یکشنبه، خرداد ۰۱، ۱۳۹۰

گفتگويی در باره جدايی از "اتحاد جمهوری خواهان ايران" ـ بخش آخر


گفتگويی در باره جدايی از "اتحاد جمهوری خواهان ايران" ـ بخش آخر
گفتگوی سعيد قاسمی نژاد با جمشيد اسدی
دوشنبه 2 خرداد 1390، 25 ماه مه 2011


بخش نخست پرسش و پاسخ من با سعيد قاسمی نژاد در باره جدايی برخی از کادرهای اتحاد جمهوری خواهان را بر روی همين ستون گويا خوانديد. حالا اين بخش دوم و آخرين پرسش و پاسخ است در همان مورد.
*****************************************


سعيد قاسمی نژاد. آيا اين جريان سوم سابقه سياسی ويژه ای داشت؟
جمشيد اسدی. بيشتر دوستانی که جريان راه رشد غير سرمايه داری و غير دموکراتيک را در اتحاد جمهوری خواهان نمایندگی می کردند سابقه فعاليت در حزب توده و سازمان اکثریت را داشتند و یا دارند. البته به روشنی بگویم که این به این معنا نیست که همه ی توده ای ها و اکثریتی ها پيرو جريان سوم بودند و یا همه ی جريان سومی ها سابقه ی توده ای و اکثریتی دارند. برخی از چهره های اين جريان سابقه فکری و سياسی متفاوتی داشتند. اما وجه غالب همین بود که شرح اش رفت. به نظر می رسد که جريان های اول و دوم از اجا جدا شده اند، اما شايد که نشانه هايی از هر دو هنوز در اجا باشند.

سعيد قاسمی نژاد. اين طور که شما تحليل می کنيد، به نظر می رسد اختلاف نظر با جريان سوم، دليل اصلی انشعاب در اجا بود.
جمشيد اسدی. به باور من اختلاف با همين جریان سوم بالاخره به جدایی انجامید. در این شرایط ديگر نمی شد کار کرد. انتخابات ریاست جمهوری و انتخابات مجلس هر دو در پيش روی اند. روشن است که با چنين ديدگاهی متفاوتی سیاست مشترک که هيچ، حتی بحث مشترک هم نمی توانیستم داشت. اگر هم با هم می مانديم، تنها کاری که می توانستيم کرد بحث بود و بحث. بدون اینکه بتوانيم بر سر اعلامیه ای توافق کنيم. اگر هم اعلامیه ای در می آمد اعلاميه ای بیرنگ می بود چون می بايستی برایند و آشتی کنان ديدگاه های اين قدر متفاوت از باشد.
البته برخی از دوستان عقيده ديگری برای توضيح شکاف در اجا دارند و بر اين باورند که که مشکل اصلی عدم پاسخگويی بود، بدين معنی که چون هيچ فراکسيونی رسمی در اجا وجود نداشت، هيچ کسی هم به طور رسمی مسئول نبود و بدين ترتيب پاسخگويی بلاموضوع بود و همين سرانجام کار را به جدايی کشاند.
در همين مورد يکی از ديگر رفقای جدا شده از اجا، به تشکيل فراکسيونی به ابتکار مهندس شريعتمداری، دکتر مشايخی و دکتر گنج بخش اشاره می کند و می گويد که تشکيل فراکسيون برای قانونمند کردن مناسبات درون اجا بود، اما طرف مقابل چنين نمی کرد و به صورت خزنده جلوی تصميم ها را می گرفت و در اصل مثل روحی بود که در همه جا بود و اما تن نمايان نداشت! همين رفيق می افزايد: نامه آخر فرخ نگهدار به آيت الله خامنه ای و غمخواری برای نگهداشت نظام، ضربه ای عريان و تحريک آميز بود و ناچار می بايستی ضربه وار پاسخی می گرفت تا تجربه تلخ "اکثريت" در سال های نخستين انقلاب تکرار نشود. به باور اين رفيق، ضرورت واگرد به ضربه فرخ نگهدار از جمله انگيزه های جدايی بود.

سعيد قاسمی نژاد. شما در درون اجا در مورد اين اختلاف ها بحث و گفتگو نداشتيد؟
جمشيد اسدی. چطور نداشتيم ؟ گويا پس از جدايی، برخی از رفقای مانده در اجا گله گرده بودند که چرا بحث و گفتگو در مورد اختلاف ها نداشتیم. حتی یکی از دوستان مقيم آمريکا که نه توده ای است و نه اکثریتی اما در اتحاد جمهوری خواهان و درکنار همان جریان "راه رشد غير سرمايه داری و غير دموکراتيک" مانده است، در مصاحبه ای گفته بود که کسانی که رفتند بحث نکرده رفتند.
البته راستی آن است که بحث و کفتگو فراوان داشتيم بسياری از مامدت ها کوشيديم که در مورد اختلاف ها بحث های ضروری را دامن زنيم. خود من بسیار نوشته های درونی دادم اما رفقا کوچک ترین عکس العملی نشان ندادند و حتی ايميل هايم را هم ناديده می گرفتند. نمی گویم که آگاهانه واکنش نشان نمی دادند ـ چون نمی دانم . اما به هر حال احساس می کردم که به نوعی تحریم شده ام و پاسخی به حرفهایم داده نمی شود. به هر حال به باور من کوشش برای بحث در درون اجا بسیار شد و اما دوستان جریان غالب توجه درخوری به بحث ها نکردند و شد آن چه که شد.

سعيد قاسمی نژاد. درست است. من مصاحبه ای با شما داشتم که بخشی از آن در زمستان 1389 چاپ شد و بخشی که مربوط به بحث های درون اجا بود چاپ نشد. بدين دليل که در فاصله ميان انجام آن مصاحبه و زمان انتشار، جدايی در اجا اتفاق افتاد و پرسش و پاسخ در مورد بحث های اندرونی به هنگام نبود. اما حالا آن را به آگاهی همگان می آورم.از شما که پرسيده بودم:
در ادامه بحث در مورد رويکرد اپوزيسيون به اقتصاد و صنعت نفت به اتحاد جمهوری خواهان بپردازيم که شما در آن عضویت دارید. اتحاد در اين مورد چه می گويد؟ اخیرا دیدم که برخی از اعضای آن گروه سیاسی از طرح محمود احمدی نژاد در مورد هدفمندسازی یارانه‌ها دفاع می کنند. به عنوان مثال فرخ نگهدار در برنامه تفسیر خبر تلويزيون صدای آمريکا از این طرح دفاع کرد و آزادسازی قیمت ها را به سود اقتصاد کشور دانست (برنامه را جمشيد چالنگی اجرا می کرد و مهمان ديگر دائی بود). وی پس از آن، نامه سرگشاده ای هم به آيت الله خامنه ای فرستاد و تقاضای گشايش کرد. البته بحث ما در اين جا سياسی نيست، اما خوب است نظر شما را در اين مورد بدانيم. چه می گوييد؟
شما (جمشيد اسدی) هم در پاسخ گفته بوديد. حق با شماست، از بحث سياسی بگذريم که قصه پر غصه ای در اتحاد جمهوری خواهان است. به اسم پرهيختن از تندروی، برخی از رفقا تا سر حد مقبول سازی دولت کودتا و چاره جويی از رهبر نظام هم پيش رفتند.
حتی اگر با ساده لوحی بپذيريم که شايد "ولی امر مسلمين" آيت الله خامنه ای که هيچ چيز را از هيچ يک از هم قطارهای قديم و جديدش نشنيد، از رفقای اتحاد جمهوری خواهان بپذيرد و از "اين رو به آن رو" شود! اما حتی با چنين گمانه نامحتملی، فرستادن نامه چاره جويی از سوی اپوزيسيون به نهادی که اصل و وجودش با باورها و ارزش های آزادی خواهانه ما در تضاد است، کار درستی نيست. نامه چاره جويی، به ويژه از سوی اپوزيسيون، به مسند و جايگاه غيردموکراتيک "ولی فقيه" مشروعيت می بخشد و درست خلاف آن چيزی که از آزادی خواه انتظار می رود.
درک ما از اصلاح طلبی آن بود که از کوچک ترين فرصت های نظام – آن زمان که هنوز امکانش بود –استفاده کنيم برای برچيدن ولايت فقيه و ديگر نهادهای غيردموکراتيک. گيرم بدون سرنگونی و در چارچوب نظام. اما اين کجا و نامه فرستادن به "مقام معظم رهبری" کجا! روشن است که با چنين مواضعی، دوستان اتحاد جمهوری خواهان هرگز نمی توانستند موضع مشترکی در برابر مسائلی، چون انتخابات مجلس و رياست جمهوری اسلامی و مديريت پرونده هسته ای داشته باشند کمااينکه نداشتند و کمتر موضع گيری می کردند. از اين قصه پر غصه سياسی بگذريم و به اقتصاد بازگرديم!
اتحاد جمهوریخواهان چنانکه از معنای اتحاد بر می آید اتحادی است از گروه های بسیار گوناگون که از هواداران صریح اقتصاد بازار بنیاد در آن هستند تا مخالفین آشکار و نهان آن. البته به باور من جریان فرادست در اتحاد جمهوریخواهان جریانی است که از سازمان اکثریت آمده است.
البته نسبت به این قضیه انتقادی نیست چون به هر حال هر کسی از جایی با سابقه ای آمده است اما این فرادستی، جریان فکری خاصی را به اتحاد جمهوریخواهان داده است. پرونده هسته ای مورد گويايی بود. . مثال ديگر مربوط به طرح هدفمند کردن یارانه ها از سوی رئیس جمهوری دولت کودتاست. بخشی از دوستان که از دیدگاه خود نمی خواستند تنش افروزی کنند و درپی مسالمت جویی بودند از این طرح دفاع کردند و به عنوان اینکه این طرح برای پویایی اقتصاد مفید است از این طرح دفاع روشن یا نیمه روشنی کردند .
این اولین باری بود که این دوستان از اصلاح قیمت ها به اسم اقتصاد بازار دفاع کردند. فکرش را بکنيد گرويدن به اقتصاد بازار بنياد در پی طرح دولت رانت خوار احمدی نژاد به عنوان یک شاهد اعلام می کنم تا قبل از این هیچ وقت هیچ بحث جدی درباره فایده اقتصاد بازار از جانب این دوستان صورت نگرفته بود. البته این کار هم از نظر من بیشتر بر مبنای سیاسی بود  و نه از لحاظ اقتصادی. چرا که طرح آقای احمدی نژاد برای اصلاح قیمت ها بر مبنای رقابت آزاد نیست و این طرح هیچ ربطی به برداشتن یارانه ها در اقتصادهای در حال گذار از اقتصاد دولتمدار به اقتصاد بازار بنیاد که در اروپای شرقی اتفاق افتاد ندارد. اميدوارم نوشته های من در مورد يارانه ها را بر روی همين سايت گويا خوانده باشيد. از ميان تمامی دليل هايی که در آن نوشته ها آورده ام، به يکی اشاره می کنم:
برداشتن یارانه ها به شرطی می تواند به اصلاح قیمتها و اقتصاد کمک کند که اقتصاد بازار بنیاد باشد که شرط آن آزادی رقابت است. در شرایطی که بسیاری از فعالیت های اقتصادی انحصاری است، در شرایطی که بزرگ ترین قراردادهای دولتی بدون مناقصه به شرکت های وابسته به سپاه داده می شود. در شرایطی که ابلاغ سیاست های اصل 44 از سوی "ولی امرمسلمین" حتی به صورت صوری توسط دولت احمدی نژاد جدی گرفته نشده است چگونه می توان فکر کرد که برداشتن یارانه ها کمکی است به پویایی اقتصاد بازار بنیاد؟ این حرف راتنها کسانی می توانند بزنند که یا با مبانی اقتصاد بازار بنیاد آشنایی ندارند یا به لحاظ ملاحظات سیاسی می خواهند تنشی با دولت احمدی نژاد و جمهوری اسلامی ایجاد نکنند و یا آمیزه ای است از هم اين و هم آن.
راستی چرا با چهر هایی از اتحاد جمهوریخواهان در این مورد مستقیما گفتگو نمی کنید و این پرسش ها را از ايشان نمی پرسید یا دست کم گفتگویی میان اندیشه های مختلف در این باره ترتیب دهید. من آمادگی خود را اعلام می کنم!

سعيد قاسمی نژاد. سخن آخر؟
جمشيد اسدی. آری سخن آخری دارم و آن اين که من هنوز بسياری ار رفقای مانده در اجا را از دوستان خود می دانم. حتی بر اين باورم که بسياری از ايشان صادقانه خواهان سربلندی کشورند. اما خب، از ديدگاه سياسی و به ويژه با داده ها و برداشت های کنونی، هم رزم سياسی نمی توانيم بود.
ابراز دوستی من به رفقای به جا مانده در اجا از روی مردم فريبی نيست و به دنبال هيچ نيستم، جز آن که به روشنی بگويم که اگر به جای پرداختن و تصميم گيری در مورد اختلاف ها ـ مثلا انگيزه های جدايی ـ به يکديگر تهمت زنيم و بی احترامی کنيم، هواداران پاک دلی برای دموکراسی نخواهيم بود.دموکراسی نيست، مگر همزيستی فانونمند و نيز اخلاقی ديدگاه های متفاوت.
هر روز مبارزه آزمونی است برای سنجش دموکراسی خواهی ما. اگر در راه مبارزه برای برپاداشت دموکراسی در کشور ميان خود راست کردار و راست پندار نباشيم، همان بهتر که شکست خوريم!
پس سخن آخر اين که دوستی من با رفقای به جا مانده در اجا به جای خود و اما حساب کار سياسی جداست. با اين داده های سياسی در کشور و برداشت های رفقا در اجا، واقعا جدا! اين را گفتم که ديگر کسی نيکی ها و به ويژه رفتار و موضع گيری سياسی های اجا را به حساب ما و من نگذارد!
پايان

۲ نظر:

Shaahin Delneshin گفت...

بحثهای آکادمیک و غیره یک طرف، رهنمودهای عملی هم یک طرف.
با سلام و درود
لطفن دخالت کنید



مهمترین روز در ماه خرداد و حتا این 32 سال، 25 خرداد است. من که میگم: فقط یک راه پیمایی در سکوت و آن هم فقط در این روز

با گفتن این که من فروکش کردن جنبش در این دو ساله را، از تظاهرات سکوت میلیونی تا «مرگ بر خامنه‌ای» گویان چند ده هزار نفری، نتیجه‌ی تندروی‌ها و موقعیت‌نسنجی‌های متفکرین! متمایل به افکار مجاهدین خلق یا سلطنت‌طلب یا محسن سازگارا و از این دست سیاست‌مداران میدانم، و ضمن محکوم کردن سیاست‌مداران بسیار بسیار احمقی که آنقدر از واقعیت‌ها دورند که فکر می‌کنند واقعن الآن مردم برای دادن شعارهای ضد حکومتی، آماده‌اند که به خیابان بروند، بروم سر اصل مطلب:

شرکت در رای‌گیری 22 خرداد 88 فقط یک حرکت تاکتیکی و البته حرکتی مهم و بسیار درست (در آن تاریخ) بود. اما این تاکتیک به این خاطر انتخاب شد و جا افتاد که زمینه‌ساز هر چه زودتر ایجاد شدن یا به‌وقوع‌پیوستن حرکت بسیار مهمتری گردد. با ترس حکومت از قبول نتیجه‌ی این رای‌گیری و زیر پا گزاردن حق مردم در داشتن رئیس جمهوری به نام میرحسین موسوی، خیزش عظیم مردمی‌ای که قرار بود با این تاکتیک تسریع شود، ، آنقدر تسریع شد که هیچ کس حتا خوابش را هم نمی‌دید. تنها سه روز لازم بود تا مردم ایران، بزرگترین حماسه‌ی این دوران 32 ساله را بوجود آورند. حماسه‌ی 25 خرداد.

حال عده‌ای که برایشان روز شرکت در رای‌گیری مهمتر از روز 25 خرداد است و گویا می‌خواهد مردم را همیشه در حال و هوای شرکت در رای‌گیری نگه دارند، برای این روز اعلام راه‌پیمایی در سکوت کرده‌اند و کیست که نداند که مردم اگر هم بخواهند به خیابان بیایند، حوصله‌ی انجام پشت سر هم این کار را ندارند.

این هم بخشی از نوشته‌ی من در همین زمینه در سال قبل که آن موقع مورد قبول واقع نشد و تازه اگر هم می‌شد، به احتمال زیاد، حماسه‌ای تکرار نمی‌شد:
« ... وقتی من و تو و موسوی و کروبی، 25 خرداد را «روز حماسه» می‌خوانیم، از 22 خرداد صرفنظر کنیم و تمام نیرو را برای تکرار این حماسه بگذاریم

و بدانیم که هر روز هر روز برنامه راه انداختن، نیروهایمان را هرز می‌دهد و جنبش را دچار فرسودگی و افسردگی می‌کند. نمی‌دونم! اگه می‌خواین یه عده این روز برن و یه عده اون روز برن و جمعیت درست جمع نشه و پخش و پلا بشه، خوب بفرمایید، هم 22 خرداد حماسه بیافرینید و هم 25 خرداد و هم روز قدس! عزیزم، حماسه که بی‌خود اسمش نشده حماسه که. در وحشت‌ناک‌ترین حکومت دینی، هر موقع یک میلیون نفر بطور تقریبن پیوسته در یک خیابان دراز، حتا در سکوت و البته مشخص باشه که به جمعیت ناراضی تعلق دارند، راه‌پیمایی کردند، اینو میشه اسمشو گذاشت حماسه....

من از همه‌ی سیاسیان ایران، از همه‌ی همکاران بالاترین می‌خواهم اگر به فکر یک حماسه‌آفرینی‌یه دگر هستند، اگر به فکر آفرینش داستانی حماسی که 2000 سال دیگر هم ایرانیان به آن افتخار کنند و صفحاتش را جزو دروس مدارس کنند هستند، به جای دامن زدن به شلوغ‌بازی‌های معمول و هر روز این و هر روز اون، روز « 22 خرداد، روز شرکت در رای‌گیری» را در پیشگاه «روز 25 خرداد، روز اولین حماسه» قربانی کرده و فعلن فقط و فقط این روز را تبلیغ کنند...»

جمشید اسدی گفت...

دوست گرامی
با تشکر از يادداشت شما. از نوشتن منظور من انجام کاری است. قبول ندرايد؟
با گرامی داشت