مصاحبه جمشيد اسدی با روزنامه کارگزاران، چهارشنبه 15 آبان 1387
رسول نمازی:دكتر جمشید اسدی، استاد اقتصاد در دانشگاههای فرانسه با دقت تحولات بینالمللی را دنبال میكند. در واپسین ساعات باقیمانده به روز موعود آمریکاییها، مصاحبهای با او انجام دادهایم حول محور انتخابات چهلوچهارمین رئیسجمهور آمریکا.
بهنظر شما چرا انتخابات ریاستجمهوری آمریكا میتواند برای ما ایرانیان دارای اهمیت باشد؟
انتخابات ریاستجمهوری در ایالات متحده آمریكا، پژواكی جهانی دارد. سیاستهای ثروتمندترین دموكراسی (20 درصد كل درآمد) و نخستین قدرت نظامی (45 درصد كل هزینهها) جهان، خواه ناخواه، مستقیم و غیرمستقیم، بر سیاست دیگر كشورها، به ویژه در منطقه نفتخیز و پرجنبوجوش خاورمیانه، تاثیر میگذارند.
بر اساس آخرین نظرسنجیها در آخرین ساعات باقیمانده به انتخابات، باراك اوباما از رقیب جمهوریخواه خود پیش افتاده است، این مسئله را چطور ارزیابی میكنید؟جدا از نتیجه این انتخابات، برآمدن اوباما تا این رتبه، بیانگر تحول جامعهشناختی مثبت و ستودنی در كشور آمریكاست. پس از گزینش دو رنگینپوست به عنوان وزیر امور خارجه در دوران زمامداری جورج بوش، حالا شاید بالاترین مقام اجرایی این كشور هم یك سیاهپوست باشد. این احتمال بیش از هر چیز نمونهای است از پویایی مسالمتآمیز و نه الزاما آسان دموكراسی برای حل مشكلهای اجتماعی. در حدود چهل و چند سال پیش، سیاهان آمریكا از بسیاری حقوق اجتماعی محروم بودند و حالا، با وجود جانسختی بسیاری از تبعیضها، شهروندان رنگینپوست تا بالاترین مقامات كشوری و لشكری هم برمیآیند. این نكته نمیتواند و نمیبایستی در نزد هیچ آزادیخواهی كم بها بماند. اما به این لحاظ و به ویژه از دیدگاه منافع ملی ایران، من وی را الزاما به مك كین برای ریاستجمهوری آمریكا ترجیح نمیدهم.
شما چگونه سیاست خارجی كاندیداها را بررسی میكنید؟
در حال حاضر و تا زمان امكان سنجش در عمل، چارهای جز بررسی گفته و برنامه نداریم. اما در بررسی گفته و برنامه هم میبایستی میان دو دوره مبارزه انتخاباتی تمایزگذارد. در دوره نخست مبارزه انتخاباتی كه نامزدها در پی پشتیبانی حزب و گروه خودند، شعارها غالبا افراطیاند تا رای تندروترین هواداران نیز جلب شود. اما در دوره دوم، یعنی از زمانی كه نامزدهای هر حزب انتخاب شدند و هر یك برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری میبایستی در پی جلب نظر و رایدهندگان غیرحزبی و مستقل باشند، گفتهها رنگ دیگر میگیرند و معمولا بیش از پیش به راه میانه میروند. بدیهی است كه در شرایطی ممكن است نامزدهایی از همان آغاز پشتیبانی بسیاری از شهروندان را به خود جلب كنند، مثل مسئله ملی شدن صنعت نفت در زمان دكتر مصدق. با وجود این، توافقهای همگانی همیشه مبارك نیستند و ممكن است ناشی از عوامزدگی و عوامفریبی باشند، مثل برآمدن هیتلر در سال 1933 در آلمان. اما گذشته از برنامهها و قولها و مناسباتی كه از این راه میان نامزدها و مردم ایجاد میشوند، شخصیت و فرهمندی نامزدها نیز در اقبال مردم و نتیجه انتخابات بسیار موثرند. اما این بحث دیگری است، بماند برای وقت خود.
از دیدگاه منافع ملی ایران، شما بر اساس چه معیاری برنامه كاندیداها را ارزیابی میكنید؟پیشنهاد من بررسی و مقایسه این دو نامزد بر مبنای شاخصهایی است كه بر سرنوشت ایران تاثیر مستقیم دارند، مانند پرونده هستهای جمهوری اسلامی، مذاكره با ایران، حضور نظامی در همسایگی ما و به ویژه در عراق. تاثیر سیاستهای دو نامزد بر زندگی شهروندان آمریكا بیتاثیر یا كم تاثیر بر ایراناند و بنابراین در تحلیل من قرار ندارند.
خب، بگذارید از پرونده هستهای و مذاكره با ایران شروع كنیم.
بله. هر دو نامزد ایران اتمی را خطر و تهدیدی جدی برای اسرائیل و نیز صلح و حكومتهای منطقه میدانند و از همین رو با ادامه غنیسازی اورانیوم و امكان دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی به شدت مخالفند. بهرغم چنین رویكرد مشابهی، روش ایشان برای رویارویی با این مشكل متفاوت است. شیوه مك كین، ادامه شیوه كنونی است. یعنی گسست مناسبات دیپلماتیك و در نظر داشتن جمهوری اسلامی به عنوان كشور «حامی تروریسم». به باور وی جمهوری اسلامی به دنبال بمب اتمی است و هم اكنون به عراق سلاحهایی میفرستد كه باعث افزایش تنش و كشته شدن سربازهای آمریكایی میشود. با چنین نگاهی، مك كین با مذاكرات مستقیم بدون پیششرط با ایران مخالف است. الگوی وی رونالد ریگان است كه با برژنف، آندرپف و چرننكو مذاكره نكرد و گورباچف را تنها بعد از سیاست بازگشایی (گلاسنوت و پرسترویكا) برای مذاكره پذیرفت. یا همچون نیكسون كه مذاكره خود با چینیها در زمان مائو را به ملاقاتهای مقدماتی كیسینجر وزیر امور خارجه وقت با مقامات چینی منوط كرده بود. مك كین گفتوگو با ایران را تنها با پیششرط و دستكم در آغاز در سطحی پایینتر از سطح سران دو كشور میپذیرد. پیشنهاد ویژه مك كین برای مقابله با غنیسازی اورانیوم توسط جمهوری اسلامی تشكیل اتحادیهای از كشورهای دموكراتیك پیشرفتهای است كه بخش بزرگی از اقتصاد جهان را در اختیار دارند و بر همین مبنا میتوانند مجازاتهای سنگینی علیه ایران در نظر گیرند. اوباما هم معتقد است كه ایران به دنبال سلاح اتمی است و این را تهدیدی برای اسرائیل و منطقه میداند. وی اما، شیوه دیگری برای حل این مشكل پیشنهاد میكند. در دوره نخست مبارزات انتخاباتی، وی به روشنی هوادار گفتوگوی بدون پیششرط با جمهوری اسلامی بود، اما به تدریج این موضع را تعدیل كرد. به اعتباری شیوه او در برابر ایران را میتوان كاربست پیشنهادهای گزارش كمیسیون بیكرـ هامیلتون دانست كه در پایان سال 2006 میلادی عنوان شدند. البته اوباما كماكان هوادار مذاكره با ایران است، اما پیشنهاد میكند كه از طریق گسترش مجازاتهای سخت و فشار بر كسانی كه كماكان با ایران داد و ستد بازرگانی دارند، هزینه ادامه برنامه اتمی برای جمهوری اسلامی را به شدت بالا برد و ایران را سرانجام به نرمش وادارد. از آن گذشته اوباما هم همچون مك كین موافق تشدید تحریمهاست اما به جای اتحادیهای از دموكراسیها، ترجیح میدهد چین و روسیه را به این راه بكشاند. به كوتاه سخن شیوه اوباما در مورد ایران، گفتوگو و در عین حال بالا بردن هزینه سرسختی برای جمهوری اسلامی است. وی خواهان مذاكرات مستقیم، اما سرسختانه با ایران، در عین تحریم است. از این رو بر خلاف آنچه گمان برخی رسانههای برون یا درون مرزی است، رویكرد اوباما درباره جمهوری اسلامی سرسختانه است و در صورت ناكامی در نخستین مذاكرات، سرسختانهتر خواهد شد.
نگرش كاندیداها به رابطه اسرائیل و فلسطین چگونه است؟در مورد پشتیبانی از اسرائیل به عنوان متحد اصلی ایالات متحده در خاورمیانه هیچ تفاوتی میان دو نامزد انتخابات ریاستجمهوری این كشور وجود ندارد. پشتیبانی از اسرائیل نه تنها اصل ثابت سیاست خارجی آمریكا در منطقه است، بلكه در عین حال خواست مردم آمریكا نیز هست. در نتیجه هریك از دو نامزد، اوباما یا مك كین، كه به ریاستجمهوری رسند، همان سیاست حمایت از اسرائیل و از چنین زاویهای از سر گرفتن مذاكرات صلح میان اسرائیل و فلسطین را دنبال خواهند كرد، نه بیش، نه كم. از همین رو، از دیدگاه منافع ملی ایران، نتیجه سیاستهای اوباما و مك كین یكسان است.
در مورد عراق چطور؟ شما چه تفاوتی میان مواضع این دو كاندیدا در مورد عراق میبینید؟اختلاف باراك اوباما و جان مك كین در مورد عراق از هر پرونده دیگری در سیاست خارجی آمریكا بیشتر است. اوباما از همان آغاز با جنگ عراق مخالف بود، در حالی كه مك كین حتی پیش از جورج بوش هوادار تغییر رژیم در این كشور بود. اوباما نه تنها در سال 2003 با جنگ عراق مخالف بود، بلكه با افزایش نیروهای ایالات متحده در این كشور نیز در سال 2007 موافقت نكرد. مك كین اما، از همان سال 2003 هوادار افزایش نیروهای آمریكایی در عراق بود و به همین لحاظ به استراتژی نظامی آمریكا در عراق در زمان دونالد رامسفلد سخت انتقاد داشت. اما مك كین عراق را جبهه اصلی مبارزه با تروریسم میداند و پیروزی در این جبهه را باور دارد. به گمان وی خروج نیروهای نظامی از عراق پیش از پیروزی مطلق میتواند شكستی سخت برای كل سیاستهای آمریكا و بلكه جهان آزاد به دنبال داشته باشد و به افزایش نفوذ ایران در این كشور بینجامد كه این خود باعث درگیریهای قومی و عقیدتی و مذهبی در منطقه خواهد شد. به نظر مك كین استراتژی كنونی آمریكا در عراق كارآمد است و نیروهای این كشور تنها پس از پیروزی باید به آمریكا بازگردند. نشانههای موفقیت به نظر وی، متحدین ثابت قدم در عراق و دموكراسی شكوفا در این كشور است. مك كین به دنبال درخواست نخست وزیر عراق نوری المالكی برای تعیین تاریخی برای خروج نیروهای آمریكایی، سرانجام با تاریخ پایان سال 2011 نظر موافق نشان داده است. اما هنوز درباره مناسبات آمریكا و نیز دولت اكثرا شیعی عراق با صد هزار میلیشای سنی دستمزدبگیر برای جنگ علیه القاعده سیاست روشنی اعلام نكرده است. اوباما معتقد است كه باید اولویت نظامی از عراق به افغانستان منتقل شده و به همین دلیل هوادار خروج نیروهای آمریكا از عراق است. بنا بر برآوردهای وی، جنگ عراق ماهی 10 میلیارد دلار برای آمریكا هزینه دارد. باراك اوباما ترجیح میدهد این پول را صرف بالا بردن سطح اشتغال در خود آمریكا كند. هرچند كه اوباما در آغاز مبارزات انتخاباتی از بیرون كشاندن سریع نیروهای آمریكایی از عراق صحبت میكرد، اما كم كم در این مورد راه میانهتری پیش گرفت. اوباما امروز متعهد شده است كه در صورت پیروزی در انتخابات، حداكثر تا شانزده ماه پس از آغاز زمامداریاش، یعنی اواسط سال 2010 میلادی، كار خروج نیروهای آمریكا از عراق را به پایان رساند و تنها شمار كمی سرباز و سپاه برای نگهبانی از سفارت آمریكا، تربیت نیروهای نظامی عراق و مبارزه با القاعده در خاك عراق نگه دارد. سیاست اوباما در مورد سرانجام جنگ و بازگشت نیروها ازعراق روشن نیست. آیا شمار كمی سرباز آمریكایی در عراق، برای رویارویی با القاعده، در عین آموزش ارتش این كشور و نگهبانی سفارت آمریكا كافی است؟ وانگهی اگر شرایط برگردد و القاعده بیشتر هجوم آورد و ارتش عراق حریف نشود، چه بر سر این كشور و منطقه خواهد آمد؟ باراك اوباما در این مورد هیچ نمیگوید و حتی در دو رویارویی نخست تلویزیونیاش با مك كین، از پاسخ روشن در این مورد میگریخت. به باور من موضع اوباما در مورد عراق نگرانكننده است. چه با وجود پیشرفتهای چشمگیر نیروهای ائتلاف در عراق، ثبات در این كشور، همچنان كه ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده نیروهای ائتلافی بارها تكرار كرده است، شكننده و قابل بازگشت است. اگر بازگشت نیروهای نظامی آمریكا از عراق به هرج و مرج و در پی آن فرادستی طالبان و القاعده در این كشور بینجامد، كشور ما در معرض تهدید جدی قرار خواهد گرفت. هواداران به اصطلاح سنی طالبان و القاعده شیعیان را رافضی و نامسلمان و دشمن میدانند و از همین رو از حمله به مسجد سامره و دیگر بناهای مذهبی شیعیان در عراق هیچ پرهیزی از خود نشان ندادند. سالها پیش از این هم، در افغانستان دیپلمات های ایرانی را به قتل رسانیده بودند. اشاره من به بحث نادرست و نامبارك سنی و شیعی نیست. بحث بر سر اقلیت بسیار محدودی از به اصطلاح سنیهای طالبان و القاعده است كه بنا بر برداشتی ابتدایی و دشمنانه (لابد مثل برخی از شیعیان و ملیگرایان و سوسیالیستها و لیبرالها)، اگر قدرت را در عراق به دست گیرند روزگار را بر بزرگترین كشور شیعی جهان سخت خواهند كرد. در پرتو آنچه شرحش رفت، به باور من در مورد پرونده عراق، مواضع جان مك كین بیش از مواضع باراك اوباما با منافع كشور ایران همخوانی دارند.
Haut du formulaire
رسول نمازی:دكتر جمشید اسدی، استاد اقتصاد در دانشگاههای فرانسه با دقت تحولات بینالمللی را دنبال میكند. در واپسین ساعات باقیمانده به روز موعود آمریکاییها، مصاحبهای با او انجام دادهایم حول محور انتخابات چهلوچهارمین رئیسجمهور آمریکا.
بهنظر شما چرا انتخابات ریاستجمهوری آمریكا میتواند برای ما ایرانیان دارای اهمیت باشد؟
انتخابات ریاستجمهوری در ایالات متحده آمریكا، پژواكی جهانی دارد. سیاستهای ثروتمندترین دموكراسی (20 درصد كل درآمد) و نخستین قدرت نظامی (45 درصد كل هزینهها) جهان، خواه ناخواه، مستقیم و غیرمستقیم، بر سیاست دیگر كشورها، به ویژه در منطقه نفتخیز و پرجنبوجوش خاورمیانه، تاثیر میگذارند.
بر اساس آخرین نظرسنجیها در آخرین ساعات باقیمانده به انتخابات، باراك اوباما از رقیب جمهوریخواه خود پیش افتاده است، این مسئله را چطور ارزیابی میكنید؟جدا از نتیجه این انتخابات، برآمدن اوباما تا این رتبه، بیانگر تحول جامعهشناختی مثبت و ستودنی در كشور آمریكاست. پس از گزینش دو رنگینپوست به عنوان وزیر امور خارجه در دوران زمامداری جورج بوش، حالا شاید بالاترین مقام اجرایی این كشور هم یك سیاهپوست باشد. این احتمال بیش از هر چیز نمونهای است از پویایی مسالمتآمیز و نه الزاما آسان دموكراسی برای حل مشكلهای اجتماعی. در حدود چهل و چند سال پیش، سیاهان آمریكا از بسیاری حقوق اجتماعی محروم بودند و حالا، با وجود جانسختی بسیاری از تبعیضها، شهروندان رنگینپوست تا بالاترین مقامات كشوری و لشكری هم برمیآیند. این نكته نمیتواند و نمیبایستی در نزد هیچ آزادیخواهی كم بها بماند. اما به این لحاظ و به ویژه از دیدگاه منافع ملی ایران، من وی را الزاما به مك كین برای ریاستجمهوری آمریكا ترجیح نمیدهم.
شما چگونه سیاست خارجی كاندیداها را بررسی میكنید؟
در حال حاضر و تا زمان امكان سنجش در عمل، چارهای جز بررسی گفته و برنامه نداریم. اما در بررسی گفته و برنامه هم میبایستی میان دو دوره مبارزه انتخاباتی تمایزگذارد. در دوره نخست مبارزه انتخاباتی كه نامزدها در پی پشتیبانی حزب و گروه خودند، شعارها غالبا افراطیاند تا رای تندروترین هواداران نیز جلب شود. اما در دوره دوم، یعنی از زمانی كه نامزدهای هر حزب انتخاب شدند و هر یك برای پیروزی در انتخابات ریاستجمهوری میبایستی در پی جلب نظر و رایدهندگان غیرحزبی و مستقل باشند، گفتهها رنگ دیگر میگیرند و معمولا بیش از پیش به راه میانه میروند. بدیهی است كه در شرایطی ممكن است نامزدهایی از همان آغاز پشتیبانی بسیاری از شهروندان را به خود جلب كنند، مثل مسئله ملی شدن صنعت نفت در زمان دكتر مصدق. با وجود این، توافقهای همگانی همیشه مبارك نیستند و ممكن است ناشی از عوامزدگی و عوامفریبی باشند، مثل برآمدن هیتلر در سال 1933 در آلمان. اما گذشته از برنامهها و قولها و مناسباتی كه از این راه میان نامزدها و مردم ایجاد میشوند، شخصیت و فرهمندی نامزدها نیز در اقبال مردم و نتیجه انتخابات بسیار موثرند. اما این بحث دیگری است، بماند برای وقت خود.
از دیدگاه منافع ملی ایران، شما بر اساس چه معیاری برنامه كاندیداها را ارزیابی میكنید؟پیشنهاد من بررسی و مقایسه این دو نامزد بر مبنای شاخصهایی است كه بر سرنوشت ایران تاثیر مستقیم دارند، مانند پرونده هستهای جمهوری اسلامی، مذاكره با ایران، حضور نظامی در همسایگی ما و به ویژه در عراق. تاثیر سیاستهای دو نامزد بر زندگی شهروندان آمریكا بیتاثیر یا كم تاثیر بر ایراناند و بنابراین در تحلیل من قرار ندارند.
خب، بگذارید از پرونده هستهای و مذاكره با ایران شروع كنیم.
بله. هر دو نامزد ایران اتمی را خطر و تهدیدی جدی برای اسرائیل و نیز صلح و حكومتهای منطقه میدانند و از همین رو با ادامه غنیسازی اورانیوم و امكان دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی به شدت مخالفند. بهرغم چنین رویكرد مشابهی، روش ایشان برای رویارویی با این مشكل متفاوت است. شیوه مك كین، ادامه شیوه كنونی است. یعنی گسست مناسبات دیپلماتیك و در نظر داشتن جمهوری اسلامی به عنوان كشور «حامی تروریسم». به باور وی جمهوری اسلامی به دنبال بمب اتمی است و هم اكنون به عراق سلاحهایی میفرستد كه باعث افزایش تنش و كشته شدن سربازهای آمریكایی میشود. با چنین نگاهی، مك كین با مذاكرات مستقیم بدون پیششرط با ایران مخالف است. الگوی وی رونالد ریگان است كه با برژنف، آندرپف و چرننكو مذاكره نكرد و گورباچف را تنها بعد از سیاست بازگشایی (گلاسنوت و پرسترویكا) برای مذاكره پذیرفت. یا همچون نیكسون كه مذاكره خود با چینیها در زمان مائو را به ملاقاتهای مقدماتی كیسینجر وزیر امور خارجه وقت با مقامات چینی منوط كرده بود. مك كین گفتوگو با ایران را تنها با پیششرط و دستكم در آغاز در سطحی پایینتر از سطح سران دو كشور میپذیرد. پیشنهاد ویژه مك كین برای مقابله با غنیسازی اورانیوم توسط جمهوری اسلامی تشكیل اتحادیهای از كشورهای دموكراتیك پیشرفتهای است كه بخش بزرگی از اقتصاد جهان را در اختیار دارند و بر همین مبنا میتوانند مجازاتهای سنگینی علیه ایران در نظر گیرند. اوباما هم معتقد است كه ایران به دنبال سلاح اتمی است و این را تهدیدی برای اسرائیل و منطقه میداند. وی اما، شیوه دیگری برای حل این مشكل پیشنهاد میكند. در دوره نخست مبارزات انتخاباتی، وی به روشنی هوادار گفتوگوی بدون پیششرط با جمهوری اسلامی بود، اما به تدریج این موضع را تعدیل كرد. به اعتباری شیوه او در برابر ایران را میتوان كاربست پیشنهادهای گزارش كمیسیون بیكرـ هامیلتون دانست كه در پایان سال 2006 میلادی عنوان شدند. البته اوباما كماكان هوادار مذاكره با ایران است، اما پیشنهاد میكند كه از طریق گسترش مجازاتهای سخت و فشار بر كسانی كه كماكان با ایران داد و ستد بازرگانی دارند، هزینه ادامه برنامه اتمی برای جمهوری اسلامی را به شدت بالا برد و ایران را سرانجام به نرمش وادارد. از آن گذشته اوباما هم همچون مك كین موافق تشدید تحریمهاست اما به جای اتحادیهای از دموكراسیها، ترجیح میدهد چین و روسیه را به این راه بكشاند. به كوتاه سخن شیوه اوباما در مورد ایران، گفتوگو و در عین حال بالا بردن هزینه سرسختی برای جمهوری اسلامی است. وی خواهان مذاكرات مستقیم، اما سرسختانه با ایران، در عین تحریم است. از این رو بر خلاف آنچه گمان برخی رسانههای برون یا درون مرزی است، رویكرد اوباما درباره جمهوری اسلامی سرسختانه است و در صورت ناكامی در نخستین مذاكرات، سرسختانهتر خواهد شد.
نگرش كاندیداها به رابطه اسرائیل و فلسطین چگونه است؟در مورد پشتیبانی از اسرائیل به عنوان متحد اصلی ایالات متحده در خاورمیانه هیچ تفاوتی میان دو نامزد انتخابات ریاستجمهوری این كشور وجود ندارد. پشتیبانی از اسرائیل نه تنها اصل ثابت سیاست خارجی آمریكا در منطقه است، بلكه در عین حال خواست مردم آمریكا نیز هست. در نتیجه هریك از دو نامزد، اوباما یا مك كین، كه به ریاستجمهوری رسند، همان سیاست حمایت از اسرائیل و از چنین زاویهای از سر گرفتن مذاكرات صلح میان اسرائیل و فلسطین را دنبال خواهند كرد، نه بیش، نه كم. از همین رو، از دیدگاه منافع ملی ایران، نتیجه سیاستهای اوباما و مك كین یكسان است.
در مورد عراق چطور؟ شما چه تفاوتی میان مواضع این دو كاندیدا در مورد عراق میبینید؟اختلاف باراك اوباما و جان مك كین در مورد عراق از هر پرونده دیگری در سیاست خارجی آمریكا بیشتر است. اوباما از همان آغاز با جنگ عراق مخالف بود، در حالی كه مك كین حتی پیش از جورج بوش هوادار تغییر رژیم در این كشور بود. اوباما نه تنها در سال 2003 با جنگ عراق مخالف بود، بلكه با افزایش نیروهای ایالات متحده در این كشور نیز در سال 2007 موافقت نكرد. مك كین اما، از همان سال 2003 هوادار افزایش نیروهای آمریكایی در عراق بود و به همین لحاظ به استراتژی نظامی آمریكا در عراق در زمان دونالد رامسفلد سخت انتقاد داشت. اما مك كین عراق را جبهه اصلی مبارزه با تروریسم میداند و پیروزی در این جبهه را باور دارد. به گمان وی خروج نیروهای نظامی از عراق پیش از پیروزی مطلق میتواند شكستی سخت برای كل سیاستهای آمریكا و بلكه جهان آزاد به دنبال داشته باشد و به افزایش نفوذ ایران در این كشور بینجامد كه این خود باعث درگیریهای قومی و عقیدتی و مذهبی در منطقه خواهد شد. به نظر مك كین استراتژی كنونی آمریكا در عراق كارآمد است و نیروهای این كشور تنها پس از پیروزی باید به آمریكا بازگردند. نشانههای موفقیت به نظر وی، متحدین ثابت قدم در عراق و دموكراسی شكوفا در این كشور است. مك كین به دنبال درخواست نخست وزیر عراق نوری المالكی برای تعیین تاریخی برای خروج نیروهای آمریكایی، سرانجام با تاریخ پایان سال 2011 نظر موافق نشان داده است. اما هنوز درباره مناسبات آمریكا و نیز دولت اكثرا شیعی عراق با صد هزار میلیشای سنی دستمزدبگیر برای جنگ علیه القاعده سیاست روشنی اعلام نكرده است. اوباما معتقد است كه باید اولویت نظامی از عراق به افغانستان منتقل شده و به همین دلیل هوادار خروج نیروهای آمریكا از عراق است. بنا بر برآوردهای وی، جنگ عراق ماهی 10 میلیارد دلار برای آمریكا هزینه دارد. باراك اوباما ترجیح میدهد این پول را صرف بالا بردن سطح اشتغال در خود آمریكا كند. هرچند كه اوباما در آغاز مبارزات انتخاباتی از بیرون كشاندن سریع نیروهای آمریكایی از عراق صحبت میكرد، اما كم كم در این مورد راه میانهتری پیش گرفت. اوباما امروز متعهد شده است كه در صورت پیروزی در انتخابات، حداكثر تا شانزده ماه پس از آغاز زمامداریاش، یعنی اواسط سال 2010 میلادی، كار خروج نیروهای آمریكا از عراق را به پایان رساند و تنها شمار كمی سرباز و سپاه برای نگهبانی از سفارت آمریكا، تربیت نیروهای نظامی عراق و مبارزه با القاعده در خاك عراق نگه دارد. سیاست اوباما در مورد سرانجام جنگ و بازگشت نیروها ازعراق روشن نیست. آیا شمار كمی سرباز آمریكایی در عراق، برای رویارویی با القاعده، در عین آموزش ارتش این كشور و نگهبانی سفارت آمریكا كافی است؟ وانگهی اگر شرایط برگردد و القاعده بیشتر هجوم آورد و ارتش عراق حریف نشود، چه بر سر این كشور و منطقه خواهد آمد؟ باراك اوباما در این مورد هیچ نمیگوید و حتی در دو رویارویی نخست تلویزیونیاش با مك كین، از پاسخ روشن در این مورد میگریخت. به باور من موضع اوباما در مورد عراق نگرانكننده است. چه با وجود پیشرفتهای چشمگیر نیروهای ائتلاف در عراق، ثبات در این كشور، همچنان كه ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده نیروهای ائتلافی بارها تكرار كرده است، شكننده و قابل بازگشت است. اگر بازگشت نیروهای نظامی آمریكا از عراق به هرج و مرج و در پی آن فرادستی طالبان و القاعده در این كشور بینجامد، كشور ما در معرض تهدید جدی قرار خواهد گرفت. هواداران به اصطلاح سنی طالبان و القاعده شیعیان را رافضی و نامسلمان و دشمن میدانند و از همین رو از حمله به مسجد سامره و دیگر بناهای مذهبی شیعیان در عراق هیچ پرهیزی از خود نشان ندادند. سالها پیش از این هم، در افغانستان دیپلمات های ایرانی را به قتل رسانیده بودند. اشاره من به بحث نادرست و نامبارك سنی و شیعی نیست. بحث بر سر اقلیت بسیار محدودی از به اصطلاح سنیهای طالبان و القاعده است كه بنا بر برداشتی ابتدایی و دشمنانه (لابد مثل برخی از شیعیان و ملیگرایان و سوسیالیستها و لیبرالها)، اگر قدرت را در عراق به دست گیرند روزگار را بر بزرگترین كشور شیعی جهان سخت خواهند كرد. در پرتو آنچه شرحش رفت، به باور من در مورد پرونده عراق، مواضع جان مك كین بیش از مواضع باراك اوباما با منافع كشور ایران همخوانی دارند.
Haut du formulaire
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر