کوشنده سياسی نيز هست. وی عضو کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایران بود و اکنون نيز عضو هیئت سیاسی اجرائی اتحاد جمهوریخواهان ایران است.
بهروز را در چارچوب همين اتحاد جمهوریخواهان ایران شناختم. در همايش چهارم اتحاد، که در پاييز 2009 برگزار شد، هم اتاق بوديم و بی گزافه، پيش و پس از جلسات همايش، هر وقت که بيهوش به خواب نرفته بوديم با يکديگر سرگرم گفتگو بوديم: نقش بازار در دموکراسی، سياست آمريکا در منطقه، جهانی شدن و صد البته پرونده هسته ای. در همان جا از وی قول همکاری گرفتم. چرا که دکتر بيات نه فقط به دلايل سياسی، بلکه در پی درس و کار خود در زمينه انرژی اتمی يکی از ممتازترين کارشناسان ايرانی در اين زمينه است. اين هم نتيجه تعهد وی به قولش:
با سپاس از دوست گرامی  دکترجمشید اسدی نظریاتم در مورد پرسش مطرح شده  را در زیر بیان می کنم:
در جهانی که به دارنده های  چترحفاظت هسته ای و مدار های این حفاظت تقسیم شده است، وسوسۀ دستیابی به جنگافزار هسته طبیعتأ بس بزرگ است.
از آنجا که برای برنامۀ هسته ای رژیم جمهوری اسلامی بویژه غنی سازی هیچگونه توجیه اقتصادی وجود ندارد و نافی منافع ملی است، عقل سلیم حکم می کند که انگیزه اش را باید در عرصه ای دیگر جستجو کرد. با توجه به تفکر نظامیگری رایج در جهان بویژه در جمهوری اسلامی به مثابه "بهترین" راه حفظ امنیت، بدور از واقعیت نخواهد بود اگر که برای برنامۀ هسته ای  این رژیم هدف هائی استراتژیک در قلمرو سیاسی- امنیتی قائل شویم  چنین هدفی در شرایط کنونی دیگر همانا به اکتساب قابلیت ساختن بمب تقلیل یافته است.

برنامۀ هسته ای ایران از همان روز های نخستین اش در دوران پهلوی، به تآئید تلویحی دست اندرکارانش در آن دوران، با هدف های دوگانه یعنی تهیۀ برق و ساختن بمب آغاز شده بود که پس از انقلاب متوقف شد.
آغاز دوبارۀ برنامۀ هسته ای ایران را می توان با مرحله ای از جنگ با عراق همهنگام دانست که در آن رژیم صدام جنگافزار های شیمیائی را بدون نکوهش از سوی جهان، بر ضد ایران بکار گرفته بود. چنین تصمیمی را می توان نتیجۀ توهم مسئولین جمهوری اسلامی در دستیابی سریع به جنگافزاری بازدارنده و هم ارز آنچه که رژیم عراق داشت، قلمداد کرد. واکنشی بود در خور فهم امّا نه لزومأ بخردانه.
جنگ به پایان رسید و آن توهمات در کوتاه مدت رخ نیافتند امآ کوشش ها در این سویه زندگی مستقل یافته و براه خود پنهانی ادامه داده بودند.  این برنامه پس از 18 سال، پیش از اینکه به موفقیت انجامیده باشد، آشکار شد. از این تاریخ به بعد رژیم جمهوری اسلامی دیگر مجبور شده است که هوای ساختن بمب را از سر بدرکند. آنچه که شدنی باقی مانده است دستیابی به قابلیت  ساختن بمب است. دولت جمهوری اسلامی برنامۀ هسته ایش را چون بمبی بالقوه با ارزش استراتژیک تلقی می کند و کوشش می کند با تهدید تلویحی ساختن آن از غرب برای حفظ خود امتیاز بگیرد.
داده هائی که بدگمانی نسبت به برنامۀ هسته ای جمهوری اسلامی بویژه بخش غنی سازی آنرا دامن میزنند به قرار زیر اند:
 1. این واقعیت که فنآوری هسته ای برای تهیۀ برق عمومأ و غنی سازی اورانیم خصوصأ در بر گیرندۀ سود اقتصادی برای ایران نیستند ، لذا توجیهی منطقی ندارند. ارزش انرژی زائی ذخایر اورانیوم ایران در بهترین حالت تنها 0.09% ذخایر گاز آنست و حتی نسبت به ظرفیت برق آبی نیز بسیار کوچک است.
 2. ادعای دور اندیشی، شدت و حدتی که در دنبال کردن این برنامه بکاربرده می شود با  دیگر نمونه های رفتاری ایران همپوشی ندارد-  از یکسوپس از صد سال صنعت نفت هنوز باید بنزین از خارج وارد کنند از دیگر سو به فکر تهیۀ سوخت  هسته ای برای راکتوری هستند که هنوز آغاز به کار نکرده است.
3. هیجده سال پنهانکاری در مورد برنامۀ هسته ای
4. کمبود شفافیت در رفتار ج.ا.ا مانند اعلان دیر هنگام مرکز غنی سازی فردو که راه را برای تفسیر های گوناگون می گشاید.
5. بدگمانی هائی که در روز های اخیر ا پس از نشست وین در اثرخودداری از فرستادن ذخائر اورانیوم کم غنا به خارج تقویت شده اند. زیرا که این هزار و اندی کیلوگرم اورانیوم با غنای 3.5% در حال حاضرهیچ مصرفی جز پتانسیل بمب سازی ندارد.
6. در چشم انداز تهیه برق، رژیم جمهوری اسلامی برای نیروگاه های  هسته ای 10% و برای گازی 75% در نظر گرفته است. با ادامۀ مناقشۀ هسته ای امکان سرمایه گذاری کلان در بخش گاز وجود ندارد. این بدان معنی است که رژیم به خاطر یک سهم 10% سهم 75% را قربانی می کند.
تاکید  رژیم بر اینکه تکنولوژی هسته ای برای تهیۀ برق فنآوری مادر و کلیدی است ،ادعائی است که ربطی به واقعیت ندارد. تصادفأ جنبه های دیگر کاربرد تکنولوژی هسته ای در صنعت، پزشکی، کشاورزی، آبشناسی و ...که آینده بهتری دارند و مورد مناقشه نیستند در اثر سیاست رژیم و جدائی از بخش مهمی از جهان  امکان رشد نخواهند یافت یعنی رژیم بدست خود کشور را از پیشرفت در زمینه های دیگر تکنولوژی هسته ای باز می دارد.
فزون برین این پرسشی است در خور تامل که آیا ایران بنیۀ مالی کافی برای بر پا کردن  بیش از 20 نیروگاه هستی به  بهای کنونی 140- 180 میلیارد دلار را دارد؟ (در اینجا از هزینه های سیاسی چشم میپوشیم)
رژیم مدعی است که گویا با پیشبرد پروژۀ غنی سازی ایران به لحاظ سوخت هسته ای خود کفا خواهد شد. نتیجۀ راست آزمائی این ادعا با توجه به منابع  محدود اورانیوم (3000 تن محرز و 20000- 30000 تن احتمالی امّا محرز نشده) منفی است. با خوشبینانه ترین برآورد ها ایران می تواند تنها حدود اندکی بیش از ده سال نیاز برنامۀ برق هسته ای خود را تامین کند. با توجه به عمر متوسط نیروگاه های هسته ای 40-50 سال، پس از حدود ده سال ایران نیاز سوخت هسته ایش را باید از خارج تهیه کند، یعنی  افزایش وابستگی که نقطۀ مقابل خودکفائی ادعائی است.
اصولأ مانند هر صنعت دیگر، تولید تنها در صورتی سودآور است که انبوه صورت بگیرد. از اینرو است که تنها معدود کشور ها و شرکت های جهانی به این کار می پردازند زیرا که برای یک کشور اگر تعداد نیروگاه هایش قابل ملاحظه نباشند،  مقرون به صرفه نیست- برای مثال شرکت چند ملیتی یورنکو 23% نیاز اورانیم غنی شدۀ جهان را تامین میکند.
چرا رزیم جمهوری اسلامی برای پیشبردن برنامۀ هسته ایش  این گونه اصرار می ورزد؟
با نگاه به حجم کلان موارد مورد مناقشه میان ایران و غرب این پرسش مطرح می شود که چرا رژیم ایران نیز موضوع هسته ای را  به عنوان مصافگاه برگزیده است: وسوسۀ اینکه پاقشاری در پیگیری برنامۀ هسته ای رژیم به نام دفاع ازحاکمیت و منافع ملی به شهروندان ایران القا شود، بس بزرگ است زیرا که رژیم می تواند ازاین راه شهروندانی را فراتر از طرفداران سنتی خویش تجهیز کند – کاری که تا حدوی با موفقیت همراه بوده است. از اینروی رژیم با تبلیغات گوشخراش خود کوشیده است این موضوع را به امری حیاتی برای ایران بفراز آورد و آنرا با آبروی رژیم و کشور پیوند دهد.
فزون برین از نگاه دستاندرکاران و حامیان رژیم هرگونه عقب نشینی در این مورد، غرب را تشجیع میکند که خواسته های نوینی را مانند پرسش در مورد پایمال کردن حقوق بشر مطرح کند.
آیا ساختن جنگافزار هسته ای کمکی به امنیت ملی می کند؟ مناقشۀ هسته ای در دوران بوش رئیس جمهور پیشین آمریکا چند بار ایران را تا آستانۀ جنگ پیشبرد. این کشمکش منجر به  تک شدن و به گوشه راندن ایران در میان بخشی تعیین کننده از کشورهای جهان شده است که یقینأ افزایش دهندۀ امنیت ملی نیست.
قدر مسلم این است که اگر رژیم موفق به ساختن بمب  اتمی  شود، هرچند  که بسیار نا محتمل باشد، مسابقۀ تسلیحاتی خانمانسوزی در خاورمیانه براه می افتد که در دراز مدت مانع دراز کردن دست دوستی همسایگان  بیکدیگر و بوجود آوردن  یک ارشیتکتور امنیتی نوین در خاورمیانه خواهد شد. در واقع در چنین حالتی خطر اصلی متوجه غرب یا اسرائیل نیست بلکه با ایجاد بدگمانی در میان همسایگان امکان برقراری امنیتی پایدار از میان می رود.
می توان فرض را بر این نهاد که ج.ا.ا برنامۀ هسته ای خود را با هدف تهیۀ بمب بازسازی کرده است امّا، نه با قصد تهاجمی بلکه به عنوان وسیله ای بازدارنده در برابر تهاجم  بیرونی. باری رژیمی که به طور ساختاری تنها اقلیتی از شهروندان را نماینده گی می کند، پیوسته در خود ضعفی نهفته احساس می کند و به عللی که در بالا گفته شد خود را در محاصرۀ دشمنان می انگارد، می تواند داشتن جنگافزار هسته ای را به عنوان یک تکیه کاه امنیت بخش بپندارد. چنین رژیمی هم دنیا را دشمن می انگارد وهم این انگاره  را بسان ایدئولوژی وشیوه سلوکش برمی گزیند. کوتاه آمدن در امر هسته ای برای رژیم به معنای از دست دادن دشمنان انگاری قوام بخش اش میشود.
و امّا اکنون می توان فرض بسیار محتمل را براین نهاد که صرفنظر از آنچه در مخیلۀ گرداننده گان ج.ا.ا ایران می ضگذرد، رژیم دیگر قادر نخواهد بود جنگافزار های هسته ای تکامل دهد و بسازد، زیرا که کشور در وضعیت کنونی از درون و بیرون و از همه سو زیر مراقبت شدید جهانی قرار دارد- کشف اخیر تاسیسات هسته ای در  فردو در نزدیکی قم موید این فرضیه است.
سخن کوتاه کنم: انگیزۀ رژیم در پیگیری غنی سازی نه امری است اقتصادی و نه در سوی  پیشرفت تکنولوژی. این فنآوری برای کشور امنیت ملی به ارمغان نخواهد آورد. تنها انگیزۀ این پافشاری، سیاسی است: به لحاظ سیاست داخلی برای جلب بخشی از شهروندان فراتر از پشتیبانان سنتی به میانجی این ادعا که گویاحکومتی است "مدافع منافع ملی"  و در سیاست خارجی دستیابی به قابلیت بمب سازی است که در خود تهدیدی نهفته  برای امتیاز گیری و حفظ رژیم دارد و این همان  بمب اتمی بالقوه است. البته غلو غرب در مورد بزرگنمائی خطرات برنامۀ هسته ای ایران برای جهان در ایجاد توهم در سردمداران رژیم کم تاثیر نبوده است.



پاسخ دکتر امير حسين گنج بخش. آشنايی من با دکتر گنج بخش بلند آهنگ است. سی سال پيش هر دو جوانان پرشوری بوديم که برای آرمان های انقلابی چپ در دو جبهه مختلف می جنگيديم و دست کم هر شنبه، روز گرد همآيی دانشجويان کوشنده سياسی در شهرک دانشجويی پاريس، يکديگر را می ديديم. بعد که هر دو نسبت به دگم های چپ انتقادی شديم و از سازمان های خود برديم، کم کم به "دموکراسی ليبرال" گرويديم و تا به امروز بر همان باور مانده ايم.
در همان دورانی که ديگر از چپ بريده بوديم به کارهايی مختلفی پرداختيم و از جمله در جمعی شرکت کرديم که به ابتکار احمد ميرداماد تشکيل شده بود. للبته احمد ميرداماد اسم مستعار مراد (تورج) ثقفی بود که چند سال بعد نشريه "گفتگو" را بنيان گذارد. در آن جمع (دکتر) رامين جهانبگلو هم شرکت می کرد و مرتب تکرار می کرد که هيچ وقت عضو هيچ سازمان سياسی نبوده و به همين لحاظ به ما بفهمی نفهمی متلک می گفت. هر چه بود جمع خوبی بود. همديگر را می ديديم و بحث می کرديم و چند شماره نشريه ای هم منتشر کرديم.
بعد از مدتی اميرحسين برای کار مقيم آمريکا شد و من هم به همان دليل ماندگار در پاريس. اما اين ها باعث نشده بود که از کار سياست دست بکشيم. هر يک به طريقی. اين بود تا اين که دو باره درتشکيل اتحاد حمهوری خواهان همديگر را بازيافتيم.
دکتر گنچ بخش بی شک از افتخارآفرين ترين دانشوران ايرانی است که به زور و جور در تبعيد فرنگ به سر می برد. وی رييس يکی از بخش های بيوفيزيک در موسسه ملی بهداشت آمريکا (National Institutes of Health, NIH) است که با ده ها هزار کارمند و پژوهشگر از بزرگ ترين مراکز پژوهشی در جهان است. پژوهش هايی که وی انجام می دهد و نيز سرپرستی می کند حتی در خود آمريکا هم به عنوان پژوهش های پيشرفته و آينده نگر تلقی می شوند. کار وی استفاده از نور و ليزر برای تشخيص و درمان بيماری ها به ويژه بيماری سرطان است. وی برای توصيح پژوهش هايش به فيلم «پيشتازان فضا» اشاره می کند که در آن برای تشخيص بيماری دستگاهی روی بدن انسان قرار می دادند و بدين طريق پارامترهای متابوليسم يا بيماری را تشخيص می دادند.
برای تکميل اين نوشته و يافتن پاسخی در مورد " آيا جمهوری اسلامی در پی بمب اتمی است؟"، بسيار مشتاق بودم که از نظر اين دوست ديرينه استفاده کنم که هم با فيزيک آشنا و هم کوشنده سياسی است. دعوت من را پذيرفت و پاسخی نوشت بدين ترتيب:

با تشکر از دوست عزیزم دکتر جمشید اسدی.
شاید بد نباشد قبل از آنکه به وضعیت کنونی بپردازم، نظری را که دو سال پیش در مورد برنامه ی هسته ای جمهوری اسلامی نوشتم دوباره بازگوکنم (دکتر امیرحسین گنج بخش (2007)، چگونه جمهوری اسلامی به اپوزیسیون احساس گناه می‌دهد ( سايت اينترنتی اخبار روز، چهارشنبه  ۱۷ مرداد ۱٣٨۶ - ٨ اوت، http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=10751):
جمهوري اسلامي در هيچ يك از برنامه‌هاي تبليغاتي خود، به اندازه مسئله غني‌سازي نتوانست افكار عمومي مردم ايران ر ا تحت‌الشعاع قرار دهد. به گونه‌اي كه ضد ملي ‌ترين پروژه حكومت را برنامه‌اي در راستاي پيشرفت و استقلال کشور قلمداد كند و آن کوشش در القاء سه دروغ بزرگ به مردم ايران بود: 1) فن‌آوري هسته‌اي همان غني‌سازي است، 2) برنامه غني‌سازي براي توليد سوخت هسته‌اي است و ايران بايد در اين عرصه خودكفا باشد و 3) مخالفت جامعه جهاني به‌ويژه آمريكا با اين پروژه براي عقب نگه‌داشتن ايران از نظر علمي و فناوري است.
واقعيت اين است كه برنامه غني‌سازي اورانيوم در سه زمينه: 1) امنيت ملي، 2) موقعيت استراتژيك ايران در منطقه و جهان و 3) توسعه انرژي هسته‌أي،نه تنها در جهت منافع ملي و پيشرفت ايران نبوده و نيست بلكه در شرايط ژئوپولتيك منطقه به روشني يك برنامه ضد ملي است.
1) در زمينه امنيت ملي، كشور ايران را از طريق واكنش جامعه بين‌المللي به انزواي مطلق حيثيتي (دروغ به آژانس بين‌المللي اتمي)، ديپلماتيك و سياسي (اجماع تمام كشورهاي مهم جهان با رژيم‌هاي گوناگون نظير چين، روسيه، هند و دنياي غرب) و اقتصادي (تحريم‌ها از يك طرف، و از دست رفتن فرصت‌هاي مهم اقتصادي در منطقه از طرف ديگر) كشانده است و بدين‌سان خطر رويارويي نظامي و جنگ را افزايش داده است.
2) در عرصه موقعيت استراتژيك ايران در منطقه و جهان، سياست غني‌سازي و پافشاري حكومت به ادامه آن، در كنار سياست منطقه‌اي حكومت در دامن زدن به اختلافات شيعه و سني، موجب واكنش در ميان دول عربي شده است و مي‌رود چرخه جديدي از رقابت‌هاي تسليحاتي را در منطقه دامن بزند. اين رقابت‌موقعيت طبيعي و تاريخي ايران را در منطقه خليج فارس و خاورميانه را نيز به طور جدي با خطر تقليل روبرو كرده است. به اين معنا كه، به جاي آن كه جغرافياي سياسي، منابع طبيعي و انساني معيار هژموني يك كشور در منطقه باشد، داشتن سلاح هسته‌اي معيار شده، كشورهاي كوچك خليج فارس و همسايگان ايران را هم سطح ايران خواهد كرد و ايران را دشمن استراتژيك آنان. از همين منظر دستيابي ايران به سلاح هسته‌اي در شرايط كنوني اعلام دشمني استراتژيك با آمريكا و اسرائيل است كه خطرات غيرقابل وصفي را براي ايران موجب خواهد شد.
3) در زمينه توليد انرژي نيز روشن است كه در ميان ده‌ها كشوري كه از سوخت هسته‌اي براي توليد انرژي استفاده مي‌كنند، تعداد انگشت‌شماري توانايي غني‌سازي دارند، و استفاده از انرژي هسته‌اي ربط مستقيمي با غني‌سازي ندارد. صرف نظر از اين که توليد هسته‌اي انرژي براي ايران مسير مناسبي باشد يا خير، برخلاف شعارهاي تبليغاتي و دروغ مسئولان جمهوري اسلامي تكميل چرخه سوخت هسته‌اي و امكان خودكفايي در اين عرصه، به علت كمبود منابع طبيعي معدني اورانيوم امكان‌پذير نيست. طنز تلخ ادامه اين سياست اين است که ايران، به جاي استقلال و خودكفايي، به وابستگي بيشتر به تامين مواد اوليه دچار خواهد شد. در حوزه تكنولوژي غني‌سازي نيز، فن‌آوري كه توسط عبدالقادر خان به ايران قاچاق شده است آن قدر عقب افتاده است كه هرگز توانايي رقابت اقتصادي را نخواهد داشت. چيزي شبيه ساختن هواپيماي با ملخ براي خودكفايي در زمينه حمل و نقل.
پروژه هسته‌اي ايران را معاون پيشين آژانس در مصاحبه‌اي چنين خلاصه كرده است: "براي استفاده صلح‌آميز از انرژي هسته‌اي، پروژه جمهوري اسلامي بدترين راه‌حل‌ها را برگزيده است، در حالي كه براي ساختن سلاح هسته‌اي كاملاً قابل فهم است". اجماع جهاني بر ضد اين پروژه هم از همين جا ناشي مي‌شود.
حكومت جمهوري اسلامي كه هميشه رفتار ناشايست خود را به عنوان واكنش به رفتار ديگران طرح مي‌كرد، با بسته پيشنهادي روبرو شد که در آن نه تنها پيشرفته‌ترين استفاده از سوخت هسته‌اي را در اختيار ايران قرار مي‌گرفت، نه تنها پيوستن ايران را به جامعه جهاني را تضمين مي‌كرد، بلكه مي توانست در حوزه مهم نفت و گاز كه ايران عميقاً محتاج سرمايه‌گذاري خارجي است نيز قدم‌هاي مهمي در جهت منافع ملي،   چه از نظر اقتصادي و چه در زمينه موقعيت استراتژيك ايران در منطقه بردارد.
از همان دو سال پيش، يعنی زمان انتشار مقاله ای که شرحش رفت، ديگر واضح بود كه برنامه غني‌سازي حتي در چهارچوب مصالح نظام سياسي جمهوري اسلامي هم قابل توجيه نيست و فقط در سطح محدودتـر از آن در خدمت اهداف و مصالح گروه احمدي‌نژاد ـ خامنه‌اي قابل ارزيابي است."
دو سال پیش برای کسانی که به ماهیت غیر صلح آمیز پروژه هسته ای پی برده بودند این تردید به وجود آمده بود که به هر حال حکومت با داشتن سلاح اتمی مردم ایران را دست کم از حمله نظامی خارجی حفظ خواهد کرد و بر جنبه ی بازدارندگي سلاح اتمی تاکید میکردند. و از این منظر هدف حکومت را در براوردن این " حق مسلم" قابل دفاع می دانستند. با برآمد جنبش سبز زوج خامنه ای –احمدی نژاد حق مردم را با کشتار تجاوز و شکنجه ادا کرد و و اهداف واقعي پروژه ضد ملی غنی سازی کاملا برملا شد. خوشبختانه ساختن سلاح هسته ای در زیر نور افکن های آژانس اتمی و جامعه ی بین المللی بسیار دشوار است. به همین لحاظ ممکن است وقفه ای در این هدف فراهم شده باشد ولی نباید تردید کرد که جمهوری اسلامی از هدف ساخت سلاح هسته ای دست نخواهد کشید از این بابت نیز مسوولیت سنگینی به دوش جنبش سبز نهاده شده است.

پاسخ دکتر مهران مصطفوی. مهران مصطفوی دکتر فيزيک و مدير انتستيوی شيمی فيزيک و استاد دانشگاه فرانسه است. در زمانی که اين نوشته را تهيه می کردم مدتی در کشور هندوستان بودم و از همان جا به طور مرتب با کارشناسان اين نوشته و از جمله دکتر مصطفوی در تماس بودم. نکته جالب اين که تقريبا همان زمانی که من پس از سه هفته از هند به فرانسه باز می گشتم، او هم از همان جا که کشور محل اقامت وی نيز هست به بنگالور هند می رفت. البته برای ماموريتی بسيار مهم تر از ماموريت من! من برای ارايه چند مقاله پژوهشی و تدريس به هند رفته بودم و او برای مديريت و هماهنگی ميان استادان و پروهشگران و دست اندر کاران پنج دانشگاه فرانسوی و هندی. "ببين تفاوت از کجا تا به کجاست!" البته وی استاد و پژوهشگر هم هست، کمااينکه در کشورهای بسيار و از جمله در سال 2009، در همان هند، شهر پون، کنفرانسی داده بود.
دکتر مصطفوی گذشته از کار حرفه ای، کوشنده سياسی نيز هست و در چارچوب "مجامع اسلامی ایرانیان" با ابوالحسن بنی صدر همکاری می کند، کسی که با رای مردم نخستين رئيس جمهور ايران شد و بعد به دليل مقاومت برای دفاع از حقوق شهروندی همان مردم، توسط آيت الله خمينی از مقامش عزل شد. سابقه آشنايی من با مهران مصطفوی به همان سال های دانشجويی و گردهمآی های روز های شنبه در شهرک دانشجويی پاريس باز می گردد، البته او اسلامی بود و من چپ.
گذشته از آن که دکتر مصطفوی با مهر دعوت من را پذيرفت و پاسخ کارشناسانه خود را به پرسش "آيا جمهوری اسلامی در پی بمب اتمی است؟" را برايم فرستاد، با نگاهی انتقادی متن آغازين خود من را نيز خواند و اشتباهات آن را يادآور شد و يا پيشنهاد روشن تری داد. اشاره  وی عمدتا  بودند به: استمرار سهم ایران در ارودیف فرانسه، در نظرداشت منافع ملی کشورها در برخورد با پرونده هسته ای ايران، خواص و کاربرد ارونیوم غنی شده در سطح بالا و پولتونیوم، نقش ملکول های گازی اورانیوم چون اورانیم تترافلورید و هگزافلورید در سانتریفوژها.
هر چند که شايد سوء تفاهم هايی هم در خوانش متن من پيش آمد، اما به هر رو، به دلايلی که شرحشان رفت، دين من نگارنده به دکتر مهران مصطفوی دو برابر است. هم برای انتقادها و تذکراتش در مورد متن من و هم برای پاسخی که فرستاد. حالا پاسخ او را بخوانيد:

با تشکر از دوست عزیز آقای دکتر اسدی که برای آگاهی افکار عمومی همت به این کار مهم گماشته اند. به طور خلاصه عرض می کنم که از دید اینجانب در مورد مسئله سیاست هسته ای ایران باید موارد زیر را در نظر داشت.
1  با این که اول انقلاب دولت بازرگان تصمیم گرفته بود به برنامه هسته ای ایران پایان دهد بعد از تغییر جهت کامل انقلاب در ایران با  استعفای آقای  بازرگان و کودتا علیه آقای بنی صدر و ادامه جنگ ایران و عراق، در سال 1364 یعنی زمانی که نیروهای ایرانی مورد حمله شیمیایی عراق قرار می گیرند برای اولین بار دوباره مسئله هسته ای در دولت ایران مطرح می شود ـ این امر کاملا محرمانه صورت میگیرد. لازم به یادآوری است که در آن زمان قیمت نفت پایین بود و سخنی از کمبود نفت برای مصرف جهان نبود و نیاز مبرمی به انرژی هسته ای خصوصا در ایران وجو نداشت.
2 – به گفته آقای محسن رضایی از سال 1364 سپاه پاسداران تقاضای بودجه برای بازنگری درباره مسئله هسته ای را می کند. این امر که از آن زمان تا به حال سپاه پاسداران نقش اصلی را در جریان هسته ای ایران داشته است نشانگر این امر است که سیاست هسته ای هدف اقتصادی و انرژی نداشته است بلکه اهداف دیگری را دنبال می کرده است. به خصوص این که اولین کشوری که ایران به آن برای کمک گرفتن مراجعه می کند پاکستان است.
3 –ایران منابع معدنی کافی برای اورانیوم لازم جهت غنی کردن و تهیه سوخت برای تهیه انرژی هسته ای را ندارد. منابع معادن ایران بسیار محدود است و ایران اکنون اورانیومی را که در اواخر زمان شاه از آفریقای جنوبی خریده است غنی می کند و برای ادامه این کار نیاز به واردات اورانیوم دارد. پس انرژی هسته ای ضمانتی برای استقلال انرژتیک ایران ندارد و تولید برق هسته ای لازمه اش وارد کردن انبوه اورانیوم می باشد. مهم تر اینکه اگر هدف تهیه انرژی اتمی بود نیازی به غنی سازی نبود خصوصا اینکه ایران اورانیوم لازم را برای این امر ندارد.
4  ایران تاسیسات غنی سازی نطنز را سال ها از آژانس بین المللی انرژی اتمی پنهان نگاه داشت. اگر این تاسیسات برای تهیه اورانیوم غنی شده جهت انرژی هسته ای بود نیازی به پنهان سازی نبود.
5  ایران در نزدیک قم تاسیاسات مخفی دیگری که جدیدا کشف شد ساخته است که از دو نظر جالب است اول این که این تاسیسات در دل کوه ساخته شده است و سال ها مخفی بوده و دوم اینکه امکان استقرار تعداد کمی –حدود چند هزار– سانتریفوژ را دارد. این میزان کم سانریفوژ برای غنی کردن صدها تن اورانیم لازم برای نیروگاه بوشهر بسیار کم است. اما پر واضح است که این میزان سانتریفوژ می تواند برای تهیه مقدار کم اورانیم غنی شده در سطح بالا که مصرف نظامی دارد بکار رود.
6  تغییرات مدام سیاست ایران در مذاکرات بین المللی نیز نشان گر این امر است که ایران به مسئله هسته ای به عنوان یک امر سیاسی می نگرد و نه به عنوان موضوعی برای تهیه انرژی با دیدی اقتصادی. 
7  بالاخره این که باید به این مسئله از دیدگاه اقتصادی پرداخت. بدون اینکه بخواهیم در باره انرژی های آلترناتیو مانند آب و خورشید و دریا که ایران از آنها بطور وسیع بهره مند است سخن به میان آوریم حداقل لازم است بدانیم که از نظر اقتصادی درباره نیروگاه بوشهر و تاسیاست دیگر هسته ای برای تولید کیک زرد و گاز اورانیوم و غنی سازی هرگز کوچک ترین گزارشی داده نشده است و مردم ایران کوچک ترین اطلاعی از چرایی آغاز پروژه و ادامه آن ندارند. 30 سال سرمایه گذاری بدون بهره برداری از یک تاسیسات که هنوز نیز پایان نیافته یک فاجعه اقتصادی است که هر دولت مسئولی که هدفی به غیر از بازی سیاسی و استفاده از آن برای تثبیت خود می داشت تاکنون حداقل گزارشی از آن به ملت خود ارائه داده بود.
برای من واضح است که رژیم از آغاز بدنبال ساختن تسلیحات نظامی اتمی بوده و از مسئله انرژی هسته ای نیز فقط برای تثبیت خود می خواهد استفاده کند. شعار "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" برای جلب بخشی از قشرهای جامعه و برانگیختن حس ناسیونالیستی ایرانان بوده است. هر چند رژیم بارها تکرار کرده که استفاده از بمب اتمی خلاف اسلام است اما از آنجا که طبق نظر آقای خمینی تحت لوای مصلحت اصول و احکام را می شود راحت به کنار گذاشت این سخنان با عملکرد رژیم برای استفاده سیاسی نظامی از بمب تناقضی ندارد. اما اکنون به یمن جنبش حاضر این سیاست دیگر توانا نیست. بالاخره اینکه به نظر می رسد در شرایط فعلی که با فاش شدن پروژه غنی سازی، رژیم ایران بدنبال مدل ژاپنی باشد یعنی پیدا کردن و تسلط کامل بر تکنولوژی ساختن بمب و داشتن کلیه امکانات برای تولید سریع بمب آن البته بدون فعلیت بخشیدن به آن. البته این شرایط میتواند تغییر کند و بستگی به تحولات سیاسی داخل کشور دارد.



هیچ نظری موجود نیست: