جنبش سبز: با اپوزيسيون مدنی، بی اپوزيسيون سياسی؟
گفتگوی سعيد قاسمی نژاد با جمشيد اسدی
دوشنبه 6 تيرماه 1389، 28 ماه ژوئن 2010
گفتگوهای من با سعيد قاسمی نژاد در باره جنبش سبز ادامه دارد. چه اقبالی! سعيد قاسمی نژاد از جوان های پر شوری است که گروه دانشجويان ليبرال را در دانشگاه های ايران پايه گذاردند. با دوستان جوان دانشجوی ليبرال و به ويژه سعيد قاسمی نژاد پيش از اين در مورد جنبش سبز، رهبری آن و بر هم زدن توازن قوا ميان سرسختان بر سر قدرت و جنبش گفتگو کرده ايم و من، جمشيد اسدی، از ديدگاه پشتيبان و دلسوز جنبش در مورد چهره های فرانشين مقاومت، نبود رهبری و استراتژی مبارزاتی انتقاد مطرح کردم. همه آن گفتگو ها در همين سايت گويا آمدند و هنوز هم در همان جا موجودند. حالا قرار است در ادامه بررسی و تحليل "جنبش سبز" بر سر مناسبات اپوزيسيون با جنبش گفتگو کنيم.
*****************************************
سعيد قاسمی نژاد: جناب آقای دکتر اسدی با تشکر از حضور شما در این گفتگو. در سلسله گفتگوهای "جنبش سبز"، پیش از اين در نقد رهبری اين جنبش و مناسبات آن با ارتجاع حاکم سخن گفتگو کرديم. حالا قرار است در ادامه به مناسبات جنبش سبز و اپوزیسیون بپردازیم. پس از انتخابات خرداد 1388 سه نیروی اعتراضی را می توان مشاهده کرد: یک نیرو توده های مردم و جنبش های اجتماعی هستند که در بسیاری موارد از طریق شبکه های اجتماعی اينترنت تصمیم گيری می کنند. نیروی دوم متشکل از جریان های اصلاح طلب درون حاکمیت است و سرانجام گروه های سکولار محذوف و خارج از حاکمیت که نیروی سوم را می سازند.
در گفتگوهای قبلی، در مورد دو نيروی نخست، يعنی توده های مردم و جنبش های اجتماعی از يک سو و نیروهای اصلاح طلب داخل حاکمیت بحث و صحبت کرده ایم. از جمله در گفتگوی چگونه جنبش سبز پيروز خواهد شد؟ که در دو بخش يکی از دلبری تا رهبری و ديگری از خيابان تا برهم زدن توازن قوا! در همين سايت گويا منتشر شد.
اما در مورد جریان سوم يا نیروهای سکولار چندان سخن نگفته ایم. در نیروهای سکولار خارج از حاکمیت، سه گروه قابل تشخیصند. یک گروه تندرو که چپ های رادیکال، سلطنت طلبان افراطی و مجاهدین خلق را در بر می گیرد. اين ها نیروهای اصلاح طلب درون حاکمیت را به کلی یکدست دیده و با آنها دشمنی می ورزند. دسته دوم سکولارها اما ضمن حمایت مستقل از جنبش مردم به همکاری انتقادی با اصلاحان طلب درون حاکمیت معتقدند. هسته اصلي این دسته سوم عمدتا متشکل از کادرهای سابق حزب توده وفدائیان اکثریت است و ظاهرا همان استراتژی خود در ابتدای انقلاب را پیش می برند. در ابتدای بر آمدن جنبش سبز و جوش و خروش حاصل از آن، این دسته سوم در اپوزیسیون سکولار به بلندترین صدا بدل شد. شما وضعیت کنونی نیروهای اپوزیسیون را چگونه می بینید؟
جمشيد اسدی. اجازه دهيد پيش از هر چيز به واژه سکولار که تبديل به يکی از واژه های مد روز روشنفکری شده است و فراوان مورد استفاده شما نيز هست، اشاره ای کنم. من مطمئن نيستم که نبود يا بود سکولاريسم مشکل سياسی امروز ايران باشد. من حتی نظام جمهوری اسلامی را هم، به ويژه پس از سرکردگی پاسداران رانت خوار و رياست جمهوری احمدی نژاد، غير سکولار نمی دانم. ببينيد فرق است ميان حکومت الهی و استبداد به اسم مذهب.
تصور کنید یک عده طلبه فوتبال بازی کنند، اینجا فوتبال غیر سکولار نشده است. آنها هستند که با لباس مذهبی فوتبال بازی می کنند. تا زمانی که آنها کشور را اداره می کنند، کار سکولار انجام می دهند. تنها واژگان و ایدئولوژی استبدادی آنها رنگ و بوی مذهبی دارد.
کوتاه سخن اين که از ديدگاه من، تضاد سياسی در کشور ما نه بین سکولار و غیر سکولار که ميان استبداد و آزادی خواهی است.
سعيد قاسمی نژاد: بسيار خب، حالا با فرض قبول ديدگاه شما در مورد نيروهای سکولار، پرسش را تغيير می دهم: در باره نيروهای اپوزيسيون خارج از حاکميت جمهوری اسلامی چه فکر می کنيد ؟
جمشيد اسدی: به باور من می بايستی پيش از هر چيز ميان مخالفين مدنی و سياسی در اپوزيسيون نظام جمهوری اسلامی تميز گذارد. از مخالفت مدنی بياغازيم.
ویژگی مخالفت ناخرسندان جامعه مدنی گستردگی و ژرفنای و نيز ديرپايی آن است. ناخرسندی جامعه مدنی گسترده است چون در پی تصميم های نابخردانه حاکميت کنونی جمهوری اسلامی در اقتصاد و سياست ناخرسندی هر روز بيش از پيش در کشور گسترش می يابد. دانش آموخته بيکار، خانوار تهی دست، دانشجوی ستاره دار، قلم زن در زندان، زن بی حقوق و همچون بسياری از ديگران شهروندان زير ستم، چگونه می توانند از اين شرايط و حکومت خامنه ای و دولت احمدی نژاد خشنود باشند؟ تازه سرسختان بنابر ويژگی تماميت طلب و نيز برای تحکيم حاکميت يک پارچه خود به طور مدام حقوق و امتياز گروه های اجتماعی مختلف را باز می ستانند و آن ها را ناچار به اردوی ناراضيان می فرستند.
ناخرسندی گسترده مدنی اما، ديرپا نيز هست، چرا که از ميان بردن ناخرسندی جز با گشودن جامعه و مشارکت شهروندان و مثلا جز با آزادی کارآفرين در اقتصاد و قلم زن در نشريات ممکن نيست و چنين چيزی برای سرسختان پذيرفتنی نيست. شالوده ايدئولوژيک و سرسختانه سیاست های خامنه ای و احمدی نژاد و پاسداران رانت خوار به خودی خود تغيير نخواهد کرد، ناخرسندی هم با گذشت زمان فروکش نخواهد کرد. تحریم ها نیز شرايط را دشوارتر و پس ناخرسندی ها را گسترده تر خواهند کرد. به لحاظ اجتماعی نیز این حاکمیت سرسخت و تنگ نظر شرایط را برای مردم سخت تر خواهد کرد. به طور مثال یورش به کتاب ها و حذف نام فروغ فرخزاد از میان نام های شعرا.
اين از ناخرسندی مدنی! اما ناخرسندی سياسی هم هست. مشکل جنبش نیز همین جاست. استبداد مقوله ای سياسی است و پس مشکل استبداد را باید اپوزیسیون سیاسی حل کند. چه اپوزیسیون مدنی، اگر به درخواست های مدنی خود وفادار بماند ـ و چه بهتر که چنين کند ـ نمی تواند مشکل استبداد سياسی را حل کند و در نتيجه بنا بر ماهيت مدنی خود از ايجاد مزاحمت برای حاکميت سياسی مستبدين فراتر نخواهد رفت. کوتاه سخن اين که نبود رهبری، نبود سازماندهی، درک نادرست از میانه روی و اصلاح طلبی از ایرادات اپوزيسيون سياسی است.
شوربختانه بايد گفت که چهره های مقاومت، آقايان موسوی و کروبی چندان تمايلی ندارند که مبارزه سياسی شود و وزنه را کماکان بر دوش جامعه مدنی می گذارند. مثلا نگاه کنيد به يکی از آخرين سخن های آقای موسوی: ... تشکیلات منظمی که بتواند پاسخ گوی این نیازها باشد را ما نداریم و باز هم من در این چهارچوب فکر می کنم برای مدت قابل توجهی شبکه های اجتماعی و فضای مجازی بتوانند پاسخ گوی این خلا باشند در عین حالی که تلاش هایی باید بشود که ما بتوانیم در سطح بین المللی و در سطح بیرون کشور کانال هایی تاسیس شود و در سطح رسانه ای کمی گسترده تر و نظم یافته تر ادامه پیدا کند و بایستی آندوستانی که به این مسئله فکر می کنند در این کار تسریع بکنند و سریع تر اقدام کنند هم برای رادیو و هم برای کانال های تلویزیونی و این حق ملت ماست که در این زمینه مجاری برای اطلاع رسانی داشته باشد به طور مستقل از زبان جنبش و از زبان منافع ملی ما ... -... من فکر می کنم با شبکه گسترده اجتماعی که ایجاد شده هر کس بنا بر موقعیتش و محیطش می تواند ... از بسط آگاهی استفاده کند ... من گمان می کنم که مردم باید کمک کنند که این فیلمها، این عکس ها، این کلیپ ها، این فیلمهایی که توسط دوربین های مبایل گرفته می شود، این سایتها و پوسترها باید گسترش پیدا کند. این ها بهترین وسیله ماست. (کنفرانس خبری مهدی کروبی و میرحسین موسوی چند روز پيش از سالگرد ۲۲خرداد و به مناسبت همان روز، به میزبانی سایت کلمه و به نقل از سحام نیوز). می بينيد ايشان به روشنی از مسئوليت سياسی می پرهيزند و کار اصلی را بر دوش جامعه مدنی می گذارند. به گمان ايشان در شرايط کنونی بهترين کار آن است که مردم فيلم و عکس بگيرند و به يکديگر بفرستند. يعنی در بهترين حالت کار مدنی.
بدنه اصلی اپوزيسيون هم به اسم ميانه روی کمابيش کار سياسی را کنار گذاشته است. میانه روی از دیدگاه برخی از نيروهای اپوزيسيون و حتی از سوی برخی از همرزمان ام در درون اتحاد جمهوری خواهان به این شکل شده است که در دل غصه مواضع سرسختان حاکم را داشته باشند تا بدين ترتيب هزینه را برای اپوزيسون کاهش دهند. اما اگر اپوزيسيون آن قدر از آتش مبارزه خود بکاهد که ديگر هزينه ای داشته باشد، معنی آن اين است که ديگر اپوزيسيون سرسختان نيست.
ريشه اين گونه اپوزيسيون "بی بال و دم و اشکم" را شايد بتوان در پشتيبانی به جای مانده از تندروی هايی ديد که به انقلاب 1357 انجاميد. اپوزيسيون پشيمان، حالا با ديدن نتيجه کار و برقراری جمهوری اسلامی، با وجدانی آزرده و پشيمان، راهکاری ندارد جز تسليم طلبی و خودسانسوری که مبادا دوباره تندروی و پس اشتباه کنيم! اين حکايت کسی است که از ترس افتادن از لبه بام آن قدر به عقب رفت که از لبه ديگر افتاد!
هراس سر تا پای اين دسته از هواداران "ميانه روی و اصلاح طلبی" را فراگرفته است: مبادا چيزی به خمينی بگوييد! نکند اسم خامنه ای را بياوريد! چه لزومی دارد سخنی از جدايی مذهب و حکومت بياوريد؟ و گل سرسبد همه اين خويشتن داری ها که: به هر حال دولت احمدی نژاد بر سر قدرت است و اين حقيقت "دوفاکتو" را بايد پذيرفت! و بدين ترتيب، با آوردن دو اصطلاح سياسی و چند واژه فرنگی، سر و ته بحث سياسی را به هم می آوردند.
زبده سخن اين که هر چند ناخرسندی مدنی منسجم و پویا است، ناخرسندی سیاسی اما به هم پاشيده، بدون برنامه و پر توهم است. از آنجا که استبداد یک مساله سیاسی است، این گره باید به دست کوشندگان سیاسی گشوده شود، نه ناخرسندان مدنی. همان گونه که در گفتگوهای پيش شرحش رفت، اپوزیسیون سياسی در شرایط مناسبی نیست نه رهبری دارد، نه استراتژی و نه شهامت کشاندن بازی به زمين خود. تا زمانی که این مساله حل نشود، اپوزیسیون دور خودش خواهد چرخيد. حتی امکان اين پيآمد نامبارک نيز هست که مردم خسته شوند و از خيابان به خانه برگردند. يا برخی از ايشان، سرخورده از روش های بی نتيجه، به مبارزه راديکال روی آورند.
سعيد قاسمی نژاد: شما نیروهای اپوزیسیون را به مدنی و سياسی تقسيم کرديد. به نظر شما، وظايف ناخرسندان مدنی در وضعیت کنونی را چگونه می بينيد؟
جمشيد اسدی: البته اين پرسشی است که می بايستی هرمبارز مدنی با توجه به شناختی بهتری که از اوضاع و شرايط و توانايی های خود دارد بدان پاسخ دهد. جنبش اعتراضی در ايران امروز گسترده و مردمی است، يعنی حرفه ها، دسته ها و گروه های مختلفی را در بر می گيرد، چه کسی می تواند در مورد شکل مبارزاتی مناسب هر يک از حرفه ها و دسته ها و گروه ها نظر و پيشنهاد درخور و بسزايی داشته باشد؟ نوآوری در مبارزات مدنی را می بايستی به عهده خود شهروندان گذارد و روشن است که آن ها هم از عهده اين مهم بر می آيند، کمااينکه تا کنون چنين بوده است. البته شهروندان نمی بايستی از هم انديشی، رايزنی و درس گيری از ديگران و ديگر کشور ها غفلت کنند.
اما کوچک ترين کاریکه شهروندان در مبارزه مدنی می توانند کرد، آگاهی رسانی، گفتگو و دليل آوری سياسی برای يکديگر است تا ناراستی های حاکميت جمهوری اسلامی از يک سو و آزادی خواهی و دموکراسی از سوی ديگر، در دل و جان همه مردم بنشيند. می بايستی نخست بر استبداد جمهوری اسلامی در جان و دل پيروز شد. نيروی انتظامی و بسيجی نمی توانند مقاومت مردم در اندرون ايشان را بشکنند و سرکوب کنند. اين مبارزه کم هزينه را بايد هرچه زودتر برد. می بايستی هر شهروندی، از فرصتی که حتی در ظاهر مهم و سياسی و مبارزاتی نيايد، بهره برد و استبداد و رانت خواری حاميت را افشا و دمکراسی و آزادی خواهی را ترويج کند.
اين کمترين را هر کس بنابر جای و کار و پيشه خود می تواند با نوآوری ويژه انجام داد. هر چه هست در اين مبارزه مدنی، می بايستی با نوآوری هر چه بيشتر اطلاع رسانی کرد و ديگران را متوجه اوضاع کرد و از سوی ديگر ناخرسندی و اعتراض خود را آشکار کرد، به طريقی که ايرانيان و جهانيان بدانند که جنبش آرام نگرفته است و ادامه دارد و در نتيجه حاکميت مستبدين کودتاگر عادی نشده و مورد پذيرش مردم قرار نگرفته است.
سعيد قاسمی نژاد: در مورد وظیفه نیروهای سياسی اپوزیسیون چه فکر می کنيد؟
جمشيد اسدی: اما در مورد مبارزه سياسی! به باور من کماکان مهم ترين وظيفه اپوزیسیون تعیین رهبری و استراتژی است. تفاوت است ميان اپوزیسیون مدنی و سیاسی. اپوزیسیون مدنی دربرگيرنده نيروهای مختلف با خواست های گوناگون است ـ از آزادی پوشش بگير تا آزادی قلم ـ و از همين رو نيازی به رهبری یکدست ندارد. اپوزیسیون سیاسی اما در پی تاثيرگذاری بر حاکميت يگانه کشور است و از همين رو می بايستی رويکردی فراگير داشته باشد. مبارزه سياسی بدون رهبری و استراتژی يگانه، به کشيدن آب حوض می ماند با آبکش!
حالا که شوربختانه جنبش رهبری نمی شود ـ هر چند که از سوی بسياری و از جمله آقايان موسوی و کروبی شيردلانه پشتيبانی می شود ـ نيروهای اپوزيسيون همان چنان که با حاکمیت سرسخت مبارزه می کنند، خواه و ناخواه برای تعيين رهبری و استراتژی فرادست بايکديگر نيز رقابت می کنند. اين امر مبارکی است، از آن نبايد هراسيد و يا پرهيخت.
روشن است که جنبش سياسی دربرگيرنده جريان های گوناگونی است: از انقلابی و برانداز گرفته تا نامه نويس به مقام رهبری. در ادامه، اشاره من به ويژه متوجه به کسانی است که مبارزه با استبداد در کشور از طريق اصلاح طلبی (رفرميسم) و مسالمت پی می گيرند.
به گمان من، اصلاح طلبی به معنی کنار گذاردن مواضع خود و دنباله روی بی چون و چرا از آقايان موسوی و کروبی نيست. از مقاومت هردو می بايستی پشتيبانی کرد، اما نه به هزينه از دست دادن هويت سياسی است! ميانه روی و اصلاح طلبی راستين آشکار کردن روشن مواضع، برنشان دادن تفاوت و اما اعلام آمادگی برای تاکتيک های گوناگون، چون حمايت مشروط از موسوی و حتی در شرايطی مذاکره با حاکميت مستبد و رانت خوار جمهوری اسلامی است.
پشتيبانی از موسوی در بسياری از موارد از دنباله روی گذشته و به شيفتگی رسيده، مانند تحليل هايی از اين دست از بيانيه شماره هفده ميرحسين موسوی ... [اين بيانيه] منازعه را به درون جريان حاکم منتقل کرد، نظر مساعد بخشی از اصولگرايان معتدل را جلب نمود و تندروها را در شرايطی سخت قرار داد. برخورد مثبت اصولگرايان معتدل نسبت به بيانيه موجب شد که جريان افراطی آنها را شديدا زير ضربه بگيرد تا مبادا پيشنهاداتشان پذيرفته شود. اقدام ميرحسين موسوی اين امکان را برای حکومت فراهم آورد که راهحل پذيرش حقوق اساسی مردم را برای برون رفت کشور از بحران برگزيند.
اين همه خيالبافی؟ بر اساس اين تحليل، بيانيه شماره هفده ميرحسين موسوی: "منازعه را به درون جريان حاکم منتقل کرد". اما در اين مورد هيچ مدرک و دليلی ارايه نمی شود. اشاره می شود به اين که : "نظر مساعد بخشی از اصولگرايان معتدل را جلب نمود و تندروها را در شرايطی سخت قرار داد". اما اين که اصول گرايان در چگونگی رويارويی با جنبش سبز اختلاف داشته اند که حرف تازه ای نيست. حقيقت آن است که اختلاف مورد اشاره پيش از بيانيه های موسوی وجود داشت و پس از آن هم وجود خواهد داشت. يعنی واقعا برخی بر اين باورند که موسوی با همين اعلاميه جناح های حاکميت را به هم انداخت؟ شيفتگان ميرحسين موسوی در اپوزيسيون به دل بد نمی آورد. می بيند که سرسختان حاکم حتی آماده شنيدن سخنان هم قطاران اصول گرای هم خود نيستند، اما خوش دلانه آن را ناشی از ترس ايشان از امکان تغيير اوضاع می بيند : برخورد مثبت اصولگرايان معتدل نسبت به بيانيه موجب شد که جريان افراطی آنها را شديدا زير ضربه بگيرد تا مبادا پيشنهاداتشان پذيرفته شود.
در خوش خيالی اپوزيسيون به دنبال موسوی، دو اشتباه نگران کننده نهفته است: نخست اين که اختلاف جناح های اصول گرا را ناشی از موضع گيری های موسوی می داند و دوم آن که گمان می برد اختلاف ميان اصول گرايان بر سر دموکرسی است. اشتباه بزرگ تر از اين؟
به هر حال برای پاسخ روشن تر به پرسش شما بايد بگويم که به گمان من اپوزيسيون سياسی به هيچ عنوان نمی بايستی دولت احمدی نژاد را به رسميت بشناسد و بلکه بايد فراتر رود و خواستار کناره گيری يا برکناری وی باشد. اپوزيسيون سياسی در برابر آيت الله خامنه ای نيز نمی بايستی پرده پوشی کند و در مورد نقش وی در پشتيبانی از کودتا و بگير و ببندهای پس از آن سکوت کند. آیتالله خامنهای همهی اعتبار حقوقی وحقیقی خود را پشتوانه به قدرت رسیدن احمدینژاد کرد. استعفای احمدینژاد به مثابهی ضربهی بزرگ به آیتالله خامنهای و سرسختان کودتاگر سپاه است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر