براي ايران : مک کين يا اوباما ؟ (1)
جمشيد اسدي www.AssadiOnline.com - پنجشنبه 2 آبان 1387 [2008.10.23]
انتخابات رياست جمهوري در ايالات متحده آمريکا، پژواکي جهاني دارد. سياست هاي ثروتمندترين دموکراسي (20 درصد کل درآمد) و نخستين قدرت نظامي (45 درصد کل هزينه ها) جهان، خواه ناخواه، مستقيم و غير مستقيم، بر سياست ديگر کشورها، به ويژه در منطقه نفت خيز و پر جنب و جوش خاورميانه، تأثير مي گذارند. از همين رو بررسي انتخابات رياست جمهوري آمريکا در نوامبر 2008 و پيآمد سياست هاي اين يا آن نامزد براي کشورمان شايان کمال اهميت است.
بنا بر نظر سنجي ها تا تاريخ نگارش اين نوشته و به گمان قوي تا انتشار آن، باراک اوباما اقبال بيشتري براي رسيدن به مقام رياست جمهوري آمريکا دارد تا جان مک کين. جدا از نتيجه اين انتخابات اما، برآمدن اوباما تا اين رتبه، مبارک و بيانگر تحول جامعه شناختي مثبت و ستودني در کشور آمريکاست. پس از گزينش دو رنگين پوست به عنوان وزير امور خارجه در دوران زمامداري جورج بوش، حالا شايد بالاترين مقام اجرايي اين کشور هم يک سياه پوست باشد. اين احتمال بيش از هر چيز نمونه اي است از پويايي مسالمت آميز و نه الزاما آسان دموکراسي براي حل مشکل هاي اجتماعي. در حدود چهل و چند سال پيش، سياهان آمريکا از بسياري حقوق اجتماعي محروم بودند و حالا، با وجود جان سختي بسياري از تبعيض ها، شهروندان رنگين پوست تا بالاترين مقامات کشوري و لشکري هم بر مي آيند. اين نکته نمي تواند و نمي بايستي در نزد هيچ آزادي خواهي کم بها بماند.
اما اين امر نيک جامعه شناختي به خودي خود انتخاب سياسي نمي تواند بود. نگارنده که در دل از هيچ ناراحتي وجداني نسبت به رنگين پوستان يا هر انسان ديگري در رنج نيست، برآمدن اوباما را تا اين سطح ارج مي نهد و مي ستايد، اما به اين لحاظ و به ويژه از ديدگاه منافع ملي ايران، وي را الزاما به مک کين براي رياست جمهوري آمريکا ترجيح نمي دهد. اين نوشته و انديشه اي که پيش از آن بر ذهن نشست بر پايه پرسشي است بنيادين و بي طرفانه در همين مورد: از ديدگاه منافع ملي ايران، چه کسي از ميان دو نامزد رياست جمهوري آمريکا، اوباما يا مک کين بهتر است ؟
براي تميز رئيس جمهور آمريکايي که براي ايران بهتر تواند بود، در حال حاضر و تا زمان امکان سنحيدن وي عمل، چاره اي جز بررسي گفته و برنامه نتوانيم داشت. اما در بررسي گفته و برنامه هم مي بايستي ميان دو دوره مبارزه انتخاباتي تمايز گذارد.
در دوره نخست مبارزه انتخاباتي که نامزدها در پي پشتيباني حزب و گروه خودند، شعارها غالبا افراطي اند تا راي تندرو ترين هواداران نيز جلب شود. اما در دوره دوم، يعني از زماني که نامزد هاي هر حزب انتخاب شدند و هر يک براي پيروزي در انتخابات رياست جمهوري مي بايستي در پي جلب نظر و راي دهندگان غير حزبي و مستقل باشند، گفته ها رنگ ديگر مي گيرند و معمولا بيش از پيش به راه ميانه مي روند.
آنچه شرحش رفت اصلي است در بررسي رفتار سياسي انتخابات و بديهي است که در شرايطي ممکن است نامزدهايي از همان آغاز شوند راي و پشتيباني بسياري از شهروندان را به خود جلب کنند، مثل مسئله ملي شدن صنعت نفت در زمان دکتر مصدق. با وجود اين توافق هاي همگاني هميشه مبارک نيستند و ممکن است ناشي از عوام زدگي و عوام فريبي باشند، مثل برآمدن هيتلر در سال 1933 در آلمان. اما گذشته از برنامه ها و قول ها و مناسباتي که از اين راه ميان نامزدها و مردم ايجاد مي شوند، شخصيت و فرهمندي نامزدها نيز در اقبال مردم و نتيجه انتخابات بسيار موثرند. اما اين بحث ديگري است، بماند براي وقت خود. باز گرديم به انتخابات کنوني در ايالات متحده.
در دوره دوم مبارزه، دو نامزد اصلي، باراک اوباما و جان مک کين، سه بار، 29 سپتامبر، 7 اکتبر 2008 و 15 اکتبر با يکديگر روبرو شدند و کوشيدند از پشت جبهه يکديگر کم کنند و بر جبهه خود بيافزايند. آنچه در گفتگوي سوم گفته شد، بيشتر مربوط به اوضاع داخلي آمريکا بود. پس داوري در ميان اين دو عمدتا مربوط مي شود به دو مناظره اول و نيز آن چه پيشتر گفته و نوشته بودند. برمبناي همه اين ها انتخاب کداميک از دو نامزد رياست جمهوري آمريکا، مک کين و اوباما، براي کشورمان پيآمد هاي بهتري به دنبال خواهد داشت؟
پيش از پاسخ، بايد مشخص کرد که از کدام ديدگاه و با کدام شاخص پيآمدهاي خوب و بد، دو نامزد انتخابات رياست جمهوري آمريکا را تراز مي کنيم. پيشنهاد ما بررسي و مقايسه اين دو نامزد بر مبناي شاخص هايي است که بر سرنوشت ايران تأثير مستقيم دارند، مانند پرونده هسته اي جمهوري اسلامي و مذاکره با ايران، حضور نظامي در همسايگي ما و به ويژه درعراق و افغانستان، رابطه با پاکستان، اسرائيل و سرانجام روسيه. بديهي است که در اين نوشته ما به تأثير سياست هاي دو نامزد بر زندگي شهروندان آمريکا که بي تأثير يا کم تأثير بر ايران اند نمي پردازيم. خوب يک يک شاخص هاي مربوط به ايران را وارسيم و دو نامزد رياست جمهوري آمريکا را مقايسه کنيم.
پرونده هسته اي جمهوري اسلامي و مذاکره با ايران. هر دو نامزد ايران اتمي را خطر و تهديدي جدي براي اسرائيل ونيز صلح و حکومت هاي منطقه مي دانند و از همين رو با ادامه غني سازي اورانيوم و امکان دستيابي جمهوري اسلامي به توانش سلاح اتمي به شدت مخالفند. با وجود چنين رويکرد مشابه اي، روش ايشان براي رويارويي با اين مشکل متفاوت است.
شيوه مک کين، ادامه شيوه کنوني است. يعني گسست مناسبات ديپلماتيک و در نظر داشت جمهوري اسلامي به عنوان کشور "حامي تروريسم". به باور وي جمهوري اسلامي به دنبال بمب اتمي است و هم اکنون به عراق سلاح هايي مي فرستد که باعث افزايش تنش و کشته شدن سربازهاي امريکايي مي شود. با چنين نگاهي، مک کين با مذاکرات مستقيم بدون پيش شرط با ايران مخالف است. الگوي وي رونالد ريگان است که با برژنف، آندرپف و چرننکو مذاکره نکرد و گورباچف را تنها بعد از سياست بازگشايي (گلاسنوت و پرسترويکا) براي مذاکره پذيرفت. يا همچون نيکسون که مذاکره خود با چيني ها در زمان مائو را به ملاقات هاي مقدماتي کسينجر وزير امور خارجه وقت با مقامات چيني منوط کرده بود. مک کين گفتگو با ايران را تنها با پيش شرط و دست کم در آغاز در سطحي پايين تر از سطح سران دو کشور مي پذيرد.
پيشنهاد ويژه مک کين براي مقابله با غني سازي اورانيوم توسط جمهوري اسلامي تشکيل اتحاديه اي از کشورهاي دمکراتيک پيشرفته اي است که بخش بزرگي از اقتصاد جهان را در اختيار دارند و بر همين مبنا مي توانند مجازات هاي سنگيني عليه ايران در نظر گيرند.
اوباما هم معتقد است که ايران به دنبال سلاح اتمي است و اين را تهديدي براي اسرائيل و منطقه مي داند. وي اما، شيوه ديگري براي حل اين مشکل پيشنهاد مي کند. در دوره نخست مبارزات انتخاباتي، وي به روشني هوادار گفتگوي بدون پيش شرط با جمهوري اسلامي بود، اما به تدريج اين موضع را تعديل کرد. به اعتباري شيوه او در برابر ايران را مي توان به کاربست پيشنهادهاي گزارش کميسيون بيکر- هاميلتون دانست که در پايان سال 2006 ميلادي عنوان شدند .
البته اوباما کماکان هوادار مذاکره با ايران است، اما پيشنهاد مي کند که از طريق گسترش مجازات هاي سخت و فشار بر کساني که کماکان با ايران داد و ستد بازرگاني دارند، هزينه ادامه برنامه اتمي براي جمهوري اسلامي را به شدت بالا برد و اين کشور را سرانجام به نرمش وادارد . از آن گذشته اوباما هم همچون مک کين موافق تشديد تحريم هاست اما به جاي اتحاديه اي از دموکراسي ها، ترجيح مي دهد چين و روسيه را به اين راه بکشاند.
به کوتاه سخن شيوه اوباما در مورد ايران، گفتگو و در عين حال بالا بردن هزينه سر سختي براي جمهوري اسلامي است. وي خواهان مذاکرات مستقيم، اما سرسختانه با ايران، درعين تحريم است. از اين رو بر خلاف آنچه گمان برخي رسانه هاي برون يا درون مرزي است، رويکرد اوباما درباره جمهوري اسلامي سرسختانه است و در صورت ناکامي در نخستين مذاکرات، سرسختانه تر خواهد شد.
حالا با توجه به آنچه شرحش رفت، از ديدگاه منافع ملي ايران، موضع کدام يک از دو نامزد در مورد پرونده هسته اي جمهوري اسلامي بهتر است؟
به نظر مي رسد اوباما. کوچک ترين فايده شيوه وي آن است که بر تبليغات دروغين سرسختان نظام مبني بر ضديت و دشمني آمريکا با جمهوري اسلامي ضربه خواهد زد و ايشان را در برابر مردم و جناح هاي ميانه روتر نظام وادار به عقب نشيني خواهد ساخت.
اسرائيل و فلسطين. در مورد پشتيباني از اسرائيل به عنوان متحد اصلي ايالات متحده در خاورميانه هيچ تفاوتي ميان دو نامزد انتخابات رياست جمهوري اين کشور وجود ندارد. پشتيباني از اسرائيل نه تنها اصل ثابت سياست خارجي آمريکا در منطقه است، بلکه در عين حال خواست مردم آمريکا نيز هست .
در نتيجه هريک از دو نامزد، اوباما يا مک کين، که به رياست جمهوري رسند، همان سياست حمايت از اسرائيل و از چنين زاويه اي از سر گرفتن مذاکرات صلح ميان اسرائيل و فلسطين را دنبال خواهند کرد. نه بيش، نه کم. از همين رو، از ديدگاه منافع ملي ايران، مسابقه ميان اوباما و مک کين مساوي است. هر چند که شوربختانه درست به همين دليل، اگر سرسختان اسرائيل ستيز کماکان در سياست امور خارجي کشور دست بالا داشته باشند، به تنش زدايي روابط ميان ايران و آمريکا، حتي با سر کار آمدن رئيس جمهور جديد آمريکا هم نمي توان چندان خوش بين بود.
عراق. اختلاف باراک اوباما و جان مک کين در مورد عراق از هر پرونده ديگري در سياست امور خارجي بيشتر آمريکاست.
اوباما از همان آغاز با جنگ عراق مخالف بود، در حالي که مک کين حتي پيش از جورج بوش هوادار تغيير رژيم در اين کشور بود. اوباما نه تنها در سال 2003 با جنگ عراق مخالف بود، بلکه با افزايش نيروهاي ايالات متحده در اين کشور نيز در سال 2007 موافقت نکرد. مک کين اما، از همان سال 2003 هوادار افزايش نيروهاي آمريکايي در عراق بود و به همين لحاظ به استراتژي نظامي آمريکا در عراق در زمان دونالد رامسفلد سخت انتقاد داشت.
مک کين عراق را جبهه اصلي مبارزه با تروريسم مي داند و پيروزي در اين جبهه را باور دارد. به گمان وي خروج نيروهاي نظامي از عراق پيش از پيروزي مطلق مي تواند شکستي سخت براي کل سياست هاي آمريکا و بلکه جهان آزاد به دنبال داشته باشد و به افزايش نفوذ ايران در اين کشور بيانجامد که اين خود باعث درگيري هاي قومي و عقيدتي و مذهبي در منطقه خواهد شد. به نظر مک کين استراتژي کنوني آمريکا در عراق کارآمد است و نيروهاي اين کشور تنها پس از پيروزي بايد به آمريکا بازگردند. نشانه هاي موفقيت به نظر وي، متحدين ثابت قدم در عراق و دموکراسي شکوفا در اين کشور است. مک کين به دنبال درخواست نخست وزير عراق نوري المالکي براي تعيين تاريخي براي خروج نيروهاي آمريکايي، سرانجام با تاريخ پايان سال 2011 نظر موافق نشان داده است. اما هنوز درباره مناسبات آمريکا و نيز دولت اکثرا شيعي عراق با صد هزار ميليشاي سني دستمزد بگير براي جنگ عليه القاعده سياست روشني اعلام نکرده است.
اوباما معتقد است که بايد اولويت نظامي از عراق به افغانستان منتقل شده و به همين دليل هوادار خروج نيروهاي آمريکا از عراق است. بنا بر برآوردهاي وي، جنگ عراق ماهي 10 ميليارد دلار براي آمريکا هزينه دارد. باراک اوباما ترجيح مي دهد اين پول را صرف بالا بردن سطح اشتغال در خود آمريکا کند. وي، برخلاف مک کين هيچگاه به عراق نرفته است و با نيروهاي آمريکايي حاضر در اين کشور و حتي فرمانده عمليات آن ژنرال پتراوس Petraeus ملاقاتي نداشته است. هرچند که اوباما در آغاز مبارزات انتخاباتي از بيرون کشاندن سريع نيروهاي آمريکايي از عراق صحبت مي کرد، اما کم کم در اين مورد راه ميانه تري پيش گرفت. اوباما امروز متعهد شده است که در صورت پيروزي در انتخابات، حداکثر تا شانزده ماه پس از آغاز زمامداريش، يعني اواسط سال 2010 ميلادي، کار خروج نيروهاي آمريکا از عراق را به پايان رساند و تنها شمار کمي سرباز و سپاه براي نگهباني از سفارت آمريکا، تربيت نيروهاي نظامي عراق و مبارزه با القاعده در خاک عراق نگه دارد.
سياست اوباما در مورد سرانجام جنگ و بازگشت نيروها ازعراق روشن نيست. آيا شمار کمي سرباز آمريکايي در عراق، براي رويارويي با القاعده، در عين آموزش ارتش اين کشور و نگهباني سفارت آمريکا کافي است؟ وانگهي اگر شرايط برگردد و القاعده بيشتر هجوم آورد و ارتش عراق حريف نشود، چه بر سر اين کشور و منطقه خواهد آمد؟ باراک اوباما در اين مورد هيچ نمي گويد و حتي در دو رويارويي نخست تلويزيوني اش با مک کين، از پاسخ روشن در اين مورد مي گريخت.
به باور نگارنده موضع اوباما در مورد عراق نگران کننده است. چه با وجود پيشرفت هاي چشم گير نيروهاي ائتلاف در عراق، ثبات در اين کشور، همچنان که ژنرال داويد پتراوس David Petraeus، فرمانده نيروهاي ائتلافي بارها تکرار کرده است، شکننده و قابل بازگشت است. اگر بازگشت نيروهاي نظامي آمريکا از عراق به هرج و مرج و در پي آن فرادستي طالبان و القاعده در اين کشور بيانجامد، کشور ما در معرض تهديد جدي قرار خواهد گرفت. هواداران به اصطلاح سني طالبان و القاعده شيعيان را رافضي و نامسلمان و دشمن مي دانند و از همين رو از حمله به مسجد سامره و ديگر بناهاي مذهبي شيعيان در عراق هيچ پرهيزي از خود نشان ندادند. سال ها پيش از اين هم، در افغانستان ديپلمات هاي ايراني را به قتل رسانيده بودند. اشاره نگارنده به بحث نادرست و نامبارک سني و شيعي نيست که حتي در ذهن بيشتر بوروکرات هاي وزارت امور خارجه نظام ايدئولوژيک جمهوري اسلامي هم جايي ندارد، بحث بر سر اقليت بسيار محدودي از به اصطلاح سني هاي طالبان و القاعده است که بنا بر برداشتي ابتدايي و دشمنانه (لابد مثل برخي از شيعيان و ملي گرايان و سوسياليست ها و ليبرال ها)، اگر قدرت را در عراق به دست گيرند روزگار را بر بزرگ ترين کشور شيعي جهان سخت خواهند کرد.
در پرتو آنچه شرحش رفت، به باور اين قلم در مورد پرونده عراق، مواضع جان مک کين پيش از مواضع باراک اوباما با منافع کشور ايران همخواني دارند و در اين زمين، برنده بازي اوست.
خلاصه کنيم که تا اين جاي کار، يعني پس از بررسي مواضع دو نامزد رياست جمهوري در آمريکا در مورد پرونده اتمي جمهوري اسلامي، اسرائيل و فلسطين و عراق از ديدگاه منافع ايران مسابقه ميان دو نامزد مساوي است. اين را داشته باشيد تا هفته ديگرکه مسابقه بين اين دو را در مورد افغانستان، پاکستان و روسيه پي مي گيريم.
پانوشت
1. Baker J., Hamilton L. (2006), The Iraq Study group Report, 6 December.2. Obama B., «Renewing American Leadership», Foreign Affairs, vol. 86, July-August, 2007.3. Walter Russel Mead, The New Israel and the Old, Foreign Affairs, July/August 2008, vol. 87, n° 4
جمشيد اسدي www.AssadiOnline.com - پنجشنبه 2 آبان 1387 [2008.10.23]
انتخابات رياست جمهوري در ايالات متحده آمريکا، پژواکي جهاني دارد. سياست هاي ثروتمندترين دموکراسي (20 درصد کل درآمد) و نخستين قدرت نظامي (45 درصد کل هزينه ها) جهان، خواه ناخواه، مستقيم و غير مستقيم، بر سياست ديگر کشورها، به ويژه در منطقه نفت خيز و پر جنب و جوش خاورميانه، تأثير مي گذارند. از همين رو بررسي انتخابات رياست جمهوري آمريکا در نوامبر 2008 و پيآمد سياست هاي اين يا آن نامزد براي کشورمان شايان کمال اهميت است.
بنا بر نظر سنجي ها تا تاريخ نگارش اين نوشته و به گمان قوي تا انتشار آن، باراک اوباما اقبال بيشتري براي رسيدن به مقام رياست جمهوري آمريکا دارد تا جان مک کين. جدا از نتيجه اين انتخابات اما، برآمدن اوباما تا اين رتبه، مبارک و بيانگر تحول جامعه شناختي مثبت و ستودني در کشور آمريکاست. پس از گزينش دو رنگين پوست به عنوان وزير امور خارجه در دوران زمامداري جورج بوش، حالا شايد بالاترين مقام اجرايي اين کشور هم يک سياه پوست باشد. اين احتمال بيش از هر چيز نمونه اي است از پويايي مسالمت آميز و نه الزاما آسان دموکراسي براي حل مشکل هاي اجتماعي. در حدود چهل و چند سال پيش، سياهان آمريکا از بسياري حقوق اجتماعي محروم بودند و حالا، با وجود جان سختي بسياري از تبعيض ها، شهروندان رنگين پوست تا بالاترين مقامات کشوري و لشکري هم بر مي آيند. اين نکته نمي تواند و نمي بايستي در نزد هيچ آزادي خواهي کم بها بماند.
اما اين امر نيک جامعه شناختي به خودي خود انتخاب سياسي نمي تواند بود. نگارنده که در دل از هيچ ناراحتي وجداني نسبت به رنگين پوستان يا هر انسان ديگري در رنج نيست، برآمدن اوباما را تا اين سطح ارج مي نهد و مي ستايد، اما به اين لحاظ و به ويژه از ديدگاه منافع ملي ايران، وي را الزاما به مک کين براي رياست جمهوري آمريکا ترجيح نمي دهد. اين نوشته و انديشه اي که پيش از آن بر ذهن نشست بر پايه پرسشي است بنيادين و بي طرفانه در همين مورد: از ديدگاه منافع ملي ايران، چه کسي از ميان دو نامزد رياست جمهوري آمريکا، اوباما يا مک کين بهتر است ؟
براي تميز رئيس جمهور آمريکايي که براي ايران بهتر تواند بود، در حال حاضر و تا زمان امکان سنحيدن وي عمل، چاره اي جز بررسي گفته و برنامه نتوانيم داشت. اما در بررسي گفته و برنامه هم مي بايستي ميان دو دوره مبارزه انتخاباتي تمايز گذارد.
در دوره نخست مبارزه انتخاباتي که نامزدها در پي پشتيباني حزب و گروه خودند، شعارها غالبا افراطي اند تا راي تندرو ترين هواداران نيز جلب شود. اما در دوره دوم، يعني از زماني که نامزد هاي هر حزب انتخاب شدند و هر يک براي پيروزي در انتخابات رياست جمهوري مي بايستي در پي جلب نظر و راي دهندگان غير حزبي و مستقل باشند، گفته ها رنگ ديگر مي گيرند و معمولا بيش از پيش به راه ميانه مي روند.
آنچه شرحش رفت اصلي است در بررسي رفتار سياسي انتخابات و بديهي است که در شرايطي ممکن است نامزدهايي از همان آغاز شوند راي و پشتيباني بسياري از شهروندان را به خود جلب کنند، مثل مسئله ملي شدن صنعت نفت در زمان دکتر مصدق. با وجود اين توافق هاي همگاني هميشه مبارک نيستند و ممکن است ناشي از عوام زدگي و عوام فريبي باشند، مثل برآمدن هيتلر در سال 1933 در آلمان. اما گذشته از برنامه ها و قول ها و مناسباتي که از اين راه ميان نامزدها و مردم ايجاد مي شوند، شخصيت و فرهمندي نامزدها نيز در اقبال مردم و نتيجه انتخابات بسيار موثرند. اما اين بحث ديگري است، بماند براي وقت خود. باز گرديم به انتخابات کنوني در ايالات متحده.
در دوره دوم مبارزه، دو نامزد اصلي، باراک اوباما و جان مک کين، سه بار، 29 سپتامبر، 7 اکتبر 2008 و 15 اکتبر با يکديگر روبرو شدند و کوشيدند از پشت جبهه يکديگر کم کنند و بر جبهه خود بيافزايند. آنچه در گفتگوي سوم گفته شد، بيشتر مربوط به اوضاع داخلي آمريکا بود. پس داوري در ميان اين دو عمدتا مربوط مي شود به دو مناظره اول و نيز آن چه پيشتر گفته و نوشته بودند. برمبناي همه اين ها انتخاب کداميک از دو نامزد رياست جمهوري آمريکا، مک کين و اوباما، براي کشورمان پيآمد هاي بهتري به دنبال خواهد داشت؟
پيش از پاسخ، بايد مشخص کرد که از کدام ديدگاه و با کدام شاخص پيآمدهاي خوب و بد، دو نامزد انتخابات رياست جمهوري آمريکا را تراز مي کنيم. پيشنهاد ما بررسي و مقايسه اين دو نامزد بر مبناي شاخص هايي است که بر سرنوشت ايران تأثير مستقيم دارند، مانند پرونده هسته اي جمهوري اسلامي و مذاکره با ايران، حضور نظامي در همسايگي ما و به ويژه درعراق و افغانستان، رابطه با پاکستان، اسرائيل و سرانجام روسيه. بديهي است که در اين نوشته ما به تأثير سياست هاي دو نامزد بر زندگي شهروندان آمريکا که بي تأثير يا کم تأثير بر ايران اند نمي پردازيم. خوب يک يک شاخص هاي مربوط به ايران را وارسيم و دو نامزد رياست جمهوري آمريکا را مقايسه کنيم.
پرونده هسته اي جمهوري اسلامي و مذاکره با ايران. هر دو نامزد ايران اتمي را خطر و تهديدي جدي براي اسرائيل ونيز صلح و حکومت هاي منطقه مي دانند و از همين رو با ادامه غني سازي اورانيوم و امکان دستيابي جمهوري اسلامي به توانش سلاح اتمي به شدت مخالفند. با وجود چنين رويکرد مشابه اي، روش ايشان براي رويارويي با اين مشکل متفاوت است.
شيوه مک کين، ادامه شيوه کنوني است. يعني گسست مناسبات ديپلماتيک و در نظر داشت جمهوري اسلامي به عنوان کشور "حامي تروريسم". به باور وي جمهوري اسلامي به دنبال بمب اتمي است و هم اکنون به عراق سلاح هايي مي فرستد که باعث افزايش تنش و کشته شدن سربازهاي امريکايي مي شود. با چنين نگاهي، مک کين با مذاکرات مستقيم بدون پيش شرط با ايران مخالف است. الگوي وي رونالد ريگان است که با برژنف، آندرپف و چرننکو مذاکره نکرد و گورباچف را تنها بعد از سياست بازگشايي (گلاسنوت و پرسترويکا) براي مذاکره پذيرفت. يا همچون نيکسون که مذاکره خود با چيني ها در زمان مائو را به ملاقات هاي مقدماتي کسينجر وزير امور خارجه وقت با مقامات چيني منوط کرده بود. مک کين گفتگو با ايران را تنها با پيش شرط و دست کم در آغاز در سطحي پايين تر از سطح سران دو کشور مي پذيرد.
پيشنهاد ويژه مک کين براي مقابله با غني سازي اورانيوم توسط جمهوري اسلامي تشکيل اتحاديه اي از کشورهاي دمکراتيک پيشرفته اي است که بخش بزرگي از اقتصاد جهان را در اختيار دارند و بر همين مبنا مي توانند مجازات هاي سنگيني عليه ايران در نظر گيرند.
اوباما هم معتقد است که ايران به دنبال سلاح اتمي است و اين را تهديدي براي اسرائيل و منطقه مي داند. وي اما، شيوه ديگري براي حل اين مشکل پيشنهاد مي کند. در دوره نخست مبارزات انتخاباتي، وي به روشني هوادار گفتگوي بدون پيش شرط با جمهوري اسلامي بود، اما به تدريج اين موضع را تعديل کرد. به اعتباري شيوه او در برابر ايران را مي توان به کاربست پيشنهادهاي گزارش کميسيون بيکر- هاميلتون دانست که در پايان سال 2006 ميلادي عنوان شدند .
البته اوباما کماکان هوادار مذاکره با ايران است، اما پيشنهاد مي کند که از طريق گسترش مجازات هاي سخت و فشار بر کساني که کماکان با ايران داد و ستد بازرگاني دارند، هزينه ادامه برنامه اتمي براي جمهوري اسلامي را به شدت بالا برد و اين کشور را سرانجام به نرمش وادارد . از آن گذشته اوباما هم همچون مک کين موافق تشديد تحريم هاست اما به جاي اتحاديه اي از دموکراسي ها، ترجيح مي دهد چين و روسيه را به اين راه بکشاند.
به کوتاه سخن شيوه اوباما در مورد ايران، گفتگو و در عين حال بالا بردن هزينه سر سختي براي جمهوري اسلامي است. وي خواهان مذاکرات مستقيم، اما سرسختانه با ايران، درعين تحريم است. از اين رو بر خلاف آنچه گمان برخي رسانه هاي برون يا درون مرزي است، رويکرد اوباما درباره جمهوري اسلامي سرسختانه است و در صورت ناکامي در نخستين مذاکرات، سرسختانه تر خواهد شد.
حالا با توجه به آنچه شرحش رفت، از ديدگاه منافع ملي ايران، موضع کدام يک از دو نامزد در مورد پرونده هسته اي جمهوري اسلامي بهتر است؟
به نظر مي رسد اوباما. کوچک ترين فايده شيوه وي آن است که بر تبليغات دروغين سرسختان نظام مبني بر ضديت و دشمني آمريکا با جمهوري اسلامي ضربه خواهد زد و ايشان را در برابر مردم و جناح هاي ميانه روتر نظام وادار به عقب نشيني خواهد ساخت.
اسرائيل و فلسطين. در مورد پشتيباني از اسرائيل به عنوان متحد اصلي ايالات متحده در خاورميانه هيچ تفاوتي ميان دو نامزد انتخابات رياست جمهوري اين کشور وجود ندارد. پشتيباني از اسرائيل نه تنها اصل ثابت سياست خارجي آمريکا در منطقه است، بلکه در عين حال خواست مردم آمريکا نيز هست .
در نتيجه هريک از دو نامزد، اوباما يا مک کين، که به رياست جمهوري رسند، همان سياست حمايت از اسرائيل و از چنين زاويه اي از سر گرفتن مذاکرات صلح ميان اسرائيل و فلسطين را دنبال خواهند کرد. نه بيش، نه کم. از همين رو، از ديدگاه منافع ملي ايران، مسابقه ميان اوباما و مک کين مساوي است. هر چند که شوربختانه درست به همين دليل، اگر سرسختان اسرائيل ستيز کماکان در سياست امور خارجي کشور دست بالا داشته باشند، به تنش زدايي روابط ميان ايران و آمريکا، حتي با سر کار آمدن رئيس جمهور جديد آمريکا هم نمي توان چندان خوش بين بود.
عراق. اختلاف باراک اوباما و جان مک کين در مورد عراق از هر پرونده ديگري در سياست امور خارجي بيشتر آمريکاست.
اوباما از همان آغاز با جنگ عراق مخالف بود، در حالي که مک کين حتي پيش از جورج بوش هوادار تغيير رژيم در اين کشور بود. اوباما نه تنها در سال 2003 با جنگ عراق مخالف بود، بلکه با افزايش نيروهاي ايالات متحده در اين کشور نيز در سال 2007 موافقت نکرد. مک کين اما، از همان سال 2003 هوادار افزايش نيروهاي آمريکايي در عراق بود و به همين لحاظ به استراتژي نظامي آمريکا در عراق در زمان دونالد رامسفلد سخت انتقاد داشت.
مک کين عراق را جبهه اصلي مبارزه با تروريسم مي داند و پيروزي در اين جبهه را باور دارد. به گمان وي خروج نيروهاي نظامي از عراق پيش از پيروزي مطلق مي تواند شکستي سخت براي کل سياست هاي آمريکا و بلکه جهان آزاد به دنبال داشته باشد و به افزايش نفوذ ايران در اين کشور بيانجامد که اين خود باعث درگيري هاي قومي و عقيدتي و مذهبي در منطقه خواهد شد. به نظر مک کين استراتژي کنوني آمريکا در عراق کارآمد است و نيروهاي اين کشور تنها پس از پيروزي بايد به آمريکا بازگردند. نشانه هاي موفقيت به نظر وي، متحدين ثابت قدم در عراق و دموکراسي شکوفا در اين کشور است. مک کين به دنبال درخواست نخست وزير عراق نوري المالکي براي تعيين تاريخي براي خروج نيروهاي آمريکايي، سرانجام با تاريخ پايان سال 2011 نظر موافق نشان داده است. اما هنوز درباره مناسبات آمريکا و نيز دولت اکثرا شيعي عراق با صد هزار ميليشاي سني دستمزد بگير براي جنگ عليه القاعده سياست روشني اعلام نکرده است.
اوباما معتقد است که بايد اولويت نظامي از عراق به افغانستان منتقل شده و به همين دليل هوادار خروج نيروهاي آمريکا از عراق است. بنا بر برآوردهاي وي، جنگ عراق ماهي 10 ميليارد دلار براي آمريکا هزينه دارد. باراک اوباما ترجيح مي دهد اين پول را صرف بالا بردن سطح اشتغال در خود آمريکا کند. وي، برخلاف مک کين هيچگاه به عراق نرفته است و با نيروهاي آمريکايي حاضر در اين کشور و حتي فرمانده عمليات آن ژنرال پتراوس Petraeus ملاقاتي نداشته است. هرچند که اوباما در آغاز مبارزات انتخاباتي از بيرون کشاندن سريع نيروهاي آمريکايي از عراق صحبت مي کرد، اما کم کم در اين مورد راه ميانه تري پيش گرفت. اوباما امروز متعهد شده است که در صورت پيروزي در انتخابات، حداکثر تا شانزده ماه پس از آغاز زمامداريش، يعني اواسط سال 2010 ميلادي، کار خروج نيروهاي آمريکا از عراق را به پايان رساند و تنها شمار کمي سرباز و سپاه براي نگهباني از سفارت آمريکا، تربيت نيروهاي نظامي عراق و مبارزه با القاعده در خاک عراق نگه دارد.
سياست اوباما در مورد سرانجام جنگ و بازگشت نيروها ازعراق روشن نيست. آيا شمار کمي سرباز آمريکايي در عراق، براي رويارويي با القاعده، در عين آموزش ارتش اين کشور و نگهباني سفارت آمريکا کافي است؟ وانگهي اگر شرايط برگردد و القاعده بيشتر هجوم آورد و ارتش عراق حريف نشود، چه بر سر اين کشور و منطقه خواهد آمد؟ باراک اوباما در اين مورد هيچ نمي گويد و حتي در دو رويارويي نخست تلويزيوني اش با مک کين، از پاسخ روشن در اين مورد مي گريخت.
به باور نگارنده موضع اوباما در مورد عراق نگران کننده است. چه با وجود پيشرفت هاي چشم گير نيروهاي ائتلاف در عراق، ثبات در اين کشور، همچنان که ژنرال داويد پتراوس David Petraeus، فرمانده نيروهاي ائتلافي بارها تکرار کرده است، شکننده و قابل بازگشت است. اگر بازگشت نيروهاي نظامي آمريکا از عراق به هرج و مرج و در پي آن فرادستي طالبان و القاعده در اين کشور بيانجامد، کشور ما در معرض تهديد جدي قرار خواهد گرفت. هواداران به اصطلاح سني طالبان و القاعده شيعيان را رافضي و نامسلمان و دشمن مي دانند و از همين رو از حمله به مسجد سامره و ديگر بناهاي مذهبي شيعيان در عراق هيچ پرهيزي از خود نشان ندادند. سال ها پيش از اين هم، در افغانستان ديپلمات هاي ايراني را به قتل رسانيده بودند. اشاره نگارنده به بحث نادرست و نامبارک سني و شيعي نيست که حتي در ذهن بيشتر بوروکرات هاي وزارت امور خارجه نظام ايدئولوژيک جمهوري اسلامي هم جايي ندارد، بحث بر سر اقليت بسيار محدودي از به اصطلاح سني هاي طالبان و القاعده است که بنا بر برداشتي ابتدايي و دشمنانه (لابد مثل برخي از شيعيان و ملي گرايان و سوسياليست ها و ليبرال ها)، اگر قدرت را در عراق به دست گيرند روزگار را بر بزرگ ترين کشور شيعي جهان سخت خواهند کرد.
در پرتو آنچه شرحش رفت، به باور اين قلم در مورد پرونده عراق، مواضع جان مک کين پيش از مواضع باراک اوباما با منافع کشور ايران همخواني دارند و در اين زمين، برنده بازي اوست.
خلاصه کنيم که تا اين جاي کار، يعني پس از بررسي مواضع دو نامزد رياست جمهوري در آمريکا در مورد پرونده اتمي جمهوري اسلامي، اسرائيل و فلسطين و عراق از ديدگاه منافع ايران مسابقه ميان دو نامزد مساوي است. اين را داشته باشيد تا هفته ديگرکه مسابقه بين اين دو را در مورد افغانستان، پاکستان و روسيه پي مي گيريم.
پانوشت
1. Baker J., Hamilton L. (2006), The Iraq Study group Report, 6 December.2. Obama B., «Renewing American Leadership», Foreign Affairs, vol. 86, July-August, 2007.3. Walter Russel Mead, The New Israel and the Old, Foreign Affairs, July/August 2008, vol. 87, n° 4
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر