دلایل اصرار احمدینژاد بر اجرای طرح هدفمند کردن یارانهها در گفتگو با جمشید اسدی
«احمدینژاد به دنبال رعیتپروری است»
۸ مرداد ۱۳۸۹
■ ریحانه مظاهری
“با اجرای طرح هدفمند یارانهها باید در انتظار از بین رفتن طبقه متوسط در جامعه باشیم” این جمله را دکتر جمشید اسدی، عضو شورای هماهنگی اتحاد جمهوریخواهان ایران عنوان میکند. وی که سابقهی فعالیتهای سیاسیاش به کنفدراسیون و حزب رنجبران ایران بازمیگردد، از نتایج حذف یارانهها و دلایل اصرار احمدینژاد بر اجرای این طرح میگوید. به اعتقاد جمشید اسدی که بر اقتصاد بازار بنیاد معتقد است و بارها این ایده خود را در طول گفتگو تکرار میکند، احمدینژاد با حذف یارانهها تنها به دنبال افزایش درآمد و جایگزینی برای درآمدهای نفتی نیست؛ بلکه وی میخواهد به این ترتیب از قشر فقیر جامعه، رعایا و حامیانی برای خود تشکیل دهد. این استاد دانشگاه اما در نهایت تاکید میکند که این نوع عملکرد احمدینژاد در نهایت نارضایتیهای مدنی را افزایش خواهد داد؛ اگرچه به زعم وی این نارضایتیهای مدنی بدون وجود رهبری سیاسی، راه از پیش نخواهد برد.
اگر چه پیش از روی کار آمدن محمود احمدینژاد در دوران دولت خاتمی نیز حذف یارانهها به خصوص در حوزه انرژی از جمله بنزین مطرح شد، اما محمود احمدینژاد بیش از دولت قبلی بر اجرای این طرح پافشاری کرد و با اصرار و در نهایت دخالت رهبری، طرح هدفمند کردن یارانهها را در مجلس به تصویب رساند. به نظر شما دلیل این همه اصرار چه بود؟ آیا احمدینژاد و تیم اقتصادی وی تنها بر روی درآمد ناشی از حذف یارانهها برای دولت نشانه رفته بودند یا دلایل دیگری برای این امر وجود داشت؟
شاید درآمد حاصل از حذف یارانهها بخشی از انگیزه احمدینژاد بوده اما به نظر من انگیزه اصلی احمدینژاد برای حذف یارانهها این است که پول بیشتری در اختیار داشته باشد تا بتواند بخشی از شهروندان ایرانی را به رعایای خود تبدیل کند تا از این گروه به عنوان حامیانی در برابر تنشهای اجتماعی که این روزها گریبانگیر او و دولتش شده، استفاده کند.
در واقع احمدینژاد به خوبی آگاه است که از تولیدکنندگان با توجه به شرایطی که در چهار سال گذشته برای آنها ایجاد کرده نمیتواند حامیانی برای خود به دست آورد. به این دلیل ساده که او همواره سعی کرده اقتصاد را از دست آنها بیرون بکشد و در اختیار خودیها از جمله سپاه قرار دهد.
به این وی ترتیب سعی دارد تا با اختصاص بخشی از درآمدهای حاصل از هدفمند کردن یارانهها به قشر کم درآمد و فقیر جامعه، آنها را از خود راضی نگه دارد تا به موقع از وجود آنها به نفع خود بهره گیرد.
اما اگر تنها این مسئله مورد نظر او بوده، میتوان به انتخابات ریاست جمهوری دور دهم و فعالیتهای چهار ساله گذشته احمدینژاد برای جذب آراء از بین اقشار محروم اشاره کرد. چرا که وی در طول سفرهای استانی با صرف هزینههای مختلف برای روستاهای محروم و نیز حتی در دور فعالیتهای انتخاباتی با در اختیار گذاشتن مقادیری پول نقد به برخی از روستاییان به راحتی توانست رای آنها را به نام خود در صندوقها ثبت کند؟ چرا احمدینژاد برای جذب حامیانی به نفع خود سعی در اجرای طرحی چنین بزرگ در اقتصاد ایران دارد. این درحالیست که به خوبی از اجرایی نبودن آن در شرایط کنونی اقتصاد ایران واقف است؟
حتی اگر احمدینژاد با این نیت که بخواهد یک پروژه بزرگ اقتصادی در ایران اجرا کند و به سوی این طرح نشانه رفته باشد، باز هم میگویم که این طرح در ایران عملی نیست. چراکه پیش از هر چیزی به نظر من این طرح در حال حاضر برای ایران نمیتواند یک طرح اقتصادی باشد. بر این اساس حتی اگر چنین نیتی هم باشد، این طرح اقتصادی که البته به اعتقاد من اصلا طرح اقتصادی نیست، موفق نخواهد شد.
چرا این طرح را اقتصادی نمیدانید؟
این طرح اقتصادی نیست؛ چرا که هدف از اجرای هر طرح اقتصادی در نهایت افزایش ثروت به معنی افزایش تولید است. این در حالیست که فکر طرح به اصطلاح اقتصادی آقای احمدینژاد در واقع توزیع آن چیزی است که به عنوان ثروت در کشور تولید شده و وجود دارد نه افزایش تولید و ثروت.
وقتی پول بدون پشتوانه تولید در جامعه تزریق میشود، قیمتها افزایش مییابد و به این ترتیب توزیع ثروت بین قشر کم درآمد نیز مشکلات اقتصادی آنها را برطرف نمیکند، زیرا به همان اندازهای که دولت به آنها کمک میکند میزان قدرت خرید آنها به دلیل افزایش قیمتها، بالاتر نمیرود و به این ترتیب بر خلاف خواسته احمدینژاد باید در انتظار افزایش ناراضیان و مخالفان دولت به جای افزایش حامیان آن باشیم
در این طرح احمدینژاد در واقع میخواهد ثروت را از دست گروهی که تولید و سرمایهگذاری در صنایع کشور را به عهده داشتهاند و در حال حاضر نیز اغلب آنها با وی همراه نیستند. یعنی از تولیدکنندگان بگیرد و در اختیار گروهی از فقرا و تهیدستان قرار دهد برای اینکه آنها را با خود همراه کند.
به این ترتیب در این طرح هیچ جایی برای تولید ثروت وجود ندارد و در واقع بر روی توزیع ثروت متمرکز است که به این ترتیب اجرای آن سبب از بین رفتن انگیزه همین اندک تولید کنندگانی خواهد شد که در فضای کنونی ایران همچنان فعال هستند.
در کنار این از درآمد دولت به مرور کاسته خواهد شد و افرادی هم که از این ثروت توزیع شده بهره بردهاند به دنبال یادگیری و آموزش برای تولید نخواهند بود و به شمار بیکاران در کشور افزوده خواهند شد.
این اقدام درست مانند اتفاقی است که در ونزوئلا رخ داد. به اعتقاد من آنچه در ذهن احمدینژاد میگذرد این است که با اجرای این طرح میتواند تعداد زیادی از فقرا و شهروندان ایرانی را به رعایا و مریدان خود بدل کند و این نکته را نمیتوان در نظر نگرفت که از آنجایی که این تفکر مبتنی بر توزیع ثروت است، باید گفت این طرح به سرعت شکست خواهد خورد.
باز هم این سوال را مطرح میکنم که برای جذب فقرا چرا چنین اقدام بزرگ و غیر قابل اجرایی را در نظر گرفته است؟
در اینجا باید به چند نکته اشاره کنم. اول اینکه من مطمئن نیستم که دولت بداند چه کار میکند و این اقدام چه نتایجی برای آنها در بر خواهد داشت. بعد از این هم اگرچه احمدینژاد از این طرح به عنوان بزرگترین طرح اقتصادی در سالهای گذشته یاد میکند؛ اما او همواره برای هر کاری که روی آن دست گذاشته همین عنوان را بیان کرده. ایشان همه اقدامات خود را بزرگ و بینظیر میداند.
اما اینکه چرا مثل گذشته به رفتار خود در زمینه توزیع ثروت ادامه نمیدهد به این دلیل است که اولا درآمدهای نفتی همچون گذشته نیست و میزان آن نسبت به چهار سال گذشته کاهش یافته و دوم اینکه توزیع بیرویه درآمدهای نفتی و استفادههای بیحساب و کتاب احمدینژاد از صندوق ذخیره ارزی سبب شد تا بسیاری از محافظهکاران نسبت به این امر به وی هشدار و تذکر دهند.
مورد نهایی نیز به این بر میگرد که توزیع ثروت در حالی که تولیدی در بین نباشد، هیچگاه نمیتواند موفق باشد چرا که آن ثروت بالاخره تمام میشود. وقتی پول بدون پشتوانه تولید در جامعه تزریق میشود، قیمتها افزایش مییابد و به این ترتیب توزیع ثروت بین قشر کم درآمد نیز مشکلات اقتصادی آنها را برطرف نمیکند، زیرا به همان اندازهای که دولت به آنها کمک میکند میزان قدرت خرید آنها به دلیل افزایش قیمتها، بالاتر نمیرود و به این ترتیب بر خلاف خواسته احمدینژاد باید در انتظار افزایش ناراضیان و مخالفان دولت به جای افزایش حامیان آن باشیم.
اینکه شما طرح هدفمند کردن یارانهها را طرحی اقتصادی نمیدانید به چه دلیل است؟ آیا به طور کلی موافق با یارانه در اقتصاد هستید یا با توجه به شرایط ایران با آن مخالفت میکنید؟ چرا که این طرح برای اولین بار نیست که مطرح شده و پیش از این در بسیاری از جوامع اروپایی اجرا شده و موفق نیز بوده است؟
با توجه به اینکه به عنوان یک کارشناس لیبرال، به اقتصاد بازار محور معتقدم، به شدت با وجود یارانه به لحاظ تئوریک و عملی در اقتصاد مخالفم. اما با این وجود طرح هدفمند کردن و حذف یارانهها را در شرایط کنونی اقتصاد ایران یک طرح اقتصادی نمیدانم. یارانه به طور کلی یک سم زیانمند برای اقتصاد آزاد است؛ زیرا مشخص نیست چیزی که تولید میشود صرفه اقتصادی دارد یا با کمک یارانهها اقتصادی شده است! به عنوان مثال قیمت محصولات الکترونیک در 20 سال گذشته در فرانسه حدود 50 درصد ارزانتر شده و دلیل آن هم وجود بازار آزاد و رقابتی است که در این بازار یارانه هم وجود ندارد.
تولید کنندگان نیز برای ادامه حیات در این بازار آزاد و برای فروش محصولات خود سعی میکنند تا محصولاتی را با کیفیتی بالاتر و قیمتی پایینتر ارایه دهند تا بتوانند با تولیدکنندگان دیگر در بازار رقابت کنند؛ ولی در ایران بازار رقابتی وجود ندارد که حذف یارانهها به تولید بیشتر و با کیفیتتر منجر شود. در حال حاضر در ایران شاهدیم که بزرگترین قراردادها بدون رقابت و مناقصه به سپاه واگذار میشود.
در این شرایط رقابتی وجود ندارد که تولیدکنندگان قیمتها را کاهش دهند. در شرایطی میتوان یارانهها را در ایران حذف کرد که تولیدکنندگان به یک بازار رقابتی و آزاد دسترسی داشته باشند؛ زیرا وجود یک بازار رقابتی به مرور کاهش قیمتها را در پی خواهد داشت و دیگر نیازی به دادن یارانه نداریم.
درست مثل این است که در شرایط کنونی ایران و با وجود یک دولت و حکومت مستبد، روزنامهای جدید تاسیس شود؛ ولی روزنامهنگاران نتوانند آزادانه در آن بنویسند. مشخص است که چنین اقدامی نتیجهای جز افزایش فشار بر قشر مطبوعاتی ایران نخواهد داشت. شرایط در اقتصاد ایران به مراتب بدتر است. در حالی که استبداد در اقتصاد ایران به مراتب بالاتر از استبداد سیاسی موجود در کشور است، حذف یارانهها فقط فشار بر طبقه متوسط و کم درآمد و یا دستمزد بگیران را در پی خواهد داشت.
اگرچه زمانی باید به فکر حذف یارانهها از اقتصاد ایران بود؛ اما آن زمان وقتی است که از وجود اسکلههای نامرئی و یا واگذاری پروژههای اقتصادی به خودیهای نزدیک به دولت و نیز واردات بیرویه خبری نباشد.
بدون در نظر گرفتن دولت کنونی در ایران و نیز با در نظر نگرفتن دوران هشت ساله جنگ، آیا میتوان زمانی را در طول 30 سال گذشته در اقتصاد ایران پیدا کرد که آمادگی برای حذف یارانهها وجود داشته؟ کما اینکه در دولت خاتمی به خاطر داریم که بیژن نامدار زنگنه وزیر وقت نفت بارها بر لزوم حذف یارانه بنزین اصرار کرد و اگر چه عمر دولت اصلاحات تمام شد؛ اما چنین طرحی هرگز به اجرا نرسید.
به طور کلی برای داشتن یک اقتصاد سالم، حذف یارانهها امری ضروری و مبارک است؛ اما اقتصاد سالم به نظر من یعنی یک اقتصاد رقابتی بازار بنیاد. یعنی تولیدکنندگان به راحتی برای کاهش قیمت خرید کالا برای فروش بیشتر کالا رقابت کنند.
یارانه در اقتصادهایی همچون ایران مانند داروهای تحریک کنندهای است که از سوی برخی ورزشکاران مصرف میشود. در نتیجه بهترین برنده نمیشود؛ بلکه معتادترین آنها برنده است. در اقتصاد هم به همین شکل است. در ایران اول باید اقتصاد سالم ایجاد شود بعد به فکر حذف یارانهها باشیم. اوایل انقلاب متاسفانه اقتصاد ایران ناگهان دولتی شد که حتی اندک صادراتی هم که پیش از انقلاب به کشورهای مختلف داشتیم از بین رفت.
در زمان موسوی هم اقتصاد به شدت دولتی بود و به دولتیتر شدن خود نیز ادامه داد. البته دلیل اصلی آن را جنگ عنوان میکنند؛ اما به نظر من این به نوع تفکر خود آقای موسوی در آن زمان نیز بر میگردد؛ زیرا در تفکر ایشان به وضوح این امر وجود داشت که اقتصاد باید دولتی باشد. اما در زمان رفسنجانی و خاتمی کوشش شد تا شرایط اقتصاد ایران بهتر شود. در زمان رفسنجانی کمی شرایط اقتصاد بازتر شد. البته در آن زمان هم نه برای تولیدکنندگان؛ بلکه بیشتر خودیها که میتوانستند در این بازار آزاد اقتصادی ایجاد شده اندکی فعالیت کنند.
پس با این حساب به نظر شما نوع اقتصادی که آقای رفسنجانی بنیان گذارد، بیش از دیگر دولتهای روی کار آمده بعد از انقلاب به شکلگیری بازار آزاد نزدیک بود، اگر چه در زمان ایشان نیز موضوع خودی و غیر خودی مطرح شد؟ این در حالیست که بر خلاف نظر شما بسیاری از کارشناسان ریشهی بسیاری از مشکلات در اقتصاد ایران را به دوره ریاست جمهوری آقای رفسنجانی و شکلگیری بازار سرمایهداری عنوان میکنند.
آنچه کاملا مسلم است اینکه اجرای طرح یارانههای احمدینژاد به لحاظ اقتصادی مردم را فقیرتر خواهد کرد تا آنجا که حتی امکان از بین رفتن طبقه متوسط بسیار بالاست. در کنار این امر اجرای این طرح بر ناخرسندیهای اجتماعی و سیاسی در کشور نیز خواهد افزود
اول یک نکته را روشن کنیم و آن این است که اقتصاد بازار بنیاد یعنی رقابت بخش خصوصی و این فرق دارد با تبدیل اقتصاد به امر خصوصی و این مشکل اصلی آقای رفسنجانی بود که باعث شکلگیری خودیها و غیر خودیها در اقتصاد شد؛ اما حتی با وجود این که بحث خودی و غیر خودی در اقتصاد دوران آقای رفسنجانی مطرح شد، باز هم فضای اقتصادی بازتر از قبل شده بود.
پس شما با اقتصاد سرمایهداری که آقای رفسنجانی ایجاد کننده آن بود موافقید در صورتی که بحث خودی و غیر خودی مطرح نمیشد؟
به نظر من هر زمانی که رقابت آزاد باشد به نفع اقتصاد کشور خواهد بود .البته من نام اقتصاد بازار بنیاد را بر روی آن میگذارم.
در کنار مباحث اقتصادی مطرح شده در بحث هدفمند کردن یارانهها نکتهای دیگر در رابطه با جنبش سبز مطرح است. بخش اعظم تشکیلدهندگان مردمی جنبش سبز از طبقه متوسط جامعه هستند و آنچه خود شما نیز مطرح کردید تاثیر مستقیم اجرای این طرح بر طبقه متوسط جامعه است. آیا به نظر شما با توجه به اینکه جنبش مردمی طی ماههای اخیر تا حدی سکوت اختیار کرده، این اقدام دولت باعث از بین رفتن این جنبش مردمی خواهد شد؟
آنچه کاملا مسلم است اینکه اجرای طرح یارانههای احمدینژاد به لحاظ اقتصادی مردم را فقیرتر خواهد کرد تا آنجا که حتی امکان از بین رفتن طبقه متوسط بسیار بالاست. در کنار این امر اجرای این طرح بر ناخرسندیهای اجتماعی و سیاسی در کشور نیز خواهد افزود؛ چرا که در کنار محدودیتهای اجتماعی که احمدینژاد برای مردم در زمینه پوشش و بسیاری از آزادیهای اجتماعی ایجاد کرده، این طرح به فقیرتر شدن جامعه و حتی حذف طبقه متوسط منجر خواهد شد و خود این اقدام میتواند بیانگر این هشدار باشد که احمدینژاد باید در انتظار نارضایتیهای مدنی بیشتری باشد.
اما به این سوال با این دید پاسخ ندادید که آیا جنبش سبز با افزایش مشکلات اقتصادی ادامه خواهد یافت یا اینکه میتوان گفت یکی از اصلیترین اهداف احمدینژاد با حذف یارانهها به صورت یکباره گسترش فقر و کمرنگ کردن جنبش مردمی تا حذف آن است؟ چرا که مسلم است یک جامعه فقیر وقتی برای تامین مایحتاج ابتدایی خود دست به گریبان است، نمیتواند به فکر فعالیتهای سیاسی باشد؟
اینکه جنبش سبز ادامه خواهد یافت یا خیر، به نظر من ضربه اصلی در این جنبش را مردم در فقدان و نبود رهبری مشخص برای جنبش خوردهاند. از نظر من ایستادگی آقایان کروبی و موسوی کاملا قابل احترام است؛ اما هیچکدام از این دو نفر تا کنون رهبری این جنبش را در اختیار نداشتهاند. با این وجود؛ اما هر چه حضور احمدینژاد و همراهانش در اقتصاد و سیاست ایران پررنگتر و قویتر شود نارضایتیهای اجتماعی نیز بیش از گذشته خواهد شد و این نارضایتیها توان بسیار گستردهای از نارضایتیهای مدنی را در بر خواهد داشت. اما برای مقابله و تعیین تکلیف با استبداد سرسختانه سپاه بر کشور، باید یک جنبشی و گزینهای و رهبری سیاسی داشته باشیم و در شرایط کنونی تنها برخورد سیاسی است که میتواند مشکلات مدنی موجود در ایران را برطرف کند.
البته بر خلاف عقیده شما، بسیاری از اعضای این جنبش مردمی، کروبی و موسوی را به عنوان رهبران این جنبش میدانند. با این وجود اگر عقیده شما را در نظر بگیریم با توجه به اینکه این حرکت را مردمی عنوان میکنید و بدون پشتوانه و رهبری سیاسی؛ آیا میتوان گفت که طرحهای اقتصادی همچون حذف یارانهها باعث بروز مشکلات بیشتر اقتصادی برای مردم داخل ایران خواهد شد و این حرکت مردمی را از بین خواهد برد؟
در اینجا دو بحث مطرح است. ابتدا اینکه باز هم تاکید میکنم به اعتقاد من موسوی و کروبی هرگز رهبری سیاسی این جنبش را بر عهده ندارند؛ چرا که هیچگاه نیز از سوی این دو نفر پیشنهاد و ارایه نقشه راه که چگونه جنبش را پیش ببریم، نشنیدهایم.
به جز تکرار حرفهایی برای دستیابی به آزادی، نکتهای تازه در بیانیههای آنها مشخص نیست و این اظهارات آنها دقیقا همان حرفهایی است که ناخرسندان از حکومت طی 30 سال گذشته بارها تکرار کردهاند. با این حساب میتوان تنها به این دو نفر برای پیوستن به جرگه آزادیخواهان تبریک گفت ولی واقعیت این است که حرفهای آنها در بزرگداشت آزادی به هیچ وجه حرف تازهای نیست. رهبری سیاسی در واقع به معنی داشتن نقشه راه برای رسیدن به آزادی است نه اینکه همچون دیگران شعار آزادیخواهی سر داد. به این ترتیب در این بخش، بهترین و بالاترین امتیازی که میتوان به این دو نفر داد مقاومت و همراهی آنها با مردم است.
اما اینکه جنبش سبز ادامه خواهد یافت یا خیر، باید بگویم که حضور احمدینژاد هر مشکلی ایجاد کرده تنها یک خوبی در بر داشته است بدین ترتیب که با هر حرکت این دولت در جهتهای مختلف اجتماعی، اقتصادی و یا سیاسی به ناخرسندیهای مردمی افزوده خواهد شد. پس توانش جنبش سبز هیچگاه از بین نخواهد رفت؛ اما این ناخرسندی کافی نیست. برای بهبود اوضاع نیازمند ارایه یک گزینه سیاسی همراه با تشکلی منسجم و رهبری سیاسی هستیم.
پس جنبش سبز به لحاظ مدنی هرگز از بین نمیرود و بر توانش آن افزوده میشود اما نمیتوان چندان خوشبین بود که به صرف این جنبش مدنی، تغییری در شرایط ایجاد شده و اوضاع کشور بهبود پیدا میکند.
۱ نظر:
دوست گرامی،
با تشکر از ياداشتی که برای اين نوشته گذاشتيد. خواهش می کنم ديگر نوشته های من در مورد يارانه ها را هم دنبال کنيد.
با گرامی داشت
ارسال یک نظر