باراک اوباما، اردوي غرب و ايران ما
جمشيد اسدي www.AssadiOnline.com - پنجشنبه 16 آبان 1387 [2008.11.06]
همان گونه که گمان مي رفت، باراک اوباما رئيس جمهور ايالات متحده آمريکا شد. اين افتخار بزرگي است که رنگين پوستي با راي مردم، منتخب کشوري مي شود که هنوز تا 40 سال پيش در بعضي ايالاتش شهروندان تنها به علت رنگ پوست از يکديگر جدا بودند. آيا مي توان اميدوار بود که سرانجام هم ميهنان زرتشتي، يهودي، مسيحي، سني، بهايي، ناخداگرا و به ويژه زنان هم بتوانند دستکم نامزد مبارزات انتخاباتي در ايران شوند؟ تا پيش از آن، ايران آزاد نخواهد بود، حتي اگر به يمن آمد و شد اصلاح طلبي در کاخ رياست جمهوري شمار نشريات کشور براي مدتي افزايش يابد.
به بحث رياست جمهوري آمريکا بازگرديم. يکي از مهم انتظاراتي که جهان از رئيس جمهور جديد دارد بازنگري در سياست خارجي اين کشور و در نظر داشت قطب هاي ديگر و به ويژه برآمدن نيروهاي نوظهور است در جهان. اين قطب ها و نيروهاي نوظهور عبارتند : خود ايالات متحده آمريکا، کشورهاي هاي صنعتي اروپاي غربي و ژاپن، کارگاه هاي نوظهور چين و هند و برزيل، رانت جويان نوين که به طور اتفاقي صاحب ثروت هاي طبيعي چون نفت شده اند؛ روسيه نيرومند ترين کشور رانتي است. سرانجام آخرين قطب، يا اردوي مهاجرت که عمدتا در اروپاي شرقي، آفريقا و آمريکاي لاتين ريشه دارد (1). مادامي که کشورهاي اين قطب موفق به جلب سرمايه هاي بزرگ و داد و ستد با اقتصاد جهاني نشوند، مهاجرفرست خواهند بود.
جهان اسلام را نمي توان به عنوان قطبي تازه در جهان در نظر گرفت. البته بسياري از اسلام گرايان افراطي به عنوان پرخاشگران تند و حتي خرابکار در جهان مطرح شده اند، اما هيچ يک قطبي نبوده اند که سرزمين هاي اسلامي را به زير پرچم خود کشند و از اين طريق وزنه اي در جهان پيدا کنند. نه انقلاب اسلامي در ايران و نه القاعده و نه طالبان، هيچ يک نتوانستند کشورهاي اسلامي و حتي توده هاي مسلمان را به زير پرچم خود کشند. حتي آمريکا ستيزي کمابيش گسترده در سرزمين هاي اسلامي هم، حالا به هر دليلي، نتوانست توده هاي مسلمان را به قطبي متمايز در جهان تبديل کند. البته به باور نگارنده اين ناکامي در ايجاد قطب اسلامي امري است مبارک، چرا که بدين ترتيب راه براي گفتگو و داد و ستد کشورهاي اسلامي با جهان و برآمدن تدريجي شان به عنوان جوامع باز و اقتصاد هاي بالنده و نوظهور بسته نخواهد ماند.
حالا که جهان دو قطبي جنگ سرد، جاي خود را به جهاني داده با قطب هاي گوناگون، هر چند با توان و رويکردهاي متفاوت، از آمريکا انتظار مي رود که با وجود قدرت و امکان، يک جانبه گري را به کناري گذارد و چند جانبه نگري و همکاري با ديگر نيروها را پيشه سازد. اين به جاي خود، اما گفتگو و داد و ستد و به رسميت شناختن ديگر نيروها، نمي بايستي به قيمت فروپاشيدن قطب آمريکايي ـ اروپايي غرب در جهان برآمده از جنگ سرد باشد.چه از ميان تمامي نيروهايي که به عنوان قطب هاي بالقوه و بالفعل "پساجنگ سرد" تشخيص داده شده اند، تنها قطب آمريکايي ـ اروپايي غرب يا اتحاد آتلانتيک است که اقتصاد بازار و دموکراسي را به عنوان ارزش هاي بنيادين خود پذيرفته و درست به همين لحاظ خود را از ديگر قطب ها متمايز کرده است. در نتيجه از آن جا که آزادي خواهي جز از طريق خودمختاري فرد در سياست (دموکراسي) و اقتصاد (بازار) ممکن نيست، پس طبيعي است که در صحنه بين المللي نيز متحد اصلي آزادي خواهان و دموکرات ها جز قطب غرب نتواند بود.
چنين رويکردي، صد البته با دنباله روي و نوکرمنشي دوتاست. چه اگر شالوده دليل آوري نگارنده براي انتخاب غرب، استقلال و آزادي خواهي است، بنا بر همين اصل، حتي نمي توان دنباله رو و نوکر کشورهاي دموکرات و بازار بنياد شد. زبده سخن نگارنده اين است که اگر براي ايران، دموکراسي و اقتصاد بازار بنياد مي خواهيم، آنگاه به طور منطقي در صحنه بين المللي، متحد اصلي ما جز غرب نتواند بود. به همين دليل مي بايستي غرب را دوست داشت.
پانوشت
1. ِDaniel J-M (2008), Le taureau face aux tigres : entre les Etats-Unis et la Chine, l'avenir est à l'Europe, Pearson Education France.
به بحث رياست جمهوري آمريکا بازگرديم. يکي از مهم انتظاراتي که جهان از رئيس جمهور جديد دارد بازنگري در سياست خارجي اين کشور و در نظر داشت قطب هاي ديگر و به ويژه برآمدن نيروهاي نوظهور است در جهان. اين قطب ها و نيروهاي نوظهور عبارتند : خود ايالات متحده آمريکا، کشورهاي هاي صنعتي اروپاي غربي و ژاپن، کارگاه هاي نوظهور چين و هند و برزيل، رانت جويان نوين که به طور اتفاقي صاحب ثروت هاي طبيعي چون نفت شده اند؛ روسيه نيرومند ترين کشور رانتي است. سرانجام آخرين قطب، يا اردوي مهاجرت که عمدتا در اروپاي شرقي، آفريقا و آمريکاي لاتين ريشه دارد (1). مادامي که کشورهاي اين قطب موفق به جلب سرمايه هاي بزرگ و داد و ستد با اقتصاد جهاني نشوند، مهاجرفرست خواهند بود.
جهان اسلام را نمي توان به عنوان قطبي تازه در جهان در نظر گرفت. البته بسياري از اسلام گرايان افراطي به عنوان پرخاشگران تند و حتي خرابکار در جهان مطرح شده اند، اما هيچ يک قطبي نبوده اند که سرزمين هاي اسلامي را به زير پرچم خود کشند و از اين طريق وزنه اي در جهان پيدا کنند. نه انقلاب اسلامي در ايران و نه القاعده و نه طالبان، هيچ يک نتوانستند کشورهاي اسلامي و حتي توده هاي مسلمان را به زير پرچم خود کشند. حتي آمريکا ستيزي کمابيش گسترده در سرزمين هاي اسلامي هم، حالا به هر دليلي، نتوانست توده هاي مسلمان را به قطبي متمايز در جهان تبديل کند. البته به باور نگارنده اين ناکامي در ايجاد قطب اسلامي امري است مبارک، چرا که بدين ترتيب راه براي گفتگو و داد و ستد کشورهاي اسلامي با جهان و برآمدن تدريجي شان به عنوان جوامع باز و اقتصاد هاي بالنده و نوظهور بسته نخواهد ماند.
حالا که جهان دو قطبي جنگ سرد، جاي خود را به جهاني داده با قطب هاي گوناگون، هر چند با توان و رويکردهاي متفاوت، از آمريکا انتظار مي رود که با وجود قدرت و امکان، يک جانبه گري را به کناري گذارد و چند جانبه نگري و همکاري با ديگر نيروها را پيشه سازد. اين به جاي خود، اما گفتگو و داد و ستد و به رسميت شناختن ديگر نيروها، نمي بايستي به قيمت فروپاشيدن قطب آمريکايي ـ اروپايي غرب در جهان برآمده از جنگ سرد باشد.چه از ميان تمامي نيروهايي که به عنوان قطب هاي بالقوه و بالفعل "پساجنگ سرد" تشخيص داده شده اند، تنها قطب آمريکايي ـ اروپايي غرب يا اتحاد آتلانتيک است که اقتصاد بازار و دموکراسي را به عنوان ارزش هاي بنيادين خود پذيرفته و درست به همين لحاظ خود را از ديگر قطب ها متمايز کرده است. در نتيجه از آن جا که آزادي خواهي جز از طريق خودمختاري فرد در سياست (دموکراسي) و اقتصاد (بازار) ممکن نيست، پس طبيعي است که در صحنه بين المللي نيز متحد اصلي آزادي خواهان و دموکرات ها جز قطب غرب نتواند بود.
چنين رويکردي، صد البته با دنباله روي و نوکرمنشي دوتاست. چه اگر شالوده دليل آوري نگارنده براي انتخاب غرب، استقلال و آزادي خواهي است، بنا بر همين اصل، حتي نمي توان دنباله رو و نوکر کشورهاي دموکرات و بازار بنياد شد. زبده سخن نگارنده اين است که اگر براي ايران، دموکراسي و اقتصاد بازار بنياد مي خواهيم، آنگاه به طور منطقي در صحنه بين المللي، متحد اصلي ما جز غرب نتواند بود. به همين دليل مي بايستي غرب را دوست داشت.
پانوشت
1. ِDaniel J-M (2008), Le taureau face aux tigres : entre les Etats-Unis et la Chine, l'avenir est à l'Europe, Pearson Education France.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر