پنجشنبه، مرداد ۱۲، ۱۳۹۱

نشست های اپوزیسیون برون مرز برای اتحاد: استکهلم، واشنگتن، بروکسل و نيز تگزاس


گفتگوی جمشيد اسدی با علیرضا موسوی
نشست های اپوزیسیون برون مرز برای اتحاد: استکهلم، واشنگتن، بروکسل و نيز تگزاس
11 اسفند 1390، 25 ماه ژوييه 2012

علیرضا موسوی ـ اولین سوالی که می خواهم از شما بپرسم درباره ی امکان اتحاد اپوزسیون است. در طول ۳۳ سال بعد از جمهوری اسلامی تلاش های بسیار زیادی برای اتحاد اپوزسیون صورت گرفته است، اما بعد از گذشت این همه سال هنوز هیچ مجمع و ائتلاف قدرتمندی ازنیروهای اپوزیسیون وجود ندارد. آیا امروز امکان ایجاد ائتلاف بین نیروهای اپوزیسیون وجو دارد و شما چقدر برای ایجاد ائتلافی قدرمند خوشبین هستید؟
جمشيد اسدی ـ من بسیار خوشبین هستم. اجازه بدهید نخست به این اشاره کنم که چرا کوشش ها برای ایجاد اتحاد اپوزسیون تا کنون کامياب نبوده و چرا امروز خوشبین هستم. من دو دلیل عمده برای عدم موفقیت اتحاد میان اپوزسیون می بینم. یکی بی اعتمادی بسیار زیاد نیروها به یکدیگر و ديگر سختی توافق بر سر يک برنامه کار مشترک.
بی اعتمادی نیروها به یکدیگر عمدتا ريشه ای ایدئولوژیک داشت؛ مثلا لیبرال ها به کمونیست ها اعتماد نداشتند، کمونیست ها به مذهبیون و شخصیت مذهبی ها به مبارزان آزادی خواه. دلیل دوم وابستن اتحاد و همکاری به پيش شرط توافق بر سر برنامه سیاسی مشترک. روشن است که گروه های مختلف نمی توانستند و نمی توانند بر پايه یک برنامه مشترک با هم توافق کنند. به این دلیل ساده که گروه های مختلفی بودند و بنياد های فکری و برنامه های مختلف  دارند. مادامی که این شرایط  دوگانه حاکم بود امکان اتحاد بسیار کم و بلکه ناممکن بود، کما اینکه اتحادی نيز به وجود نيامد.

علیرضا موسوی ـ آیا امروز این بی اعتماد از بین رفته است؟
جمشيد اسدی ـ  دست کم می توان گفت که اين بی اعتمادی به مقدار بسیار زیادی کاهش يافته است.  نیروهای مختلف اپوزيسيون به تدريج و در پی نشست و برخاست و گفتگو اعتماد بیشتری به یکدیگر دارند وخوشبختانه بيشتر از پيش پاس يکديگر می دارند.
افزون بر اين، شمار بیشتری از نیروها فهمیده اند که اگر هدف دموکراسی است همکاری و کار مشترک جز بر مبنای همان دموکراسی نمی تواند بود و اصلا اتحاد عمل بر مبنای برنامه ی مشخص شدنی نيست. اما بايد از اين فراتر رفت. بدين معنی که نيروهای آزادی خواه، با نگهداشت باور و برنامه ی عمل خويش، بر پايه پيمان با دموکراسی، يعنی قبول و پاسداشت انديشه ديگران گرد هم آيند و انجمن کنند.  تنها پس از برپاداشت دموکراسی در کشور است که اين نيروها، بار ديگر به ويژگی های سياسی و برنامه ای خود باز خواهند گشت و در چارچوبی دموکراتيک، به رقابتی مسالمت آمیز دست خواهند يازيد.
کوتاه سخن اين که توافق بر سر دموکراسی شرط موفقیت اپوزسیون در ايجاد اتحاد است یعنی آنچه را که آرزوی اش دارند و می خواهند در آینده ی ایران برپا دارند، از همین امروز در ميان خود به کار گيرند. با چنین ابتکاری، نه تنها اتحاد در میان اپوزسیون گسترش خواهد يافت، بلکه مردم نيز به اپوزيسيون اعتماد بيشتری خواهند يافت.

علیرضا موسوی ـ نیروهای سیاسی موثر در آینده چه نیروهایی خواهند بود؟
جمشيد اسدی ـ برای پاسخ به پرسش شما، نخست می بايستی دانست که چه نيروهايی در تغییر و تحول سیاسی در کشور نقش می توانند داشت ـ به ويژه تغيير و تحول سياسی که ما آن را مسالمت آمیز می خواهیم و بدون دست يازی به براندازی مسلحانه می خواهيم.
از نيروی خارجی (که بسيار مهم است) بگذريم که بحث ويژه خود دارد و به سه نیروی تاثيرگذار در زندگی سياسی کشور اشاره کنيم. در این گفتگو تمرکزم بر روی این سه نیروی درون مرزی است.  
يک نيرو نيروی حاکمیت است. در مورد اين نيرو به ويژه بايد دانست که آيا خواست و آمادگی برای اصلاح و تغییر و تحول بر اساس خواست جامعه دارد یا نه و اینکه آیا هنوز جريان اصلاح طلب تاثيرگذاری درون آن هست یا نه.
نيروی دیگر اپوزسیون است که در مورد آن می بايستی به ويژه اين نکته ها را برآورد کرد: سازمان یافتگی، هدف و برنامه کار و به ويژه (و ناشی از سازمان و هدف و کار) توان و قدرت برای بسيج مردم و تاثيرگذاری بر قدرت حاکم برای انجام اصلاحات.
نیروی سوم جامعه ی مدنی است که از ديدگاهی ناظر است بر حاکمیت و اپوزسیون. در مورد اين نيرو بايد دانست که رو به کدام دارد و به کدام یک، حاکميت يا اپوزيسيون، بيشتر اقبال میکند.
حالا اجازه دهيد ببينيم که تحول مناسبات ميان اين نيرو از آغاز انقلاب تا به امروز چگونه بوده است و امروز به کجا رسيده است و ناشی از اين همه اپوزيسيون آزادی خواه چکار می تواند کرد.
در آغاز دوره نخست که شايد "عبور از بحران" عنوان پسنديده ای برای آن باشد، دوره ای که از آغاز انقلاب تا پايان جنگ کشيد، حاکميت دوسر بود و عمدتا نگران تحکيم خود. دوسر، چون در دورن حاکميت هنوز بودند کسانی که چون اولین نخست وزیر و نخستین رئیس جمهور نظام از آزادی و حاکميت مردم ـ حالا به هر نسبتی ـ  هواداری می کردند. نيز بودند کسان ديگری که به روشنی در پی حکومت ولايی بودند. در ستيز ميان دو، سرسختان کم کم فرادست می شوند. اپوزيسيون، با توجه به شيوه عمل سرسختان در حاکميت، اگر اصلاح طلب بود و مسالمت جو کناره گرفت و خانه نشين شد و اگر تفنگ به دست بود و در پی براندازی، به شدت سرکوب شد. به ويژه آن که درگيری های مسلحانه در کشور و جنگ با عراق بهانه ای به حاکميت داد تا سرکوب گسترده ای را آغاز کند. بعد از آن حاکمیت متوجه آلترناتیوها و گزینه های سیاسی ديگر شد و به کشتار و قتل در درون و برون کشور دست يازيد. در درون مرز، یورش شدیدی به روشنفکران و قلم به دستانی برد که به گونه ای سنگر مقاومت در برابر استبداد بودند و در برون مرز آلترناتیوهای سیاسی را مثل عبدالرحمان قاسملو، صادق شرفکندی، شاپور بختیار، عبدالرحمان برومند را از میان می برد. جامعه مدنی، به عنوان نيروی ديگر، هنوز دل در گرو نظام داشت و اگر همچون گذشته پشتيبان و شيفته نبود، اما در رويارويی ميان حاکميت و اپوزيسيون، جانب دومی را نگرفت.
دوره دوم را برخی از چهره های نظام دوره سازندگی ناميده اند، چون قرار بود خرابی جنگ بازسازی شود و کشور به راه توسعه و پيشرفت افتد. در اين دوره، نيروی فرادست حاکميت به سرسختی هواداران حکومت ولايی نيست و اصلاحات اندکی را در کشور برمی تايد (جريان رفسنجانی). در اين دوره اپوزسیون هم توانمند و سازمان يافته نیست و ناچار گزینه قابل اعتماد نمی توانستی بود. جامعه ی مدنی هم هنوز به طور فعال وارد کارزار بین اپوزسیون و حاکمیت نمی شود. هم بدين دليل که هنوز شماری از مردم تا اندازه ای دل در گرو حاکمیت و باورهای انقلابی دارند و از سوی دیگر اپوزسیون را گزینه ای مطرح و قابل اعتماد نمی دانند. از همين روست که تا مدت ها وارد کارزار نمی شود. حتی زمانی که حاکميت روشنفکران و قلم به دستان را يک به يک ازميان می برد: علی اکبر سعیدی سیرجانی،احمد میرعلایی،حسین برازنده، غفار حسینی، احمد تفضلی، ابراهیم زال زاده،  پرویز دوامی، حمید حاجی زاده، مجید شریف، داریوش فروهر، محمد جعفر پوینده و محمد مختاری. چه سياهه بلند شومی! حتی زمانی که ترور فراتر می رود و مثلا به کوی دانشگاه هم می رسد، مردم بازهم مقاومتی درخور نشان نمی دهند و پشتیبانی فعال نمی کنند.
برآمدن دولت اصلاح طلب سيد محمد خاتمی از دل حاکميت برای سرسختان غافلگيرانه بود و از همين رو با ايجاد بحران های پی در پی، بستن روزنامه ها، الم شگنه کنفرانس برلين، قتل ها و سوءقصد به نظريه پرداز اصلاحات و نيز کودتای اقتصادی در مورد فرودگاه و تلفن همراه و ديگر، سرسختان همه کار کردند تا دولت اصلاحات را سرنگون کنند يا دست کم ناتوان. موفق هم شدند.
اين بود تا کودتای انتخاباتی محمود احمدی نژاد در 22 خرداد 1388 برای در دست نگه داشتن قدرت و بیرون انداختن اصلاح طلب ها از حاکمیت. بدين ترتيب حاکمیت کاملا یکدست شد. اما در عین حال اتفاق بسیار مبارکی افتاد و جامعه ی مدنی به طور فعال به خیابان آمد و با نام جنبش سبز که دربرگیرنده ی تمام شهروندان ناخرسند بود و با نخستین شعار گسترده ی "رای من کجاست؟" حضور خودش را اعلام کرد. زين پس جامعه مدنی پشت و پناه اپوزيسيون تواند بود.
بدين ترتيب و در پی تحول مناسبات ميان سه نيروی حاکميت، اپوزيسيون و جامعه مدنی ما در شرایط سياسی نوینی هستیم. حاکمیت سرسخت، اصلاح طلبان را که هيچ، بلکه حتی کسانی که تا پیش از این به ذوب شدگان در انقلاب معروف بودند همچون آقای کروبی و موسوی را نیز به بیرون رانده است. امروز حاکميـت در دست سرسختان است و ديگر در آن جریان اصلاح طلبی  اگر هم وجود داشته باشد تاثيرگذار نيست. در مقابل اما، جامعه مدنی به روشنی ناخرسند از حاکميت و آماده برای دگرگونی است.
روشن است که در اين شرايط، استراتژی اپوزسیون مسالمت جو و آزادی خواه نمی تواند همچون گذشته بود. در زمانی که اصلاح طلبی در درون حاکمیت بود و جامعه ی مدنی به طور فعال در میدان حضور نداشت، پراگماتیسم سیاسی آزادی خواهان ایجاب می کرد که از اصلاح طلبان درون حاکمیت دفاع شود. اما حالا که سرسختان در مخالفت با هر گونه اصلاح و گشايشی در جامعه شمشير از رو بسته اند و اصلاح طلبان را از حاکمیت به بیرون رانده اند و از سوی ديگر جامعه ی مدنی فعالانه خواست های خود را ابراز میدارد، استراتژی آزادی خواهان مسالمت جو می بايستی به جای اتکا به اصلاح طلبان درون نظام که ديگر هيچ قدرت درخوری ندارند، رو به سوی جامعه ی مدنی و جنبش سبز به معنای گسترده ی آن کند. در اين شرايط برپاداشت دموکراسی در کشور تنها با انجمن نيروهای آزادی خواه گرد انديشه و رفتار دموکراسی و پشتيبانی و فراخوان به مردم شدنی است.

علیرضا موسوی ـ اما نقش نیروهای سیاسی در این میان چیست؟ منظورم مشخصا کسانی است که به عنوان اپوزسیون در نشست هایی مثل بروکسل، واشنگتن و استکهلم شرکت کردند و خواستند با یکدیگر متحد شوند. اینها برای مردم و جامعه ی مدنی چه کار می کنند و اصولا اینها چه وزنی دارند و چگونه می توانند نمایندگی مردم را به دست بیاورند برای پیشبرد اهداف و آمال سیاسی که مردم احتمالا در کوچه و خیابان آنها را فریاد زدند؟
جمشيد اسدی ـ  هر دو مثالی که زدید برون مرزی اند و پس من هم تمرکزم را در پاسخ بر روی اپوزسیون برون مرز می گذارم. از بهار امسال (1391) عمدتا دو گروه در اپوزيسيون خارج از کشور فعاليت بيشتری داشتند. یک جریان نخست در استکهلم و سپس در بروکسل نشست.  گروه ديگری هم در واشنگتن جلسه گذاشت. البته در تگزاس هم شماری ديگر جمهوری خواهان دموکرات گرد هم آمدند. راستی آن است که من اختلاف عظیمی ميان آن دوجريان و حتی نشست تگزاس نمی بینم. به باور من آنچه را که دوستان در واشنگتن و تگزاس می گویند با نفس و فلسفه ی وجودی نشست استکهلم و بروکسل تضادی ندارد.
البته شايد بتوان گفت که در کل شرکت کنندگان در نشست واشنگتن و به ويژه در نشست تگزاس  به اصلاح طلبی حکومتی باور بیشتری وجود دارند تا کسانی که به نشست بروکسل آمدند. اما بین این دو دیدگاه تضاد آشتی ناپذیری وجود ندارد. البته همچنان که شرح اش در پيش آمد من هم از جمله کسانی هستم که فکر می کنم در شرایط کنونی اصلاح طلبی حکومتی تمام نیرو و توان خود را از دست داده است و پس دیگر نمی توان به اتکای آن در پی دموکراسی و انتخابات آزاد در کشور بود. اما فکر می کنم حتی اگر در اين مورد اختلاف نظرهايی هم وجود داشته باشند، بازهم می توان به طور سازنده بايکديگر همکاری کرد. چرا که مادامی که بر این باوریم که گذار باید متکی به جامعه ی مدنی ایران و به طور مسالمت آمیز باشد ـ يعنی چشم اميد به جنگ بيگانه نداشته باشيم ـ می توانيم در همين موارد اتحاد عمل داشته باشيم.
اجازه دهيد اشاره ای کنم به برداشت خود از نشست استکهلم و نيز نشست بروکسل که من در آن شرکت داشتم. به باور من ایده ی اصلی اين نشست ها اين بود که می بايستی تمام نیروهای معتقد به دموکراسی را گرد هم آورد و بر روند گذار به دموکراسی در کشور و به ويژه برپاداشت انتخابات آزاد تاثیر گذارد، يعنی همان شعار محوری سازمان جمهوری خواهان و نشست واشنگتن. به باور من این جدایی ها و به ويژه برخورد ها که بیشتر از سوی دوستان واشنگتن یا تگزاس دنبال می شود تا دوستان بروکسل، موردی ندارد و می تواند از میان برود.
شوربختانه اما ـ و نمی دانم چرا ـ برخی در اين يا آن رسانه این طور مطرح کردند که گویا شرکت کنندگان نشست های استکهلم ـ بروکسل قرار است آلترناتیويی بسازند به دستور و در دست خارجی. البته که برداشت من چنین نیست. البته که اگر چنين بود اکثريت در آن شرکت نمی کردند ـ و شايد هيچ کس شرکت نمی کرد. من نمی دانم انگيزه اصلی این شایعات چيست؟
من وطن دوست ترین و میهن پرست ترین نیروها را در نشست بروکسل ديدم. چنانکه نشست بروکسل در بیانیه آخر خود به روشنی اعلام کرد که نیروی محرکه ی گذار به دموکراسی تنها جامعه ی مدنی و مردم ایران اند و این گذار می بايستی مسالمت آمیز باشد  و نيز جنگ علیه کشور به هیچ عنوان پذیرفتنی نیست. البته شرکت کنندگان نشست بروکسل تنها میهن پرستان برون مرز نیستند. من بسياری از شرکت کنندگان نشست واشنگتن را از نزديک می شناسم. اين دوستان هميشه برای من نمونه ميهن دوستی بوده اند.

علیرضا موسوی ـ شما هم عضو سازمان جمهوری خواهان ایران هستید و هم در نشست بروکسل شرکت کردید اما موضعی که از سوی سازمان مطرح میشود توام با نوعی بی اعتمادی به نشست استهکلم و بروکسل است نظر شما در رابطه با موضع گروه متبوع تان چیست؟
جمشيد اسدی ـ  ما در سازمان جمهوری خواهان ایران در باره نشست های استکهلم و بروکسل  بحث های گسترده ای داشيم و داريم. برخی از دوستان بر این باور بودند که گویا نشست استکهلم و به دنبال آن نشست بروکسل در پی گزینه ای است که به کمک بيگانه در خارج از کشور تشکیل شود و خود را به عنوان آلترناتیو جمهوری اسلامی معرفی کند. بارها این توضیح برای دوستان داده شد که چنین باوری در جان و روان کسی نیست و اگر بود بسياری به آن نشست ها نمی پيوستند.
حالا اگر هم کسی چنين انديشه ای داشته باشد بر کسی آشکار نيست و نشانه و قرينه ای در دست نيست. بر مبنای هراس و گمان نمی توان اتهام زد. اين نه همخوانی با اخلاق دموکراسی دارد و نه اجازه کار سياسی می دهد.
راستی آقای موسوی شما در باره راستی و ناراستی من چه گمانی داريد؟ نکند من هم عامل جمهوری اسلامی يا بيگانه باشم و چند سال ديگر که رسوا شدم بر شما ايراد بگيرند که چرا در ژوييه 2012 نتوانستید از شکل و قيافه جمشيد اسدی پی به جاسوسی او ببرید؟ از شوخی گذشته می بايستی از پارانويا و همه ـ هراسی در گذريم و کارهای بزرگ جدی کنيم.

علیرضا موسوی ـ یعنی رفقای شما در سازمان جمهوری خواهان ایران میترسیدند که از دل این نشست ها چیزی مثل دولت موقت دربیاید؟
جمشيد اسدی ـ این باوری بود که این دوستان داشتند، در حالی که در جان و دل اکثر کسانی که در نشست بروکسل و نشست استکهلم حضور داشتند چنین چیزی وجود نداشت. در اين مورد هم به ايشان توضيح بسيار دادم و هم به شما در پاسخ های پيش.

علیرضا موسوی ـ اما بحث کنگره دیجیتال مطرح بوده و اینکه اپوزسیون بتواند از شهروندان ایرانی نمایندگی کسب کنند و از این نوع طرح ها وجود دارد. آیا نسبت به این قبیل طرح ها بدبین بودند؟
جمشيد اسدی ـ من چنين چيزی نديدم. اما اگر هم کسی چنين باوری داشته باشد اشتباه می کند. چگونه ممکن است کسانی در فرنگ دور هم جمع شوند و بدون ارتباط ارگانيک با مردم و جامعه ی ایران و حتی بدون اینکه نمایندگی از طیف گسترده ای از اپوزسیون داشته باشند، به یک باره خود را دولت موقت یا کنگره ی ملی ایران معرفی می کنند. کسانی که واقعا معتقد به دموکراسی هستند نمی توانند چنین باوری داشته باشند. يعنی چه؟ مگر می توان به یکباره و سر خود نماینده ی مردم شد و به نام ايشان دولت تشکيل داد؟
من در نشست بروکسل چنین باوری در کسی نديدم. حالا اگر هم کسی چنين باوری در نهانخانه دل داشت به طور رسمی نگفت و اشکار نکرد. بارها کسانی مثل من و دیگر دوستان کوشیدند در درون سازمان جمهوری خواهان ایران برای دوستانی که بر باور دیگر بودند توضیح دهند که چنین چيزی باور جريان استکهلم ـ بروکسل نيست. البته این اختلاف نظر تا آخر هم وجود داشت و هنوز هم بحث در درون سازمان ادامه دارد. از همين رو شرکت من و چند نفر دیگر از دوستان سازمان جمهوری خواهان ایران مثل خانم شهلا بهاردوست و آقای حسین علوی به طور شخصی بود و نماینده ی سازمان خود نبودیم. به هرحال امیدوارم که آنچه را به باور من اشتباه دوستان ام است هر چه زودتر از میان برود. لابد ايشان هم اميد هم مانندی دارند!

علیرضا موسوی ـ من هنوز جواب این سوالم را پیدا نکردم که اپوزسیون ایران با چه راهکاری می توانند خودش را به عنوان یک وزنه  سیاسی مطرح کند. با توجه به اینکه ارتباط اپوزسیون خارج از کشور با داخل محدود است، چگونه میتوانند خود را در اذعان مردم و  قدرتهای جهانی قدرتمند و یا نماینده مردم ایران معرفی کند. آیا نسبت به این موضوع فکر شده است یا چنین چیزی در دستور کار قرار دارد؟
جمشيد اسدی ـ  برای این موضوع اجازه دهید به چند نکته اشاره کنم. یکی این که در باور بسیاری از دوستان و رفقا این است که گویا جنبش سبز باشگاه یا حزب است و ساختار سازمانی ويژه ای دارد. در واقع چنین نیست! جنبش سبز به اعتباری جنبش خودجوش و خودانگيخته شهروندان ایرانی است که خستو از ستم حاکمان مستبد و سرسخت جمهوری اسلامی درپی گرفتن حق خويش و در بهترين حالت حاکمیت مردم و دموکراسی اند. ویژگی و قدرت جنبش سبز در خودجوشی و خودانگيختی آن بود و هست.
جنبش سبز درپی فراخوان هیچ سازمان و حزبی به وجود نيامد. بلکه بپاخيزی شهروندان ناحرسندی بود که با  شعار "رای من کجاست؟" پرخاشگرانه می پرسيدند چه شد و چه آمد بر سر "حق من و حاکمیت من؟" البته جنبش سبز دراز عمر تر از  عمر اعتراض به کودتای انتخاباتی محمود احمدی نژاد در خرداد 1388 است. به ديگر سخن، فرياد اعتراض تمامی شهروندان ناخرسند ایرانی، از اعتراض به جنگ و کشتار زندان و قتل های زنجيره ای گرفته تا اعتراض به ستم رفته بر زن و جوان و دستمزدبگير و دگرانديش دانشجو و نيز فرياد دادخواهی و خواست دموکراسی و حق شهروندی، همه و همه جزو جنبش بلند آهنگ سبز در ایران اند.
این يادآوری در عین حال پاسخی است به پرسش شما که ما در خارج کشور باید به مردم بپیوندیم. البته! اما مگر ما ايرانی های به ستم از کشور دورمانده مردم نيستيم؟ مگر ما ايرانی های برون مرز جن و پری هستیم؟ البته که  می بايستی ايرانيان را در کل و به ويژه ايرانيان برون و درون مرز را پيوند داد و پيوند ها را مستحکم تر ساخت. اما اين را نيز ببايد دانست که ما ایرانی های خارج از کشور ـ در تبعید و مهاجرت به دليل ظلم و ستم استبداد حاکم ـ هم مردمانيم و هم  جزويی از مردم ايران.  
پس مبارزه ما همخوان و همراه و خويشاوند مبارزه ی هم ميهنان درون مرز است. حالا گویا در نگاه برخی، اگر ایرانی های برون مرز برای برپاداشت دموکراسی و آزادی در کشور مبارزه کنند، ضد ملی و مخالف مردم در درون مرزند! يعنی چه؟ بازمی گويم ما همه مردم ايران ايم و مبارزه مان هم در برون مرز برای استقلال و آزادی و سربلندی سرزمين سه هزارساله است. سخن چنين کسانی حتی از سخن سيد محمد خاتمی فرسنگ ها عقب تر است که گفته بود وسعت ایران وسعت قلب و حضور ایرانی است.
نيز پرسيده بوديد که چگونه جنبش آزادی خواهی می تواند توانمند شود؟ این جنبش جز با انجمن گشتن توانمند نمی تواند شد. اشاره من به انجمن البته اشاره به هيچ ساختار حزبی يا سازمانی نيست. بلکه انجمن گشتن را به همان معنايی به کار می برم که حکيم فردوسی در شاهنامه، يعنی گرد آمدن و جمع شدن. همچون در اين دو بيت: (چو گشتند پرمایگان انجمن /// ز لشکر هر آن کس که بد رای زن) و يا (چو کاوه برون شد ز درگاه شاه ///  بر او انجمن گشت بازارگاه).
رمز توانمند شدن و بلکه برپاداشت آزادی در اين است که ايرانيان ناخرسند و هوادار دموکراسی هر چه بیشتر انجمن کنند و گرد هم آيند. روشن است که چنين انجمنی به معنی پيوستن به هيچ حزب و دسته ای نيست. انجمن برای برآوردن عمومی ترين خواست جنبش است: دموکراسی و حاکميت مردم. هر کس می تواند خارج از انجمن برنامه ی خود پيش گيرد.
انجمن نه تنها اپوزيسيون آزادی خواه را توانمند می کند، بلکه اعتماد مردم و جامعه مدنی را نيز برخواهد انگيخت. چه چنين انجمنی به روشنی به ايشان نشان می دهد که آن چه را که اپوزيسيون ازادی خواه هدف می خواند و وعده می دهد، خود از همين امروز به آن رفتار و کردار می کند. چنين انجمنی نه تنها پاره جان و تن جنبش سبز است، بلکه نيز می تواند صدای جنبش سبز  در برون مرز باشد.
نکته ی آخر اين که هیچ جنبشی در شرایط کنونی جهانی شدن، بدون پشتیبانی و همدلی جامعه ی جهانی با آسانی کامياب نمی تواند بود. هرچند که بايد هشيار و بيدار بود، اما نيز ببايد دانست که هر پشتيبابی و همدلی خارجی به معنی پيروی و وابستگی ايرانی نيست. چنين بدگمانی و همه ـ هراسی شايسته مبارز آزادی خواه آزاده نيست. مگر نه اين که ما ايرانيان برون و درون مرز،  همدل و همگام و همسو، در پی برپاداشت دموکراسی هستيم؟ مگر نه اين که مبارزه ما که مسالمت آمیز است و بدون دخالت خارجی و به ویژه بدون جنگ خارجی؟ مگر نه اين که بسياری از ما بر سر انتخابات آزاد توافق کرده ايم؟
پس از کدامين نشست با هم و انجمن می پرهيزيم؟ از کدامين گفت و شنود با خارجی در هراسيم؟ از  کدامين گسست برون و درون مرز پرگهر می ترسيم؟

هیچ نظری موجود نیست: