جمعه، مهر ۲۱، ۱۳۹۱

پرسش و پاسخ در باره آلترناتيو "انجمن دموکراسی" (ونشست های استکهلم ـ بروکسل و واشنگتن)


پرسش و پاسخ در باره آلترناتيو "انجمن دموکراسی"  (ونشست های استکهلم ـ بروکسل و واشنگتن)

5 شهريور 1391، 26 ماه اوت 2012

نوشته "آلترناتيو سازی، آری يا نه؟" که بر روی همين ستون انتشار يافت، واکنش های بسيار برانگيخت. از ايميل و تلفن گرفته تا نشست جمعی و گفتگوی رو در رو. سايت های بسياری نيز آن را بازپخش کردند. بهتر از اين نمی شد! از همه سپاسگزارم. واکنش ها هم موافق بودند و هم مخالف و به هرحال همه سزاوار انديشيدن و به ويژه پاسخ. همان کاری که در اين نوشته خواهيم کرد. پيش از آن اما، زبده برنهاده آن نوشته را باز می گوييم و سپس به پرسش ها و نيز به اشاره های موافق و مخالفی که به شکل پرسش درآورده ايم پاسخ می دهيم.
يک نکته پيش از پرداختن به پرسش و پاسخ. بسياری از پيام ها و به ويژه گفتگوها در جان خود اشاره به نشست های استکهلم ـ بروکسل از يک سو و واشتگتن از سوی ديگر داشت. به هر دو اشاره ای خواهد شد.

دو آلترناتيو بد در اپوزيسيون. گفتار مرکزی ما در آن نوشته "آلترناتيو و  آلترناتيوسازی" بود. شرح دو آلترناتيو در ميان حلقه های اپوزيسيون را آورديم و گفتيم که چرا با هر دو مخالف ايم. يکی از اين دو، "آلترنلتيو شتابان" بود و ديگری "آلترناتيو نظام پسند".
"آلترناتيو شتابان" به دنبال آن است که با پشتيبانی جامعه جهانی که بر سر حل مسئله اتمی با سرسختان نظام به بن رسيده است، هرچه زودتر آلترناتيويی بسازد و قدرت را در کشور به دست گيرد ـ با اين باور که نظام جمهوری اسلامی در درون مرز و برون مرز ورشکسته و در آستانه  فروپاشی است.  اما اين آلترناتيو زود ـ ساخته رهی به دهی نخواهد برد. چون بدون ديگر نيروهای اپوزيسيون و پشتيبانی مردم ناتوان است و پس تاب مقاومت نخواهد داشت. دوم اين که وابسته به بيگانه ای است که اگر در بين راه منفعت اش تامين شد، کاری به برپايی دموکراسی در ايران نخواهد داشت. بدين ترتيب "آلترناتيو شتابان" بدون پايه ملی، با کنارکشيدن خارجی اگر هيچ نشود، در برآوردن هدف دموکراسی در می ماند. روشن است که چنين آلترناتيويی گزينه آزادی خواهان ملی نمی تواند بود.
"آلترناتيو نظام پسند"، ديدگاه حلقه ديگری از اپوزيسيون است که تا سرحد امکان می کوشد تا با با اصول ولايت فقيه و قانون اساسی و نظارت استصوابی يا دست کم خظ قرمزهای نظام همخوانی و هماهنگی داشته باشد از ترس آن که مبادا نظام به هراس افتد و واکنش نشان دهد و هزينه آمد و شد را برای اصلاح طلبان درون مرز بالا برد. از چنين ديدگاهی، حرکت اعتراضی تند، ارتباط با ايرانی های برون مرز و صد البته تماس با خارجی حتی در سطح نشست و برخاستی مثل کنفرانس برلين در زمان رياست جمهوری محمد خاتمی، همگی هزينه برند و ناچار بايد از آن ها پرهيخت. می بايستی منتظر بود و ديد که نظام اسلامی چه فرصتی می دهد و از همان بهره برد. اين آلترناتيو هم پر اشکال و بی فايده است و می بايستی به کنارش گذاشت. چون آزمايش خود را داده است. از آن گذشته با بيرون رانده شدن اصلاح طلبان  و حتی مصلحت انديشانی چون رفسنجانی از حاکميت، می بايستی به چه کسی در نظام برای گشايش دل بست؟

پيشنهاد آلترناتيو "انجمن دموکراسی". در برابر دو آلترناتيويی که شرح شان آمد، " آلترناتيو انجمن دموکراسی" را پيشنهاد کرديم. زبده آن پيشنهاد اين بود که دمکراسی و حاکميت مردمی را که آزادی خواهان برای ايران فردا وعده می دهند، از همين امروز در انجمن های دمکراسی ميان خود پيشه سازييم و هر روز بر شمار خود بيافراييم، تا بدين ترتيب دموکراسی از اپوزيسيون تا سطح کشور گسترش يابد. در همان نوشته آمد که انجمن، حزب و سازمان نيست و ساختار و سلسله مراتب ندارد. بلکه " گرد آمدن و جمع شدن" است، يعنی درست به همان معنايی که فردوسی در شاهنامه به کار برده (چو گشتند پرمایگان انجمن /// ز لشکر هر آن کس که بد رای زن) و يا (چو کاوه برون شد ز درگاه شاه ///  بر او انجمن گشت بازارگاه). پس انجمن سازمان نيست.
اما برای آن که انجمن دموکراسی از اپوزيسيون آزادی خواه فراتر رود و تا ملت و مردم گسترش يابد، شعار محوری را نمی توان به حوزه سياسی زندگی اجتماعی، مثلا انتخابات آزاد ـ باوجود اهميت آن ـ  فروکاهيد. بلکه می بايستی در هر حوزه زندگی اجتماعی شعاری محوری داشت تا کوشندگان آن حوزه را نيز به انجمن دموکراسی پيوند داد. مثلا "آزادی پوشش" برای زنان، "آزادی قلم" برای روزنامه نگاران و نويسندگان، "اقتصاد زدوده از رانت خواری" برای آزادی کارآفرينان، "آزادی نشست و برخاست و آمد و شد" برای جوانان، "آزادی آيين" برای خدا باوران و ديگر. گفتيم "مثلا"، چون شعارها را جز با کوشندگان هر حوزه نمی توان تعريف و تعيين کرد.
گرد آمدن در انجمن های  دموکراسی، اپوزيسيون آزادی خواه، از اصلاح طلبان درون مرز گرفته تا سکولارهای برون مرز، از اين گرفته تا آن، در رفتار و پندار به جهانيان و به ويژه ايرانيان نشان خواهند داد که دموکراسی را از همين امروز ميان خود پياده کرده و از همين رو شايسته و بلکه سزاوار اعتماد است. در چنين شرايطی به گمان قوی ايرانيان به انجمن های دموکراسی خواهند پيوست و  جهانيان از آن پشتيبانی خواهند کرد.

پرسش ها و پاسخ ها در باره "انجمن دموکراسی". همان گونه که در آغاز آمد، واکنش های بسياری به پيشنهاد آلترناتيو "انجمن دموکراسی" شد. حالا به تک تک آن ها می پردازييم.

پرسش. جانمايه نوشته شما "آلترناتیو سازی" است. در حالی که نه تعريفی از آن ارايه می دهيد و نه درک خود را از آن بيان می کنيد.
پاسخ. آلترناتيو بديل يا گزينه ای است در برابر استبداد جمهوری اسلامی.

پرسش. بيشتر نيروهای اپوزيسيون سازمان و تشکيلات خود دارند. چرا بايد اين نيروها سازمان های خود کنار بگذارند و به "انجمن دموکراسی" نو بنياد بپيوندند؟
پاسخ. هرگز نبايد چنين کنند و کسی چنين انتظاری ندارد! سخن بر سر شناخت ويژگی و پويايی مبارزه برای برپاداشت دموکراسی در شرايط کنونی است. فرق است ميان کوشش برای برپاداشت دموکراسی و زندگی در درون دموکراسی. تا دموکراسی نيست آزادی خواهان می بايستی با انجمن، بر نيروی خود بيافزايند و توازن قوا با ارتجاع را به سود خود بر هم زنند و دموکراسی را برپا دارند.
در شرايطی که آزادی خواهان در دموکراسی نيستند و در پی برپايی آن اند، درنگ بلند آهنگ بر سر ريزه کاری های نظری و عملی در اين گام، بی فايده و بلکه نابخردانه است. بزنگاه تاريخی جنبش ازادی خواهی در تشخيص اولويت مبارزه آزادی خواهی، يعنی انجمن (گرد هم آمدن) برپايه دموکراسی است. اگر کسی جانمايه دموکراسی را در روزگار مبارزه برای برپاداشت آن پيشه نسازد، چگونه می توان به پيمان و پاسداشت دموکراسی از سوی او باور داشت؟
اما هر آيينه دموکراسی برپاشد، آنگاه حق و بلکه هر وظيفه هر نيرويی است که بر کنه باور خود اصرار ورزد و برای فرادستی آن در چارچوب رقابتی مسالمت آميز و دموکراتيک بکوشد. افزون براين، حتی از همين امروز هم هر کس می تواند خارج از انجمن دمکراسی در گروه و سازمان خويش برنامه و باور خود داشته باشد و فرادستی دموکراتيک آن را در ايران آزاد فردا تدارک بيند. اما امروز که هنوز دموکراسی در کشور برپا نيست، رمز توانمندی اپوزيسيون آزادی خواه، انجمن و برهم افزدون نيروهاست برپايه عام ترين خواست دموکراسی و حاکميت مردم. رقابت ميان برنامه های گوناگون دموکراتيک می ماند برای بعد و حتی برای همين امروز، اما خارج از چارچوب انجمن های دموکراسی.

پرسش. گردآمدن يا به گفته شما "انجمن کردن" بر سر دموکراسی پيشنهاد خوبی است. اما بسيار کلی است. همه خواهان دموکراسی هستند، مگر می شود پس از تجربه تندروی های انقلابی در کشور و پشيمانی از آن، کسی اشکارا مخالف چنين واژه همه پسندی باشد؟
پاسخ. درست است همه ادعای دموکراسی دارند، حتی آقايان خامنه ای و احمدی نژاد. اما پيشنهاد من با انجمن دقيقا نشان دادن همخوانی عمل با حرف است. چه کسی از همين امروز حاضر است بر مبنای دموکراسی با هر شهروند ديگر ايرانی نشست و برخاست داشته باشد؟ هستند مدعيان دموکراسی که از همين امروز در اپوزيسيون خط و نشان می کشند که ما با اين و يا آن گروه نخواهيم نشست. مثلا چون اين يکی در اوايل انقلاب پاسدار بوده يا آن يکی چون همکار شاپور بختيار بوده است. اين ها هيچ يک ياران راستين دموکراسی نيستند چون گرچه در حرف خود را هوادار دموکراسی معرفی می کنند اما در عمل از آن پيروی نمی کنند. شوربختانه حتی ار برخی جمهوری خواهان هم شنيده ام که سخن از خط قرمز می کنند.
انجمن دموکراسی معيار خوبی است برای سنجش پيمان راستين با دموکراسی. کسی که امروز برای دموکراسی خودی و غيرخودی می کند، فردا اگر قدرت داشت همان می کند که قلدرهای شورای نگهبان می کنند.

پرسش. اگر کسی يا گروهی دروغ گفت و در دل با آزادی پيمان نداشت و به "انجمن دموکراسی" پيوست، چه؟ چگونه می توان دروغ گويان را تشخيص داد و از نفوذ و بازيچه شدن به دست ايشان پرهيخت؟
پاسخ. کار خاصی جز دورانديشی و احتياط نمی توان کرد! اين نگرانی، نه سنجيدنی نيست و نه قابل پيش بينی. در هر کار مشترکی ممکن است برخی دروغ بگويند و تقلب کنند. اما اين احتمال نمی بايستی ما را از همکاری و کار مشترک، آن هم برای برپاداشت دموکراسی بازدارد.

پرسش. دموکراسی خواهی اکثريت اپوزيسيون به جای خود. اما از همين مفهوم دموکراسی، برداشت های بسيار گوناگونی می شود. به عنوان مثال حلقه ای از اپوزيسيون که دموکراسی را جز با سکولاريسم ممکن نمی داند و در مقابل کسان ديگری در اپوزيسيون، به دليل آن چه که شرايط بومی ايران معرفی می گويند، هنوز هم در پی آشتی دادن دموکراسی و دين هستند. چگونه ممکن است که اين ديدگاه های مختلف برای کار مشترک انجمن کنند؟
پاسخ. اين درست که اپوزيسيون برداشت های متفاوتی از دموکراسی دارد. اما چنين گوناگونی الزاما مشکل زا نيست. چه بنابر اين است که مردم با رای خويش  تعيين خواهند کرد که کدام يک از برداشت ها را ترجيح می دهند. ماموريت انجمن دموکراسی تا زمان برپاداشت انتخابات و همه پرسی آزاد است. پس از آن انجمن از هم فرو خواهد پاشيد و هر نيرويی گزينه خود را به مردم پيشنهاد خواهد کرد و مردم نيز از اين ميان راه خود را برخواهند گزيد.

پرسش. "آلترناتیو گریزی" که بخشی از اپوزيسيون بدان گرفتار است روند فکری سالمی نیست و کمترين زيان آن اين است که جمهوری اسلامی بيشتر از هر نيروی سياسی ديگری از آن سود می برد. اما ما ایرانی ها از قرار اگر جبری بر دوش نداشته باشیم، به کار سازنده جمعی به این راحتی ها تن نمی دهیم. از همين رو، در مورد توانائی انجمن کردن ایرانی ها برای دست یابی به دموکراسی ترديدها فراوان اند.
پاسخ. آری ترديدها فراوان اند و سترگ. همچنان که وظيفه پيش روی ما! کاری بزرگ پيش روی ماست و در عين حال آزمونی بزرگ. آيا اپوزيسيون می تواند به خود، به ايرانيان و نيز جهانيان نشان دهد که واقعا آزادی خواه و دموکرات است و آن را در رفتار و گقتار خود از همين امروز نشان می دهد. تضمين صد در صدی نمی توتن داد که "انجمن دموکراسی" در برپاداشت دموکراسی حتما پيروز خواهد شد. اما اگر کاری نکنيم، می توان تضمين صد در صد داد که حتما شکست خواهيم خورد!

پرسش. در مقاله ناروشنی هايی وجود دارد نسبت به نیروهای سیاسی درون مرز. جنبش سبز با این انجمنی که قصد برساختنش را دارید چه تفاوتی دارد؟ آیا آن را چون دیگر در خیابان نیست، تمام شده می دانيد؟ قرار است "انجمن های دموکراسی" جنبش سبز را از ميدان بدر کند و به جا آن بنشيند؟ اگر نه، مناسبات "انجمن های دموکراسی" که پيشنهاد می کنيد با جنبش سبز چه خواهد بود؟
پاسخ. جنبش سبز جنبش شهروندان ناخرسندِ خواستار آزادی و دادگری است. هر چند که اين جنبش با اعتراض به تقلب در انتخاباتی که به دور دوم زمامداری محمود احمدی نژاد انجاميد، نمادين شد، اما پيش از آن هم وجود داشت و هنوز هم پابرجاست. گاهی پيدا و گاهی پوشيده. همه ما آزادی خواهان و اپوزيسيونِ در پی برپاداشت دموکراسی خود را جزوی از جنبش سبز می دانيم. جنبش سبز اما يک دست نيست. از پيروان بازگشت به انديشه های امام راحل و قانون اساسی جمهوری اسلامی گرفته تا هواداران حاکميت بی چون و چرای مردم، همه عضو پيوسته جنبش سبزند.
حتی اگر جنبش سبز را به جنبش اعتراض به تقلب انتخاباتی خرداد 1388 فروکاهيم، بازهم گوناگونی های فراوانی در آن می توان ديد. از آن ها که کمابيش در انديشه شرکت در انتخابات رياست جمهوری 1392 هستند تا آن ها که بدون اطمينان از شرايط انتخابات به راحتی از آن چشم می پوشند.
انجمن دموکراسی با کسانی از جنبش سبز می تواند پيوند داشت که دموکراسی و حاکميت مردم را در تماميت آن می پذيرند. بدون کوچک ترين توهمی نسبت به ولی فقيه، نظارت استصوابی شورای نگهبان يا ظرفيت های قانون اساسی.

پرسش. جمله ای در نوشته شما آمده بدين عبارت که "پشتيبانی از اصلاح طلبان درون نظام زمانی بايسته بود که هنوز اصلاح طلبان درون حاکميت بودند و مردم در کوچه و بازار نبودند".اين جمله  ابهام‌برانگیز است و مستعد برداشت‌های بدی است. آیا به باور شما اصلاح‌طلبان فقط زمانی که در حکومت هستند باید حمایت شوند و وقتی به واسطه مبارزه سیاسی‌شان به زندان و حصر گرفتار شدند، دیگر حمایت از آن‌ها بی‌فایده است. قاعدتاً باید برعکس باشد.
پاسخ. برداشتی که از آن گفتآوری شده، اگر شتابزده نباشد، بدون شک اشتباه است! جمله ای که گفته آمد اشاره به استراتژی مبارزه سياسی برای برپاداشت دموکراسی است، چه ربطی دارد به دفاع و پشتيبانی از حقوق شهروند و زندانی؟ ما نه تنها از حقوق و بلکه ازادی زندانيان اصلاح طلب پشتيبانی می کنيم، بلکه هم پيمان با باورهای های آزادی خواهانه و دموکراتيک خود از حقوق هر شهروند ديگری هم پشتيبانی می کنيم ـ حتی اگر کوشنده سياسی و آزادی خواه نباشد. مگر نوشته های ما را در دفاع از زندانيان سياسی نديده ايد؟ امضای ما بر دادخواهی های گوناگون را چطور؟
به باور ما، سرسختان ديگر به برآمدن اصلاح طلبی از درون حاکميت امکانی نخواهد داد. چطور ديگر بايد اين را بگويند و نشان دهند؟ اين تحليلی است برای تعريف و تدوين استراتژی سياسی. چه ربطی دارد به دفاع حقوق بشری از تمانی شهروندان و دوستان اصلاح طلب؟
اگر باز هم نيازی به روشنی است، باز بگوييم که نه تنها پشتيبان اصلاح طلبان در بند و فشار هستيم، بلکه حتی بسياری از ايشان را از همراهان و همرزمان استراتژی نوين "انجمن دموکراسی" و برپاداشت حاکميت مردم می دانيم.

پرسش. آيا لازمه استراتژی "انجمن دموکراسی" انقلاب يا به سخن روشن تر براندازی و سرنگونی نظام اسلامی است؟
پاسخ. هرگز! انقلاب و براندازی را يک باز برای هميشه کنار بگذاريد. ايران هنوز داغ ديده انقلاب اسلامی برای حل مشکل استبداد نظام پهلوی است. درمانی بدتر از درد! جانمايه استراتژی "انجمن های دموکراسی"، همچنان که از نام آن بر می آيد دموکراسی است برای همه شهروندان ايرانی که سه ستون پايه آن، يعنی پلوراليسم (پاسداشت دگرباشی و دگرانديشی)، انتخابات (برای گزينش آزادانه و به دور از تبعيض قانونگزاران و حکومتگران) و تناوب (امکان بازنگری در رای و انتخاب) را می پذيرند.
اما همه شهروندان ايرانی يعنی نه تنها نيروهای اپوزيسيون، بلکه نيز چهره ها و نيروهايی از حاکميت که در نبرد استبداد و دموکراسی، دموکراسی را برمی گزينند. چگونه می توان به چهره هايی که از دل نظام برآمدند، اما در برابر استبداد ولايی و پادگانی ايستادند ناسپاس بود؟ ايشان متحدين بالقوه برپاداشت دموکراسی در ايران اند. اگر لازم است اشاره ای هم کنيم به آقايان موسوی و کروبی. از ديدگاه "انجمن های دموکراسی"، هر دو از چهره های نمادين مقاومت در برابر استبداد ولايی ـ پادگانی اند و از همين رو شايسته پشتيبانی و آفرين.
نکته اما اين جاست که همکاری و اتحاد بالقوه با نيروهای آزادی خواه و دموکرات برآمده از نظام، نمی تواند بدين معنی باشد که شاخص ها و خواست های آزادی خواهی و دموکراسی جويی را به خط قرمزهای نظام اسلامی فروکاهيم. پشتيبانی از اصلاح طلبی درون نظام و چشم بستن بر کمبودها و کاستی های ـ به دليل تجربه اندوزی و مصلحت انديشی ناشی از توازن قوا ـ پشت سرماست.
امروز اتحاد و مبارزه برای برپاداشت دموکراسی می بايستی بی گفتگو بر پايه سه ستون پايه ای که شرح اش رفت باشد: آزادی برای همه (پلورليسم)، انتخابات بدون تبعيض و امکان بازنگری رای و انتخاب (تناوب). بر پايه اين سه، می توان هم جبهه بود و اتحاد کرد، در بين اپوزيسيون يا از ميان حاکميت.

پرسش. وقتی از اپوزیسیون صحبت می‌کنید روشن نیست منظورتان فقط نیروهای خارج از کشور است یا نیروهای داخل را هم شامل می‌شود. کسانی که در داخل ایران هم‌چنان مبارزه سیاسی می‌کنند چه جایگاهی در این انجمن دموکراسی خواهند داشت؟
پاسخ. چگونه می توان حاکميت مردم را برپاداشت، بدون آن خود ايشان، يعنی شمار بالايی از شهروندان درون مرز، بدان پيوسته و اقبال کرده باشند؟ برپاداشت دموکراسی که بنا بر تعريف حکومت مردمی است، جز با پيوستن و پشتيبانی مردم ايران که عمدتا در کشور هستند شدنی نيست. 
اما اين بدان معنی نيست که به نقشی که ايرانيان برون مرز می توانند به عهده گيرند کم بها دهيم. در دوران جهانروايی امروز، ايرانيان برون مرز می توانند صدای مردم را به گوش جهانيان برسانند و پشتيانی جهانيآن را جلب کنند و بدين ترتيب بر حکومت مستبد جمهوری اسلامی فشار وارد آورند. در شرايطی که پس از کودتای انتخاباتی 22 خرداد 1388، سرکوب و فشار در کشور صد چندان شده است، نقش ايرانيان  آزادی خواه برون مرز را نمی توان به پخش اخبار مبارزه دورن مرز فروکاهيد.
وانگهی جدا کردن ايرانيان برون مرز از ايران يعنی چه؟ مگر ايشان مردم  و ايرانی نيستند؟ مگر برای گذران تعطيلات از کشور به خارج رفته اند؟ خب، اين ها هم هر چه می کنند برای ايران می کنند! هرچه هست مبارزه آرادی خواهان برون و درون مرز می بايستی به هم گره خورد و هماهنگ شود.

پرسش. در بخش اول شما به نکته مهمی اشاره کردید و آن این که وابسته بودن مانع از کارآمدی آلترناتیو خواهد شد، رابطه این انجمن با دولت‌های خارجی چگونه خواهد بود؟ ایا می‌توان با حمایت مالی و رسانه‌ای دولت‌های خارجی فعالیت سیاسی کرد؟
اگر انجمن دموکراسی برپاشد و گسترش يافت و مردم به آن اقبال کردند، آنگاه نه تنها نبايد از اعلام وجود آلترناتيو هراسيد، بلکه بر اين پايه حتی می توان پشتيبانی جامعه جهانی را خواستار شد. همچنان که در دوران گذار به دمکراسی در آفريقای جنوبی، پرتقال، لهستان و ديگر کشورها، مبارزان آزادی خواه از پشتيبانی مادی و معنوی جهانيان بهره فراوان بردند.
اما شرط لازم آن است که اپوزيسيون از پشتيبانی و اقبال مر م خويش برخوردار باشد. چطور می توان فهميد که مردم به نيرويی در اپوزيسيون اقبال کرده اند؟ در دموکراسی اقبال مردم را با شمار رای می توان سنجيد. در شرايط تعطيل دموکراسی اما، پشتيانی و اقبال مردم را با حضور در کوچه و بازار. اگر جريانی فراخوان داد، مثلا فراخوان اعتصاب، و مردم اعتصاب کردند يعنی اقبال و پشتيبانی کرده اند. آلترناتيويی که اين چنين برمی آيد مشروع است و می توان ـ و بلکه می بايد ـ خود را به عنوان آلترناتيو معرفی کند. اگر نه، که هيچ.

پرسش. کیفیت نظام سیاسی با نحوه برآمدنش ارتباط دارد. بنابراین این که انجمن دموکراسی مورد نظر شما بخواهد نظام را به سمت دموکراسی واگرداند، برای شناسایی سیاسی آن کافی نیست، به چه شکلی می‌خواهد این کار را بکند؟
پاسخ. به کوتاه ترين سخن، مبارزه ای مسالمت آميز از طريق فراهم آوردن امکان گفتگو و انجمن ميان آزادی خواهان برای برپاداشت انتخابات آزاد و دموکراسی در ايران. روشن است که اين هدف بدون پشتيبانی، خواست و مشارکت جامعه مدنی ايران، پاسداشت استقلال ملی، شيوه مسالمت آميز و آشتی جويانه و نگاهی مثبت به فرصت های احتمالی درون مرز، شدنی نخواهد بود.
انتخابات آزاد از نخستين درخواست ها می تواند بود برای برپاداشت دموکراسی در کشور. منظور از انتخابات آزاد، يعنی انتخاباتی که در آن هرکس بتواند بدون گزينش و استصوابِ نهادی فرامردمی نامزد شود و شهروندان نيز بتوانند در آزادی تمام از ميان ايشان آن را که می خواهند برگزينند. برای برگزاری انتخابات آزاد، آزادی زندانیان سیاسی، از ميان برداشتن نظارت ولايی و استصوابی، آزادی احزاب ودسته ها، آزادی رسانه ها و گفت و شنيد، برچيدن سرکوب و تبعیض، پاسداشت رقابت درست ميان نامزدها و درستی شمارش رای.
کوتاه سخن اين که انتخابات آزاد بر پايه ضوابطی برپا شود که کنفرانس بین المجالس در سال 1994 در پاریس تصویب کرد. روشن است که چنين انتخاباتی متفاوت است با پيشنهاد برخی از اصلاح طلبان که در بهترين حالت انتخاباتی خواهد بود ميان نامزدهای خودی، گزيده و وفادار به رژیم جمهوری اسلامی.

پرسش. من تلاش نمودم تصویری از "انجمن دموکراسی" مفروض بشما را برای خود بسازم. روشن ترین تصویری که در ذهنم پدیدار گشت شباهت زیاد "انجمن دموکراسی" با اتوبوسی است که عده ای مسافر را مثلن از راه آهن به مقصد پارک شهر می برد. بسيار بيشتر از آن که شباهتی داشته باشد با گروهی از آدم هائی که دور هم جمع میشوند برای سیاست گزاری وسیاست ورزی. بنا بر این همچنان نوشته شما را بیان آرزوئی بغایت والا وانسانی میدانم که عصای دستی نیست .
 پاسخ. مثال اتوبوس برای به تصوير کشيدن آلترناتيو انجمن دموکراسی را بسيار دوست می دارم و آن را مثال گويايی می دانم. اتوبوس خودرويی است که به هيچ کس تعلق ندارد. اما مقصد مشخص است. برای همين هم هست که عده ای پذيرفته اند سوار بر اين اتوبوس شوند. روشن است که پس از رسيدن به مقصد هر يک به راه خود می روند.
بازگرديم به آلترناتيو "انجمن دموکراسی". کسانی که "سوار" اتوبوس انجمن دموکراسی شده اند پس از رسيدن به مقصد دموکراسی، هر يک به سراغ راه خود می روند. برخی به کار ليبراليسم می پردازند و برخی به کار سوسياليسم. بسياری ديگر هم بين اين دو.
ممکن است پرسيده شود اين ها که به هنگام رسيدن به مقصد هر يک به راه کار خود می روند، چطور سوار بر يک اتوبوس شدند؟ پاسخ اين است که چون هيچ يک به تنهايی نمی توانستند هزينه اتوبوس را بپردازند!

پرسش. "انجمن دموکراسی" پيشنهادی شما به نشست استکهلم ـ بروکسل نزديک تر است يا نشست ؟
نخست يادآوری می کنم چهره های ميزبان هر دو نشست را برای روزآمدکردن خوانندگان.

نشست واشنگتن (کنفرانس مهرداد مشایخی) که برای گفتگو برای گذار به دموکراسی در 7 و 8 آوريل 2012 برگزار شد، کمیته برنامه ریزی داشت متشکل از آقايان و خانم ها مهران براتی ، نیره توحیدی، محمد تهوری، آرام حسامی، فاطمه حقیقت جو، امیرحسین گنج بخش، کورش صحتی و فرخ زندی. همچنانکه از دعوت نامه بر می آيد هدف نشست واشنگتن، ایجاد فرصت برای فعالان سیاسی برای گفتگو پیرامون پروژه های گذار ایران به دموکراسی بود، بدون آن که برای خود موقعیتی ممتاز یا ویژه قائل باشد.

کميته برگزاری نشست بروکسل نشکيل شده بود از خانم ناهید بهمنی و آقایان محسن سازگارا، فریدون احمدی، جواد خادم، شهریار آهی، ماشاالله سلیمی. هدف اين نشست نيز کمابيش همان هدف نشست واشگتن بود و هست.
البته شايد بتوان به دو تفاوت آشتی پذير ميان اين دو نشست اشاره کرد. شمار قابل ملاحظه ای از شرکت کنندگان در نشست واشنگتن (و صد البته نه همه ايشان) به اصلاح طلبی حکومتی باور بیشتری دارند و برای برپاداشت دموکراسی بيشتر در پی گردآوردن جمهوری خواهان اند. نشست استکهلم ـ بروکسل به امکان اصلاح طلبی در دورن نظام با ترديد فراوان نگاه می کند، هرچند که نگاه موافق و مثبت دارد نسبت به فرصت های برآمده از برون مرز و حتی همکاری با نيروهايی درون نظام که دموکراسی در تماميت آن (با آزمون انتخابات آزاد) و بدون تبعيض و استصواب نهادهای فرامردمی را می پذيرند. تفاوت دوم در اين است که شاخص همکاری و همياری با نشست استکهلم ـ بروکسل بيشتر دموکراسی خواهی و انتخابات آزاد است تا جمهوری خواهی يا سلطنت طلبی.
همچنانکه پيش از اين هم گفته ام به باور من تضاد آشتی ناپذیری بين این دو دیدگاه وجود ندارد (در نشست های استکهلم و بروکسل چه می گذرد؟ گفتگو با عليرضا موسوی). هر دو جريان بر این باورند که گذار به دموکراسی در کشور می بايستی با پشتوانه جامعه ی مدنی و به طور مسالمت آمیز باشد، بدون چشم داشت به بيگانه و جنگ. اين برای همکاری سازنده کافی است. شايد هنوز به زمان بيشتری نياز باشد. مبارزه سياسی تنها کنشی اجتماعی نيست. ذهنی و روانی هم هست.

سخن آخر؟
سخن آخر همان سخن آخر نوشته "آلترناتيو سازی، آری يا نه؟" است. برپاداشت دموکراسی، همچون هر ابتکار ديگری، کارآفرين جسور می خواهد. وجيه الملگی و عوام زدگی اما، هر دو از دشمنان کارآفرينی جسورانه اند. مبارزه ای که نگرانی کوشش گری اش آن  است که "اگر با اين نشينم، او چه گويد و اگر با او بگويم اين چه کند؟"، دست آوردی نخواهد داشت، جز افزودن بر عمر استبداد در ميهن. شايد سه دهه ديگر. 



هیچ نظری موجود نیست: