سه‌شنبه، تیر ۲۹، ۱۳۸۹

جنبش سبز :از اپوزيسيون "خودی" تا اپوزيسيون "غيرخودی"؟


جنبش سبز :از اپوزيسيون "خودی" تا اپوزيسيون "غيرخودی"؟
گفتگوی سعيد قاسمی نژاد با جمشيد اسدی
دوشنبه 13 تيرماه 1389، 5 ماه ژوييه 2010
سعيد قاسمی نژاد در آخرين گفتگوهايی که با من داشت به يکی از مهم ترين پرسش های جنبش سبز اشاره کرد: برخورد "رهبران" جنبش سبز با خودی ها و غير خودی ها! سعيد زرنگی کرد و در مورد ديدگاه های موجود در اتحاد جمهوری خواهان (اجا) هم پرسيد. با هر ملاحظه ای بود، بالاخره نظر خود در اين مورد گفتم. کاش رفقايم در اجا هم چنين فرصتی پيدا کنند.
*****************************************
سعيد قاسمی نژاد:  شما در گفتگوهای پيش، ضمن پشتيبانی از مقاومتی که آفرين برانگيز ناميديد، به تندی نسبت به گريز از انجام وظيفه رهبری از سوی آقايان موسوی و کروبی و خاتمی اتنقاد کرديد؟ به نظر شما ايشان چکار می توانند کرد؟
جمشيد اسدی: به گمانم تند نبود، اما حتما انتقادی بود. زبده انتقاد من اين بود که آقايان موسوی و کروبی و خاتمی هنوز در ميدان و قاعده بازی حريف عمل می کنند و درست به همين دليل نمی توانند از مقاومت، که به هر حال ما پشتيبان آنيم، فراتر روند و ابتکار عمل را بدست گيرند. بيانيه 17 موسوی نمونه ای از بازی در ميدان حريف بود و اين هنوز هم ادامه دارد. بيانيه های آقايان موسوی و کروبی که بيانگر مقاومتی آفرين برانگيز است و اما فرسنگ ها پشت سر خواست های امروز جنبش است.
 مادامی که ايشان به بهانه کاستن از هزينه مبارزه و پرهيختن از آن چه که به باورشان تندروی است، خودسانسوری کنند و حتی از اشاره به نامی مشخص در حاکميت مستبد بهراسند، بازی را مدام به حريف خواهند باخت. در مورد جنایات رهبری و دولت کودتا، تقلب ها و ایرادات به رهبری سخنی نمی رود و به صورت مجهول اشاره ای می شود. این روش نه تنها از حاکميت امتیازی نخواهد گرفت، بلکه جنبش را نيز ناتوان خواهد کرد.
آقايان موسوی، کروبی و يا خاتمی خسته نشده اند که تنها به "هيچ کسان" در جمهوری اسلامی حمله بردند و انتقاد کنند؟ "هيچ کسان"؟  آيا تا کنون شنيده ايد که ايشان به اسم از کسی انتقاد کنند؟ اجازه دهيد نمونه ای از سخنان آقای موسوی بياورم : ... اگر می گذاشتند که همه مردم نظرات خودشان را با استفاده از رسانه ملی ابراز کنند ... من فکر می کنم فساد اقتصادی و اداری و سیاسی و میل به دیکتاتوری و میل به خود رایی هست که زمینه را ایجاد می کند که چینین تقلباتی ایجاد شود ... تمام راه حل هایی که می توانست از طریق سیاسی مشکلات را حل بکند اینها خودشان این راه را کور کردند ... بالاخره پشت این درآمد چند صد میلیاردی نفتی در سال های گذشته یک ساختی برای دفاع از منافع عده ای سامان یافته که به این سادگی نمی توانند تن به تفسیر مردمی از قانون اساسی بدهند (کنفرانس خبری مهدی کروبی و میرحسین موسوی چند روز پيش از سالگرد ۲۲خرداد و به مناسبت همان روز، به میزبانی سایت کلمه و به نقل از سحام نیوز).
خب! اين کسانی که به گفته آقای موسوی نمی گذارند که مردم نظرات خود را بگويند، يا مفسد اقتصادی و اداری و سیاسی و دیکتاتور هستند، يا دست در درآمدهای چند صد میلیاردی نفت کرده اند، اسم ندارند؟
سخن های آقای کروبی هم از همين دست است: ... انتخابات ما الان سرنوشتش دست شورای نگهبان است؛ آن هم نه دست دوازده نفر، در واقع یک نفر- دو سه نفر. یعنی اصلا او باید تایید کند تا مردم رای بدهند ... حالا عده ای می گویند که اصل جمهوریت را بردارید. الان قانون اساسی را می گویند که مصلحتی بوده، برای این که دهان مردم را ببندند (کنفرانس خبری مهدی کروبی و میرحسین موسوی چند روز پيش از سالگرد ۲۲خرداد و به مناسبت همان روز، به میزبانی سایت کلمه و به نقل از سحام نیوز).
از آقای کروبی بپرسيد آن چند نفر در شورای نگهبان کيانند؟ چه کسی می گويد: جمهوری را برداريد و [چون] قانون اساسی مصلحت يک زمانی در گذشته بوده است [و حالا ديگر نيازی به آن نيست]؟ اسم کسانی که چنين می گويند چيست؟
آقای سيد محمد خاتمی هم در ديدار با شماری از اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی مدرسين دانشگاه ها و نمايندگان ايشان در موسساتی چون دانشگاه تهران، تربيت معلم، تربيت مدرس، دانشکده امير کبير و دانشکده شهيد بهشتی، از جمله اشاره کردند که ... جفا اين است که مردم انقلابی بکنند (آن وقت) تفکری بيابد و ... اجازه بروز و ظهور به هيچ گرايشی ندهد ... خطر اين جاست که اين گروه مرزبندی شديدی هم بکند، توهم و تفکری که با اسلام سازگار نيست بگويد عين اسلام و انقلاب است و جز آن هم حق ظهور و بروز نداشته باشد ... متاسفانه ... راه ها از هر جهت برای برخی گروه ها و جرياناتی باز است که همين تفکر را دارند و با کمال بی باکی مخالفان انديشه خود را به انواع اتهامات متهم می کنند ...
اين بار از آقای خاتمی بپرسيد که کسانی که جفا می کنند و  اجازه بروز و ظهور به هيچ گرايشی ندهند و مخالفان خود را به متهم می کنند، اسم ندارند؟ هيچ کسانند؟
آيا وقت آن نرسيده است که آقايان تابوهای زهوار دررفته مستبدين حاکم را در هم شکنند و مثلا با ايرانيان برونمرزی که روز به روز بر شمارشان افزوده می شود گفتگو کنند و در رسانه های فارسی زبان برونمرز ظاهر شوند؟ از چه می ترسند؟ آيا واقعا آن قدر ساده لوح اند که فکر می کنند با چنين خودسانسوری ها، سرانجام ارتجاع سرسخت حاکم را خجالت خواهند داد و نرم خواهند ساخت؟ آيا آقايان در انتظار آنند که روزی مستبدين رانت خوار بر سر قدرت از کرده خويش پشيمان شوند و به ايشان پيام فرستند که آری ما اشتباه کرديم و بر شما جفا کرديم. بياييد از سر تقصير ما بگذريد و حکومت را برای دموکراسی از ما تحويل گيريد.
اجازه دهيد نکته ای را که پيش از اين گفته و نوشته بودم و سايت جوانان بسيج آن را به دروغ و تحريف  آورده بود، بار ديگر در اين جا يادآوری کنم: اگر آقایان موسوی، کروبی و خاتمی فکر می کنند با بزرگداشت آیت الله خمینی و قانون اساسی هزینه های مبارزه را کاهش می دهند سخت در اشتباه اند. البته اين حق ايشان و بلکه هر کسی است که با باورهای خود برای آرمان هایش مبارزه کند. اما نکته اين جاست که از نگاه دولتمردان مرتجع حاکم، تنها اصل وفاداری و خودی بودن، تسليم بی چون و چرا در برابر پاسداران سرسخت و آيت الله خامنه ای است و بدين اعتبار، میان موسوی و کروبی که آشکارا به انديشه های آيت الله خمينی و قانون اساسی جمهوری اسلامی وفادارند و اپوزيسيون خارج از نظام چون شاهزاده رضا پهلوی و اتحاد جمهوری خواهان ايران تفاوتی نیست.
از اين ها گذشته آن چه را که امروز خامنه ای می کند، خمينی نکرده بود و نگفته بود هر چه سيلی خورديم ...، بشکنيد اين قلم ها را ...، من آيندگان را نمی خوانم ... و ديگر. آيا وی بدين ترتيب راه را برای بگير و ببند و بکش باز نکرده بود؟ در اين مورد سعيده منتظری، دختر زنده ياد آيت الله منتظری، تذکر بجايی به آقای موسوی داده بود. توهم در مورد نرم کردن آقای خامنه ای، بزرگ ترين اشتباهی است که سران مقاومت ممکن است مرتکب شوند.
در پرتو اين توهم زدايی، نخستين درخواست آقايان می بايستی استعفا يا کنار گذاردن احمدی نژاد و تدارک انتخابات آزاد باشد.  اين که در مذاکره تا چه حد در برآورد اين خواسته موفق شوند، بحث ديگری است. اما به گمانم موضع آقايان نمی بايستی کمتر از اين باشد. سازش، اگر سازشی ممکن باشد، واداشتن جناح تند رو جمهوری اسلامی است به قبول حداقل در خواست های آزادی خواهانه جنبش. زبده آن چه شرحش رفت اين است که می بايستی بازی را از ميدان حريف به ميدان خود کشيد.
سعيد قاسمی نژاد:  شما عضو اتحاد جمهوری خواهان ايران (اجا)هستيد، اما تحليل شما از اوضاع سياسی پس از 22 خرداد 1388 و نقش آقايان موسوی و کروبی، متفاوت از تحليل شماری از ديگر اعضای اجاست. مثلا هم رزم شما در اجا فرخ نگهدار خواهان جدا کردن حساب اقای خامنه‌ای از احمدی‌نژاد و عدم انتقاد جدی به ایشان شده است. او همچنین باور دارد "اگر سلطه نظامی گرایان پیش برود، تردید نکنیم که بخش عمده‌ای از اصول گرایان هم سبز خواهند شد." فرخ نگهدار در مجلسی در بزرگداشت مهندس بازگان و آیت الله منتظری با نقد روشنفکران سکولار،  از حضور دین در عرصه عمومی دفاع می کند و دین را حافظ مناسبات اجتماعی میداند. طبیعتا حضور دین در مناسبات اجتماعی از طریق احکام اجتماعی آن و جاری شدن آن در جامعه است یعنی قانونی شدن احکام فقهی از مجرای دستگاه قانون گزاری. فرخ نگهدار می گوید "نگاه مسلط بر روشنفکری سکولار ایران نگاهی است که می گوید دین امر خصوصی شهروندان است .... این نگاه نگاهی ضد دینی است. دین اساسا پدیده ای اجتماعی است برای تنظیم مناسبات اعضای آن جامعه با یکدیگر......جای دین عرصه عمومی است. حضور دین در وجدانیات فردی پشتوانه حفظ مناسبات اجتماعی معین است." وی در ادامه ضمن نکوهش روشنفکران سکولار خواهان "رابطه تنگاتنگ اندیشمندان سکولار ایران با علمای دین، تعامل هرچه نزدیک تر میان دانشگاه ها و حوزه ها، همکاری نزدیک و مراودات فکری مستمر با مراجع"  خواست وحدت حوزه و دانشگاه آن هم در حالیکه حوزه طی سی سال حاکمیت برکشور از هیچ جفایی بر دانشگاه ها دریغ نکرده است و اساسا نه تنها تجربه سی ساله ما بلکه تجربه چند سد ساله اروپا نیز نشان می دهد که راه بهبود اوضاع اجتماعی از طریق محدود کردن حوزه های علمیه به امور دینی می گذرد و نه رهنمود گرفتن دانشگاهیان و سیاستمداران از آنان برای سیاستگزاری. به باور من    چنين ديدگاهی نه تنها با ديدگاه شما متفاوت است، بلکه حتی در بسياری موارد روياروی آن قرار می گيرد. چه فکر می کنيد؟
جمشيد اسدی: فرخ نگهدار نه تنها هم رزم، که دوست من نيز هست. من نسبت به نيک انديشی او به کشور شکی ندارم. اما اين درست است که پس از آن چه من کودتای 22 خرداد 1388 می دانم تحليل های بسياری متفاوتی از اوضاع سياسی  ارايه می دهيم. جالب اين جاست که تا پيش ز اين کودتا، تحليل های ما اين قدر از هم جدا نبود. دست کم به لحاظ سياسی. چون يادم می آيد که ديدگاه های ما در مورد اقتصاد بازارـبنياد و جهانی شدن نيز با يکديگر زاويه داشتند.
اما برگرديم به پرسش شما. من در پاسخ به نقد تحليل های فرخ می پردازم. روشن است که اين تنها ديدگاه من است و لابد شما نظر او را نيز مستقيما جويا خواهيد شد. به گمان من  ريشه رويکرد سياسی فرخ نگهدار و بسياری از هم رزمانش را می توان در نظريه "راه  رشد غير سرمايه داری" بازجست. اما نظريه "راه  رشد غير سرمايه داری" چيست؟ اجازه دهيد برای خوانندگان جوان و هم نسل شما اين نظريه را معرفی کنم: شوروی پيشين مبتکر "راه  رشد غير سرمايه داری"  بود و حزب توده هم به طور طبيعی دنباله رو و مروج آن. فداييان اکثريت هم تحت تاثير همين نظر بودند.
شايد الجزاير، که در سال 1962 به رهبری "جبهه‌ی آزادی‌بخش ملی" به استقلال رسید، نخستين کشوری بود که "راه  رشد غير سرمايه داری" يا به عبارت دقيق تر "راه دولت رانت خوار" را آغازيد. اين بود تا اين که حزب کمونیست شوروی در دهه 1970 به طور رسمی اعلام کرد که با توجه به اين که در سطح جهانی اردوی کار (يعنی بلوک شرق) بر اردوی سرمايه (جهان غرب) فرادست شده است، پس برای رسیدن به سوسیالیسم هميشه رهبری پرولتاریا ضروری نيست و اگر در کشوری خرده بورواژی اهرم قدرت حکومتی را به دست گرفت و "راه رشد غیرسرمایه‌داری" را برگزيد و قدرت سياسی و اقتصادی را در دست دولت ممترکز کرد  و به اتحاد شوروی آن روز نزديک و از آمريکای سرمايه دار همان دوران دور شد، آن دولت و حکومت مترقی است و نيروهای مترقی می بايستی از آن پشتيبانی کنند.
بر اساس چنين ديدگاهی، نيازی به رودررويی با هيچ نظام مستبدی نبود و برعکس شايسته آن بود که نيروهای هوادار سوسياليسم و مترقی در دستگاه حکومتی نفوذ کنند و يا دست کم بر آن اثر بگذارند تا سرانجام نظام حاکم "راه  رشد غير سرمايه داری" برگزيند و مترقی شود. البته اتحاد جماهیر شوروی رفت و اما اين تفکر در جان و دل بسياری ماند. گيرم با بزک هايی. نمونه امروزی اين تفکر راهی است که "چاوز،" در ونزوئلا و يا احمدی نژآد در ايران می پيمايند.
جان مايه اين استراتژی، حالا چه به شکل دوران شورويستی و چه به شکل امروزين آن، نه رويارويی با حکومت، حالا هر نوع حکومتی که باشد، که نفوذ يا تاثير گذاردن بر آن است تا سرانجام به راه "درست" بيافتد. برای پرهيختن از هرگونه سوتفاهمی می افزايم که منظور آن نيست که مثلا هواداران اين تز وابسته به نظام ارتجاعی هستند يا مثلا کمتر از من و شما ايران را دوست دارند. حتما که ايشان بر اين باورند که چنين راهی به سود ايران است. به هر حال اشاره من به جانمايه اين تز است که به گمانم از سر تا به پا اشتباه است و نه شخصيت هواداران آن که بسياری شان، به ويژه هواداران همسنگرم در اجا،  برايم گرامی اند.
در شرايط امروز، کاربست تز "راه  رشد غير سرمايه داری" بر اساس همان سياست تاثيرگذاری مثبت به جای رويارويی با حاکميت مستبد، حتی گاهی تا پشتيبانی از محمود احمدی نژاد هم پيش می رود. با اين استدلال که:   اپوزيسيون نمی بايستی در پی استعفا یا کناره گیری احمدی نژاد باشد چون در اين صورت نظامیان عریان وارد صحنه خواهند شد و شورای  مصلحت را تعطیل خواهند کرد و بسیاری از اعضای  آن را دستگير خواهند کرد و حتی ممکن است مجلس خبرگان را هم که قدرت هاشمی  در آن جاست را هم ببندند.
همين اين ها راهم به عنوان پیچیدگی های مکانیسم قدرت در ایران معرفی می کنند. البته چنين تحليلی هرگز نخواهد پذيرفت که خود احمدی نژاد مهره ای يا نماينده ای از نظامیان و سپاه و محافل نظامی باشد! خود شما چند نمونه از به کاربست اين ديدگاه را در پرسش تان آورده ايد.
کاربست ديگر اين تز دعوت به رسميت شناختن دولت احمدی نژاد است با اين بهانه که اگر دولت احمدی نژاد را به رسميت بشناسيم می توانيم او را به عنوان مسئول همه خرابی های کشور معرفی کنيم! اما مگر کسی تا به امروز در مورد کوتاهی های احمدی نژاد در مديريت دولتی شک و شهبه ای داشت؟ حالا گيرم که مثلا مجلس شورای اسلامی نمی داند و اگر احمدی نژاد رئيس جمهور بماند به بی کفايتی او پی خواهد برد. خوب مجلس آن وقت چکار خواهد کرد؟
کوتاه سخن اين که از ديدگاه من، در درون اتحاد جمهوری خواهان امروز دو ديدگاه متفاوت در مورد حاکميت جمهوری اسلامی و شيوه مبارزاتی وجود دارد. در يک سو رفقايی هستند که باور دارند پس از کودتای انتخاباتی بيست و دوم خرداد می بايستی رو در روی حاکميت تماميت خواه ايستاد ـ گيرم به طريق مسالمت آميز ـ و افشايش کرد. من خود از اين دسته ام و در مقاله ای به نام "تندپيچ انتخابات 22 خرداد و استراتژی نوين اصلاح طلبی" ديدگاه ام را آورده ام. برخی از ديگر رفقای اجا، همچون فرخ نگهدار که مورد اشاره تان بود، اين رويارويی را نمی پذيرند و کمابيش بر اين باورند که پس از انتخابات 22 خرداد 1389، اتفاق بنيادينی نيافتاده است که در پی آن استراتژی اصلاح طلبی نياز به دگرگونی داشته باشد. زبده انتقاد من به اين رفقا دوتاست:
نخست اين که سرسختان، حاکميت را يک دست کرده اند و حتی خودی های ديروز را نيز به بيرون رانده اند و نشان داده اند که حتی نهادهای مستقل خود نظام را نيز بر نمی تابند (سازمان برنامه، شورای اعتبار پول) و يا دست کم به آن ها بی اعتايند (مجلس). در چنين شرايطی چگونه می توان به درون حکومت نفوذ کرد يا تحت تاثيرش گذارد؟ منتظری و رفسنجانی  اردبيلی و خاتمی و بسياری ديگر از خودی ها به اين کار موفق نشدند،  اپوزيسيون نامبرده به چه اميدی قرار است که حاکميت را تحت تاثير قرار دهد يا از سوگيری های مثبت آن پشتيبانی کند؟ سوگيری سرسختان نظام به سمت و سوی دموکراسی و آزادی نيست. البته شايد هم اين انتظار برخی از اپوزيسيون هم نباشد و بيشتر انتظار داشته باشد که حاکميت همچون چاورز در ونزوئلا همه چيز را در دست گيرد و بخشی از آن را هم ميان مريدان قسمت کند. نوعی حکومت پوپوليستی. صد البته که اين هم سویخواست اصلی آزادی خواهان نتواند بود.
انتقاد دوم مربوط به ناديده انگاشتن مردم در کوچه و خيابان است.
ناشی از اين اختلاف ديد نسبت به حاکميت، اختلاف ديگری نيز در درون اتحاد جمهوری خواهان نسبت به استراتژی اپوزيسيون و به ويژه رويکرد آقايان کروبی و موسوی به مبارزه وجود دارد. برخی از رفقا که من نيز جزو ايشان ام، ضمن پشتيبانی روشن از مقاومت آفرين برانگيز هر دوی آقايان، انتقاد جدی به شيوه مبارزاتی ايشان دارند. برخی ديگر اما، کوچک ترين انتقادی را از موسوی برنمی تابند و آن را تضعيف مبارزه می پندارند. روشن است که اين دو ديدگاه دو سر طيف هستند و صد البته که ديدگاه سايه روشنی هم بين اين دو وجود دارد.

سعید قاسمی‌نژاد : آقایان موسوی و کروبی در بیانیه ای راهپیمایی 22 خرداد را لغوکردند. عمده انتقادها به آنان از این منظر نبود که چرا راهپیمایی را لغو کرده اید بلکه بسیاری از منتقدان به این نکته که آنان راه بدیلی ارائه نداده و مردم را دعوت کرده‌اند تا با ابتکار خود هر چه تشخیص بدهند انجام دهند ایراد داشتند و آن را نشانه بحران رهبری می دانستند. به باور شما این انتقاد تا چه حد وارد است؟ 
جمشيد اسدی: به گمان ام حتما اين انتقاد وارد است. دست کم به دو دليل:
نخست اين که آقايان موسوی و کروبی از ماه آوريل 2010 به طور مرتب مردم را به برگزاری روز 22 خرداد دعوت و تشويق کردند و سپس، درست در آستانه اين روز، دعوت و تشويق را پس گرفتند. خوب لابد دليلی داشتند. اما چرا اين دليل را با مردم در ميان نگذاشتند؟ به ويژه آن که پيش از آن بسيار دليل آورده بودند که چرا بايد سالگرد اعتراض به تقلب در انتخابات 22 خرداد 1388 را به طور گسترده برگزار کرد. در اين شرايط درست نيست که وقتی نظرشان ديگر می شود ـ حتی به دلايل موجه ـ ديگر توضيحی به هيچ کس ندهند.
دليل دوم انتقاد به آن شکلی که آقايان موسوی و کروبی سالگرد 22 خرداد را لغو کردند، مربوط به بی برنامگی است. وفتی رهبر يا مديری، به دليلی برنامه ای را تغيير می دهد، شايسته است که به جای آن برنامه جديد و گزينه ديگری پيشنهاد کند. ورنه جنبش را به بی عملی می کشاند. وقتی سرداری به دلايلی، عمليات تدافعی يا تعرضی سپاه خود را تعيير دهد، حتما به جای آن می بايستی عمليات ديگری پيشنهاد کند. در غير اين صورت، سردار بايد منتظر بماند که دشمن سپاه اش را تار و مار کند. آيا در شرايط سردار خواهد گفت که : مظلومانه تار و مار شديم"؟
من به مديريت جنبش از سوی آقايان موسوی و کروبی انتقاد بسيار دارم. اما اين به معنی دشمنی با ايشان نيست. در حد توان اندکم پشتيبان هر دويم. اما براين باورم که انتقاد سازنده ـ و نه سياه نمايی و تضعيف روحيه ـ در درون جنبش، آن را بر می کشد.
سعید قاسمی‌نژاد : با تشکر از انجام اين گفتگو. 
جمشيد اسدی: با سپاس از فرصتی که به من داديد. درود من را به دانشچويان و دانش آموختگان ليبرال برسانيد. 

هیچ نظری موجود نیست: