پنجشنبه، شهریور ۰۷، ۱۳۹۲

نامه ای به عيسی سحرخيز در مورد نامه اش به باراک اوباما!

نامه ای به عيسی سحرخيز در مورد نامه اش به باراک اوباما!

چهار شنبه 23 مرداد 1392، 15 اوت 2013
جمشيد اسدی
Assadi3000@yahoo.com

عيسی عزيزم،
هنوز نگران حال و روزت هستم. شنيده ام که به دنبال قلم و روزنامه، سلامتی ات هم رفت. هر کسی در ايران جنبش سبز و بگير و ببندهای آن را فراموش کند، تو يکی فراموش نخواهی کرد.
نامه ای را که به اتفاق 54 عزيز دربند ديگر برای باراک اوباما امضا کرده و فرستاده بودی، خواندم. شاد شدم و معتجب. شاد از اين که نامه به هر حال خبری از تو می داد و نشانه ای از رشحه قلم ات داشت. قلم در دست ات پيوسته بادا! اما متعجب هم شدم. بگذار نکته نکته برايت بگويم چرا:
1. نامه به باراک اوباما رئيس جمهور آمريکا نوشته ايد و سختی های تحريم ها را برشمرده ايد و اظهار نگرانی کرده ايد. عيسی عزيزم! گويا تو و دوستان ات فراموش کرده ايد که اين تحريم ها بين المللی اند و از سوی شورای امنيت سازمان ملل تصويب شده اند. همين هم به تحريم ها وجه قانونی بخشيد و بسياری از کشورها را  برای تحريم جديد های يک جانبه برانگيختت. پس از رياست جمهوری جورج بوش (نو ـ کتنسروتيو و چه و چه)، تازه تحريم های يک جانبه شدت گرفتند. چون دست کم از آن پس، تحريم ها نه پيروی از سياست آمريکای جهانخوار، بلکه پاسداری از قطعنامه شورای امنيت به حساب می آمدند.
پس شما که می خواستيد برای حل مشکل پرونده هسته ای و تحريم ها نامه نويسی کنيد، چرا يک راست برای خود بان کی‌مون  نامه ننوشتيد که دبیرکل سازمان ملل متحدی است که قطعنامه های تحريم عليه جمهوری اسلامی را تصويب کرده. شما که مثل بسياری از سرسختان نظام جمهوری اسلامی نيستيد که سازمان ملل را وابسته به ايالات متحده بدانيد و بپنداريد که شورای امنيت سازمان ملل برای قطعنامه ها از باراک اوباما دستور می گيرد. اما حالا اگر واقعا تصميم گرفته ايد به سران کشورها نامه بنويسيد، پس لااقل به سران کشورهای اروپايی و سران کانادا و هند و چند کشور ديگر هم نامه دهيد. آخر آن ها هم ايران را تحريم کرده اند.
اما جانم برايت بگويد من اگر جای شما بودم به آيت الله خامنه ای و حسن روحانی نامه می نوشتم که دست از لجبازی بر سر طرح بی فايده و بلکه پرضرر غنی سازی برای کشور بردارند و از تنش با اين و آن در برون مرز بکاهند و مردم را از فشار اقتصادی خلاص کنند. آخر اين طور نمی شود که از همه کشورها بخواهيم که ملاحظه مردم ايران بکنند. مگر صغيريم؟ اين کار شما می شود همان قصه همسايه کمک کنيد می خوام شوهر داری کنم!

2. عيسی عزيزم را قربانم. در نامه تان از کمبود داروها هم نوشته بوديد. عيسی جان، در زندان اخبار به دست شما می رسد؟ جانم برايت بگويد که داروها جزو تحريم ها نيستند و از همين رو اگر دولت "مهر و بهار" و واردکنندگان رانت خوار در مورد نرخ ارز ترخيص دارو اختلافی نمی داشتند، دارو در کشور کم نمی بود.
نمی دانم به شماها خبرش رسيد يا نه؟ خانم دستجردی، وزير بهداشت و از نادر کارشناسان و کارآموختگان دولت محمود احمدی نژاد اخراج شد، چون به تخصيص ارز برای ورود زين اسب و کالای لوکس و کم شدن ارز برای دارو اعتراض کرده بود. دکتر هاشمیِ خوشنام و نيکوکار هم که وزير پيشنهادی دولت جديد برای وزارت بهداشت است گفته که مشکل دارو اصلاً به تحریم ربطی ندارد. باید این مشکلات داخلی و ناهماهنگی های دستگاه های اجرایی را حل کنیم. حالا من نفهميدم که از کجا شما تحريم ها را باعث کمبود دارو دانسته ايد؟ لطف کن يک دو خط برايم بنويس.

3. عيسی جان! در يک جای نامه تان گفته ايد که رئیس جمهور روحانی ... سیاستمداری [است] معتقد به گفتگو و تعامل ... و سابقه‌ای روشن در ... مذاکرات هسته‌ای. يک جای ديگر هم گفته ايد که جریانی افراطی در ایران ... سهم مهمی در ایجاد شرایط بغرنج امروز داشته است.
حالا عيسی جان، تو و ديگر امضاکنندگانِ نورچشم فکر می کنيد که روحانی از پس جريان افراطی بربيايد؟ من می ترسم که از پس آن ها برنيايد و ما مجبور شويم دوباره نامه اعتراضی و هشدار دهنده برای رئيس جمهور آمريکا بفرستيم. يادت هست وقتی که خاتمی حريف جريان افراطی نشد، خيلی ها مثل همين ها که نامه را با تو امضا کردند يا از دوستان ايشان، از او می خواستند که استعفا دهد. حالا به نظرت اگر روحانی حريف افراطی ها نشد استعفا دهد يا بماند؟
برای همين نگرانی هاست که از تو و دوستان خواهش کردم که زحمت بکشيد و چند نامه هم در خود ايران برای اين و آن بفرستيد. يکی برای همان رهبر و رئيس جمهور که گفتم. يکی هم برای جريان افراطی. همين را که به باراک اوباما نوشتيد به جريان افراطی هم راست و پوست کنده بگوييد که: ادامه تحريم گام اول در شروع جنگ واقعی است (درست است عيسی جان، اما به شرط آن که تحريم ها بی ثمر بمانند). در چنین جنگی ما، از ایران و استقلال و تمامیت ارضی آن دفاع خواهیم کرد.
بعد هم از جريان افراطی بخواهيد که کاری نکنند که جنگ شود و بعد از ايشان بپرسيد که اگر جنگ شد دفاع خواهند کرد يا نه. اميدوارم که نامه تان به دل جريان افراطی بنشينند تا دوباره در دوره روحانی شرايط ايران را بغرنج نکنند. اگر جامعه جهانی فکر کند که گويا مصالحه با جمهوری اسلامی شدنی نيست ـ نه با رئيس جمهور تندرو منتظرشان و نه با رئيس جمهور معتدل کليددارشان ـ آن وقت خطر جنگ خيلی جدی می شود. عيسی جان! من که خيلی دلشوره جنگ را دارم و می ترسم. بياييد بزرگی کنيد و در ايران هم نامه پراکنی کنيد.

4. عيسی جان! در يک جای نامه تان واقعا گل کاشتيد و برای اوباما نوشته ايد که: ما فکر می‌کنیم اینک وقت آن رسیده است که با هم تاریخ را ورق بزنیم و فصلی نو در نگاه به یکدیگر باز کنیم. اين جای نامه ديگر ناراحتم نکرد و برعکس خوشحالم کرد.
قربانت بروم، دو خط نامه هم برای رهبر و رئيس جمهور بفرستيد. آخر آشتی که دعوا نيست که يک سر داشته باشد. آشتی دو سر دارد. فکر کن مثلا اوباما بخواهد تاريخ را ورق بزند و رو به آقای رئیس جمهور جديد بياورد که با او دست دهد و حرفی بزند و آقای روحانی هم از ترس رهبر و پيامی که فرستاده، اصلا از اتاق و دفتر بيرون نيايد. همان طوری که سيد محمد ترسيد و در راهرو های سازمان ملل سر راه کلينتون هم نرفت. خوب اين طوری هم که نمی شود.

5. عيسی جان! يک سئوال آخر هم بکنم. اگر روزی آدم خيلی خوبی پشت ماشين نشست و چراغ قرمز راهنمايی را رد کرد و پليس او را جريمه کرد، تقصير متوجه کيست؟ کسی که چراغ قرمز را بر خلاف مقررات رد کرده يا پليسی که در پی جريمه اوست؟ اگر دانشجويی صادقانه عاشق شد و دل درس خواندن نداشت و امتحان بدی داد، استاد بايد نمره سزاوار او را بدهد يا نه؟ اگر استاد نمره خوبی به جوان دانشجو درس نخوان ـ گيرم به دليل عشق پاک ـ نداد، آيا کار خوبی کرده است؟
اگر تو پليس و استاد را مقصر جريمه و نمره بد می دانی، که هيچ! اما اگر راننده خطا کار و دانشجو درس نخوان را مقصر می دانی، آيا کار درستی که برای پليس و استاد نامه بنويسی ـ يا تلفن کنی ـ که اين يکی جريمه نکند و آن يکی نمره بد ندهد. اگر چنين کنی شريک قانون شکنی نشده ای؟ با چنين پشتيبانی آيا خطا کار را به تکرار خطا تشويق نمی کنی؟ آيا قانونبردار را دلسرد و تشويق به قانون شکنی نمی کنی؟ تازه در سئوال ها من خطا کارها را نيک نهاد و بی شيله و پيله فرض کرده بودم.
عيسی جان، می دانم که باور می کنی اگر برايت بگويم چقدر دلم می خواهد که مردم کشورم گرفتار تحريم ها نباشند. می دانم که باور می کنی اگر برايت بگويم که آمار اقتصادی کشور به گريه ام می اندازد. اما نورچشم! از اشک ريختن چه فايده؟ علت بيماری را بايد شناخت! مقصر تحريم ها را بشناسيد و برای همو نامه دهيد. البته که نامه فرستادن برای يکی شهرت می آورد و برای ديگری بند.
عيسی مهربانم! خيلی وقت ات را گرفتم. کی دوباره روزنامه به راه می اندازی؟ می خواهم باز هم برايت مقاله بفرستم. می خواهم يک طوری برايت بگويم که چقدر دوست ات دارم و مقاومت ات را پاس می دارم. نکند از نامه من دل گير شوی!
به دوستان نامه و ديگر دوستان سلام برسان. به ايشان بگو که دل گرم ام با ايشان است ... ... و اما مغز سردم رها!
جمشيد اسدی
پاريس، 14 اوت 2013



هیچ نظری موجود نیست: