چگونه جنبش سبز پيروز خواهد شد؟
1. از دلبری تا رهبری!
گفتگوی سعيد قاسمی نژاد با جمشيد اسدی
دوشنبه 16 فروردين 1389، 6 ماه آوريل 2010
اين چندمين گفتگوي جمشيد اسدی با سعيد قاسمی نژاد است که در سايت گويا منتشر می شود. اين بار گفتگو در باره جنبش سبز است که در دو بخش نتظيم شده است. بخش نخست در باره واگردانی مقاومت به رهبری جنبش است که در همين شماره تقديم می شود و بخش دوم در مورد بر هم زدن توازن قوا ميان ارتجاع حاکم و جنبش مردم است که هفته ديگر در همين ستون خواهد آمد.
*****************************************
سعيد قاسمی نژاد: با سلام خدمت شما آقای دکتر جمشید اسدی. اگر موافقید گفتگویمان درباره آینده جنبش سبز و نقاط قوت و ضعف آن را با پرداختن به مباحثی شروع کنیم که پس از وقایع 22 بهمن امسال 1388 در میان تحلیلگران مطرح شد. برخی از تحلیلگران اینطور عنوان کرده اند که تا به امروز حکومت و آقای خامنه ای چندان خود را متمایل به مذاکره نشان نداده اند و افق چنین مذاکراتی تیره و تار به نظر می رسد. در عین حال جنبش مدنی ایران نیز علی رغم مطرح نکردن خواست براندازی عملا هزینه هایی در حد آن را پرداخت می کند. در این میان، رهبران جنبش نیز از ابتدا با دست بردن در اصل جمهوری اسلامی مخالف بوده و خطاب و انتقادشان نیز تاکنون به صورت مستقیم متوجه آقای خامنه ای نبوده. ضمن اینکه آقای احمدی نژاد را نیز بصورت دوفاکتو مورد پذیرش قرار داده اند. حال برخی تحلیلگران با توجه به کمرنگ بودن افق مذاکره و مصالحه از یکسو و نبود وعده تغییرات بنیادین از جانب رهبران جنبش از سوی دیگر معتقدند که این وضعیت به تدریج به ریزش در جنبش سبز و بروز یاس و ناامیدی در آن دامن می زند زیرا در مجموع انگیزه پرداخت هرگونه هزینه را از مردم سلب می کند. نظر شما در این خصوص چیست و در مورد آن چه فکر می کنید؟
جمشيد اسدی: پرسش شما اشاره به دو نکته مختلف دارد. يکی امکان مذاکره با حکومت و به ويژه آقای خامنه ای و ديگری سنجش استراتژی مبارزاتی است که از ايشان به عنوان رهبران جنبش سبز و به طور کلی اپوزيسيون نام برديد. هر دو نکته از جمله نگرانی های من درباره جنبش سبزند. اجازه دهيد به نکته نخست اشاره کوتاهی کنم، چون می دانم بدان باز خواهيم گشت، و به نکته دوم، استراتژی مبارزاتی در شرايط کنونی، مفصل تر بپردازم.
به روشنی بگويم که به باور من آقای خامنه ای و جناح سرسختی که امروز حکومت را دست دارند در اين شرايط هرگز تن به مذاکره و گفتگو با جنبش سبز و مخالفان نخواهد داد. پس اين خيال خام را می بايستی از سر بدر کرد. تنها شرط کشاندن آقای خامنه ای و سرسختان به ميز گفتگو تغيير توازن قوا به سود جنبش است. البته آقای موسوی می توانند از بيانيه شماره 17 تا شماره 170 ادامه دهند و به سرسختان درس اخلاقی دهند و ايشان را به گفتگو با جنبش سبز دعوت کنند، اما چيزی تغيير نخواهد کرد. حالا پس از اين اشاره کوتاه بازگرديم به بخش ديگر و اصل پرسش شما: راه های پيش روی جنبش سبز.
چندی پیش به مقاله ای از آقای کدیور به اسم "جنبش سبز در چهارراه جمهوری" پاسخی نوشتم به نام "از چهارراه جمهوری تا دو راهی انتخاب، اشاره ای به ناگفته ها در گفتار حجت الاسلام محسن کدیور و هم اندیشان او" و در آن به همین نگرانی های مورد اشاره شما پرداخته بودم. برنهاده آقای کدیور در مقاله اش اين بود که هم اینک در برابر چهار گزينه جمهوری ايستاده ايم بدين ترتيب:
§ يکی همین حکومت بر سر قدرت است که خط مشی و رویه اش فاشیستی و مستبدانه است.
§ دومی جمهوری است با بازگشت به قانون اساسی که در آن قدرت بسیط رهبری محدود و آزادی های مندرج در قانون اساسی زنده می شوند.
§ گزينه سوم جمهوری، باز هم جمهوری اسلامی است اما بدون مقام رهبری.
§ سرانجام گزينه چهارم جمهوری است سر تا پا سکولار.
بیان و روایت آقای کدیور در مقاله مذکور بر اين اساس بود که فرق است ميان مطلوب و مقدور. مطلوب ما هر چه که باشد باید به سراغ مقدور برویم به ویژه اگر مقدور در راستای مطلوب باشد. البته ما در اين باور با ايشان اختلافی نداشتيم و نداريم.
اما ايشان درپی آن می افزايند که گزينه جمهوری اسلامی مبتنی بر قانون اساسی با درنظرداشت ولایت فقیه از گزینه های دیگر مقدورتر و ما را با هزینه کمتری به دمکراسی و آرمان هایی که داریم نزدیک می کند. ما صد البته با نتيجه گيری ايشان اختلاف نظر اساسی داريم.
اشتباه بسیاری چون آقای کدیور و نیز کسانی که شما در پرسش تان از آنها به عنوان رهبران جنبش سبز ایشان یاد کردید این است که گمان می کنند چنانچه درخواست بر سر قانون اساسی در چارچوب کنونی با نظرداشت مقام رهبری باشد جنبش برای دستیابی به فضای باز سیاسی در کشور هزینه کمتری متقبل خواهد شد. براساس چنين گمانی، اگر اپوزيسيون مقام رهبری و چارچوب جمهوری اسلامی را بپذيرد، آنگاه ارتجاع هم کوتاه خواهد آمد و در مورد آزادی خواهی و ديگر درخواست ها نرمش بيشتری نشان خواهد داد.
اما اين خیالی خام و در نهايت تحلیلی تله انداز است. چرا که در نزد ارتجاع بین این که شما بخواهید با نگهداشت نمادین مقام رهبری به گسترش دمکراسی در کشور دست یابید و یا این که به کل خواهان برچیدن آن مقام و يا حتی نظام باشید تفاوتی وجود ندارد:
مگر در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی، اصلاح طلبان بسیار بیش از امروز از مقام و جای رهبری در نظام جمهوری اسلامی تمجید و تکریم می کردند ـ نه الزاما به ريا يا پشت کرد به دموکراسی ـ سرسختان سپاه پاسداران کوتاه آمدند؟ در همان زمان شاهد بسته شدن فله ای روزنامه ها با یک حکم حکومتی بودیم.
مگر جناح مستبد حاکم به آقایان موسوی و کروبی و خاتمی که در برابر مقام رهبری و نهادهای جمهوری اسلامی جز خضوع و خشوع نکرده بودند، نرمشی نشان داد و به ايشان کوچک ترين امتيازی داد ؟
مگر پس از 22 بهمن که در آن آقايان کوشيده بودند پيام مسالمت آميز به رهبری و قدرتمداران نظام بفرستند، سران سرسخت نرم تر شدند؟
با توجه به اين تجربه ها به روشنی می توان گفت که جناح سرسخت و فاشیستی حاکم میان دیدگاه هايی که هر يک به نسبتی در پی برپايی حاکميت مردم در کشور هستند، از بازگشت به قانون اساسی موجود گرفته تا برپايی جمهوری اسلامی بدون مقام رهبری يا حکومتی سرپا سکولار، تفاوتی قائل نيست و درست به همين دليل هم هواداران دیدگاه مورد اشاره آقای کديور را منافق و ریاکار می نامد. زیرا از ديدگاه این جناح تنها کسی خودی و قابل اعتماد است که اختیارات بسیط مقام رهبری، فرادستی و عدم پاسخگويی سپاه پاسداران و نيز اداره کشور به دست افراد گزینشی و مجذوب در ولایت و رهبری را بی چون و چرا بپذيرد. براساس اين ديدگاه هر پيشنهادی برای حکومت که جايگاه ويژه رهبری را برنمی تابد، گيرم اين پيشنهاد از سوی هواداران صادق آيت الله خمينی، اسلام باوران شب زنده دار يا وفاداران به قانون اساسی اسلامی باشد، پيشنهاد دشمن و منافق و رياکار است.
هر چه هست گمان نمی رود آقای کديور منطقی را که شرحش رفت، قبول داشته باشد. کمااينکه در آخرين نوشته خود از آقای خامنه ای تقاضای انجام رفراندم کرده اند. البته خود ايشان هم احتمال قبول پيشنهاد را کم دانسته اند. خب! پس بهتر نيست به فکر راه ديگری باشند؟
سعيد قاسمی نژاد: آیا به نظر نمی رسد طرفداران دیدگاه مذکور پیش از آنکه اصلاح جمهوری اسلامی و بازگشت به قانون اساسی و اصول دمکراتیک آن را درنظر داشته باشند قصد داردند تا با انجام نوعی مصالحه با محافظه کاران زمینه را برای بازگشت به وضعیت سال 76 و گردش قدرت میان خود و ایشان فراهم کنند؟ آیا هدفشان این نیست تا با راضی کردن محافظه کاران به پذیرش آنها در بازی قدرت در عوض با نفوذی که دارند در جهت حذف مابقی نیروهای جنبش سبز که خواسته های صریح تری را بیان می کنند اقدام کنند؟
جمشيد اسدی: نه! به گمانم اختلاف میان محافظه کاران و دست کم بخشی از اصلاح طلبان بر سر دمکراسی و آزادی نیز هست. نمی توان با بی انصافی به کارنامه سید محمد خاتمی نگاه کرد. به هر حال شاهد بودیم که فضای آزادی و دمکراسی در نخستين ماه های ریاست جمهوری وی بیش از هر زمان دیگری در درازای عمر اين نظام، گسترده و شادی آفرين بود، بيشتر از آن چه که هیچ محافظه کاری می خواست یا می توانست به کشور ارزانی کند. شاید برخی از اصلاح طلبان قصدشان چانه زنی بر سر سهمی از قدرت باشد اما بدون شک برخی ديگر از اصلاح طلبان حقیقتا هوادار فضای باز هستند و کارنامه شان نیز نشانگر کوشش ايشان برای برپاداشت آزادی است. فشارهایی که در این مدت بر ایشان و خانواده هایشان رفته و می رود گویای پايداری ايشان است. کما این که از سوی محافظه کاران و شخص آقای خامنه ای بارها پيام هايی به ایشان داده شد که در صورت تمکین و فرمانبرداری فرصت ها و امتیازاتی نصیبشان خواهد شد که هیچ گاه به آن تن ندادند.
يادآوری تفاوت هايی که شرحشان رفت، شرط انصاف است اما این را می پذیرم که خواست اکثریت مردم برای آزادی و دمکراسی بسیار فراتر از ان چیزی است که در اندیشه بعضی از چهره های اصلاح طلب است. به هر حال هر دو در یک راستا هستند و نمی توان خواست یکی را در جهت سهم خواهی برای قدرت تفسیر کرد. زیرا تاکنون هم موقعیت هایی از این جهت برایشان فراهم بوده که اگر می خواستند می توانستند به آن دست یابند. به باورم منتسب کردن همه اصلاح طلبان به تلاش جهت کسب سهمی از قدرت غیرمنصفانه و توام با شتابزدگی است.
فروتنانه پيشنهاد می کنم تضادی را که هيچ نيازی بدان نيست در جنبش سبز و با اصلاح طلبان فعال نکنيم. البته در درون جنبش از جستار و روشنی در مورد سياست ها و ای بسا انتقاد از برخی شيوه ها هرگز نبايد پرهيخت، چرا که چنين بحث هايی جنبش را در تدوين چند و چون استراتژی و شيوه مبارزه توانمند خواهند کرد.
اگر پرسش شما اشاره به توهم برخی از اصلاح طلبان نسبت به حاکميت سرسخت دارد، با شما موافقم. باز هم يادآوری می کنم که برای جناح مستبد بازگشت به اصولی از قانون اساسی که آزادی ها را ارج می نهد به همان اندازه ای ناخواستنی و نپذیرفتنی است که جمهوری سکولار و حذف مقام رهبری از قانون اساسی. اگر این واقعیت از جانب بسیاری از چهره های جنبش سبز و مقاومت و اصلاح طلب و از جمله آقای کدیور و هم فکران ایشان مورد پذیرش قرار گیرد می توانیم بگوییم دست کم به لحاظ نظری و تعیین تکلیف و روشن شدن مسایل گامی بزرگ را برای جنبش سبز به پیش نهاده ایم.
سعيد قاسمی نژاد: هم در مصاحبه آخری که با هم داشتیم و هم در مصاحبه ای که با یکی از شبکه های تلویزیونی فرانسه (France 24, Journal, Anniversary of the Islamic Revolution, February 12, 2010) انجام دادید بر مساله رهبری جنبش تاکید داشتید و به مشکلات جنبش در این خصوص اشاراتی کردید. با توجه به وقایع روز 22 بهمن هم تحلیل خوتان را در این رابطه با ما در میان بگذارید و هم مساله رهبری جنبش را در ارتباط با آن قدری بیشتر مورد کنکاش قرار دهید.
جمشيد اسدی: کارنامه تنک مایه تظاهرات مردم در 22 بهمن امسال هم از نبود رهبری ناشی می شد. در همان گفتگو با شما در ماه ژانویه 2010 شاید برای نخستين بار در آن جو شیفته، انتقاداتی به جنبش سبز و به ويژه به نبود رهبری در جنبش شد که بسياری را خوش نیامد و آن را به عنوان بی مهری و گسست از جنبش سبز تلقی کردند. البته نه اين بود و نه آن. ما در آن گفتگو و هم به مناسبت های دیگر به گفتار و به کردار نشان داده ایم که از هواداران و پشتیبانان جنبش سبز هستیم. اما قرار نیست وقتی کمبودی در آن می بینیم یا انتقادی داریم زبان فرو ببندیم یکی از مهم ترين آن انتقادها همین مساله رهبری است.
اجازه می خواهم آنچه را در آن گفتگو با شما رفت بازگويم و بلکه آن را بیشترباز کنم. مقاومت آقایان کروبی و موسوی و خاتمی آفرین برانگیز است، اما رهبری نیست. باید از مقاومت هر سه ایشان قدردانی و تقدیر کرد اما نمی توان و بلکه نبايد آن را رهبری ناميد. رهبر یعنی کسی که طرحی برای آینده دارد و برای آن نقشه ای می ریزد و در ارتباط با آن از مردم انتظار کارهای مشخص در موقعیت های مشخص دارد. خب آقایان موسوی و کروبی تا به امروز چنين نکرده اند. مثلا نگاه کنيد به بیانیه شماره 17 آقای موسوی که اینقدر سر و صدا کرد و حتی برخی شتابزده از آن ستایش بسيار کردند. اين بيانيه به عنوان سند مقاومت پذیرفتنی و آفرين برانگيز است. اما در اين بیانیه دولت آقای احمدی نژاد تلویحا مورد قبول قرار می گیرد و البته خواست انتخابات آزاد نیز مطرح می شود، بدون آن که برای آن برنامه راه و نقشه عملی پيشنهاد شود.
اما خواست انتخابات که همیشه دربين آزادی خواهان ایران وجود داشته است و حرف تازه ای نيست. یک رهبر باید بگوید برای رسیدن به درخواست ديرپای انتخابات چه برنامه ای دارد. پس فرق رهبر با یک فرد عادی که اعلامیه بدهد و خواست انتخابات آزاد را مطرح کند چیست؟ آيا ناخرسندان از شرايط موجود و به ويژه آزادی خواهان منتظر بیانیه شماره 17 آقای موسوی بودند تا متوجه شوند که در ایران انتخابات آزاد نیست؟ يا انتخابات در ایران گزینشی و استصوابی است؟ رهبر باید برای رسیدن به این انتخابات آزاد برنامه ای روشن داشته باشد و براساس آن به روشنی بگويد در کوی و برزن و اين جا و آن جا از مردم چه انتظاری دارد. مثلا بگوید ما امروز در تظاهرات روز عاشورا خواستار برگزاری انتخابات آزاد می شویم و تا فلان تاريخ به انتظار پاسخ روشن حاکميت می نشينيم و پاکدلانه و راست گويانه برای يافتن سازشی بسزا و درخور روی به حاکميت گشاده می داريم. اما چنانچه به این خواسته ما وقعی ننهند در تظاهرات 22 بهمن به گونه ديگر عمل خواهیم کرد و در صورت عدم پاسخگويی حکومت به همين ترتيب ادامه می دهيم و حتی مسئله اعتصابات گسترده را مورد توجه قرار می دهیم یا نافرمانی مدنی خواهیم کرد.
شوربختانه پيام نوروزی مهندس موسوی هم بهتر از بيانيه شماره هفده او نبود: صبر و مقاومت. اين برنامه کار و عمل است؟ صبر تنها وقتی پيش درآمد ظفر است که برنامه ای عملی برای رسيدن از اولی به دومی پيشنهاد کند. صبر بدين شکل يعنی : حالا تحمل کنيد ببينيم چه می شود! اين رهبری است؟
شوربختانه در هيچ يک از پيام های چهره های مقاومت، آقايان موسوی و کروبی و نيز خاتمی، سخنی از برنامه و عمل نيست. اين در حالی است که رهبری يعنی تعيين هدف و آرمان و نقشه راه یا استراتژی و براساس آن تعريف وظایف عملی مشخص برای هر مرحله. بدون رهبری جنبش سبز آسيب سخت خواهد ديد.
جنبش سبز دست کم از خرداد 1388 تا کنون قهرمانانه مقاومت کرده و تحسین جهانیان را برانگیخته است. اما مقاومت مردم را نمی توان بدين فروکاهيد که در خیابان سینه جلوی توپ و تفنگ گيرند و یا به زير ضربه های باتوم و خودروهای نيروهای سرکوبگر روند. اين خودگذشتگی ها می بايستی در چارچوبی عملی و در راستای هدفی روشن باشد. اگر کار چهره های فرانشين جنبش تنها صحبت بر سر انتخابات آزاد باشد خب این را که همیشه می خواستیم و می توانيم آن را در خانه و در چارچوب امن تری بازگوييم! اما حالا می خواهیم بدانیم اگر حاکمیت ارتجاع امکان برگزاری آن را نداد ـ که حتما هم نخواهد داد ـ چه باید کرد و آنگاه برنامه ما چه بايد بود؟ نظر به همین مسایل، معتقدم رهبری نکته نگران کننده جنبش است.
رهبري نبايد ترسي از تصميم گيري داشته باشد. متاسفانه چهره هاي ارجمند مقاومت آقايان موسوي و كروبي از تصميم گيري هراس دارند. مي ترسند از اينكه تصميم شان خوشايند و مورد پسند مردم در شرايط حاضر نباشد. اما شاخص شايستگي رهبري محبوبيت هر لحظه آن در ميان مردم نيست. نتيجه كار است كه مهم است.
ادامه اين گفتگو را هفته آينده در همين ستون گويا خواهيد خواند.
۱ نظر:
این روزها ما در دور و برمان آدمهای مختلف که شعارهای توخالی و پا در هوا می دهند زیاد شده اند از جمله اند برخی اقتصاددانهای نادان که واقعیات دور و بر خودشان را نمی بینند دوست عزیز شما از کدام اقتصاد بازار آزاد صحبت می کنید ؟ آن چیز که آدام اسمیت و دیگران تا سال ٢٠٠٦ می گفتند و سر خلق الله را کلاه می گذاشتند هم اکنون در هیچ کشوری در جریان نیست ماه گذشته همین آمریکا از سخت بودن قواعد علیه بانکها و بورس قوانین را تصویب کردند در انگلستان بیش از چهار سال است که هر روز دست و پای تجارت آزاد و بازار آزاد را بیشتر می بندند در سایر کشورهای اروپایی هم که سخت شدن قوانین اظهر من الشمس شده است ژاپن هم که سخت گیری ها تا سطح بنگاههای خرده فروشی رسیده است . شعاردادن گاهی خوب است اما در علم اقتصاد دیگر این مسائل سپری شده است هم اکنون دنیا دنبال راه و سیستم دیگری ست سرمایه داری هم اکنون بعنوان یک سیستم دیگر کارآیی خود را از دست داده است اگر چه طی ٥٠٠ سال گذشته خدمات زیادی ارائه کرده است و بحرانها یکی پس از دیگری از راه می رسند و هر روز دولتها با خطر قلیانهای اجتماعی روبرو شده اند سیستم روسی و چینی سوسیالیستی هم با بن بست روبرو هستند از اینرو شاید تنها راه امید همان بازگشت به نظرات کاملا آزمایش شده و علمی خود مارکس است البته این هم باید کاملا با شرایط و امکانات روز دنیا پس از تحقیقات و آزمایشات بسیاری تطبیق داده شود و با اقتصاد همچون سایر علوم مانند یک علم برخورد شود کاری که هم اکنون در حال انجام است .
ارسال یک نظر