چهارشنبه، تیر ۲۹، ۱۳۹۰

روشنفکران چپ و دارندگی نفت!

:

روشنفکران چپ و دارندگی نفت!


دوشنبه 13 تير 1390، 4 ژوئيه 2011

در حدود يک سال پيش، تابستان 1389، سعيد قاسمی نژاد گفتگويی در مورد نفت با من انجام داد که در دو قسمت چاپ شد. اولی " اقتصاد نفت در ديکتاتوری" و دومی  "اقتصاد نفت در دموکراسی". آن گفتگوها با واکنش هايی به ويژه در ايران روبرو شد و از همين رو گفتگو را ادامه داديم و "نفت و دارندگی نفت" (سايت گويا، دوشنبه 16 اسفند 1389، 7 مارس 2011) هم منتشر شد.
نوشته ای را که در زير می خوانيد در مورد ديدگاه روشنفکران چپ است نسبت به بازگرداندن دارندگی نفت به مردم.

دارندگی نفت و بخش خصوصی. چندی پيش يکی از همکاران و نيز دوستان ام، دکتر سيروس بهداد، استاد اقتصاد در آمريکا و صاحب پژوهش ها و نوشته های استوار، در گفتگويی با راديو زمانه سخت به هواداران خصوصی شدن نفت تاختند (دموکراسی، با نفت یا بی نفت! اقتصاد اسلامی از کجا آمد و به کجا رفت؟).
آن چه دکتر بهداد در مورد صنعت نفت و اداره آن می گويد نمونه ای از دیدگاه های رایج میان بسیاری از روشنفکران وکوشندگان سیاسی است، و از همين رو جا دارد که به آن بپردازيم.
وی در آن گفتگو به روشنی انديشه خود در مورد خصوصی سازی نفت را باز می گويد و به کسانی که خصوصی کردن نفت را دست کم به عنوان موضوع انديشه و بحث مطرح می کنند به نام هايی نيک چون شیره‌ خوار، سواری ده به شيره خوار، ساده انديش، معتقد به ساده انگاری مردم، نئولیبرال نا دموکرات و تنها خواهان خصوصی‌سازی اقتصاد و رند  اشاره می کنند. می بينيد که دکتر بهداد انتخاب های زيادی به کسانی چون من داده اند!
اجازه دهيد به نکته های ايشان در گفتگويی که شرح اش رفت بپردازيم. دکتر سيروس بهداد در پاسخ به خبرنگار راديو زمانه که از وی می پرسد: " برخی اما بر این نظرند که درآمد نفت در دست دولت نباشد. شما چه فکر می‌کنید؟"، اين طور پاسخ می دهند: آنان که چنین می‌اندیشند، بنا به قصه‌ی معروف، یا سوار الاغ‌اند و برای شیره‌ی درون خم نقشه دارند، یا نا آگاهند و به شیره‌خوار سواری می‌دهند. اگر نفت در دست دولت نباشد، در دست که باشد؟ یک گروه می‌گوید نفت را خصوصی کنیم. یعنی آن را به دست افراد یا شرکتی (یا شرکت‌هایی) دهیم که آن را اداره کنند. به عبارتی دیگر این ثروت عظیم را به دست این یا آن دهیم تا خصوصاً از آن بهره برند!
بسيار خب! پس بنابر دليل آوری دکتر بهداد لابد بايد چنين نتيجه گرفت تا کنون که نفت در دست بخش خصوصی نبوده، فايده اش به عموم مردم رسيده است! شگفتا که دوستان چپ ما و حتی انديشمندان ايشان هم باور نکرده اند که دولت غيردموکراتيک، بخشی از همان "بخش خصوصی" است. با اين تفاوت که آن "بخش خصوصی" است که به زور قدرت حکومتی را در دست گرفته و با همين اهرم زور ديگر حوزه های بخش خصوصی را سرکوب می کند.
روشن است که اين آن "بخش خصوصی" نيست که ما از آزادی ابتکار و کارآفرينی اش پشتيبانی می کنيم. دفاع ما از بخش خصوصی بر دو پايه استوار است:
نخست این که فعالیت اقتصادی بخش خصوصی تنها در شرایط آزادی همه توليدگران و کارآفرينان و رقابت ميان ايشان پذيرفتنی است و توجيه اقتصادی دارد. در نتيجه اگر محافلی خصوصی امتيازهای اقتصادی را در اختيار داشته باشند، اين ديگر از ديدگاه ما به معنی آزادی رقابت بخش خصوصی نيست.
دوم این که رقابت آزاد، قانونمدار و بر پایه قوانین روشن و مشخص صورت می پذیرد. بنابراین در چنین شرایطی می گويد قانون شرکتی را که تقلب و تخلف کند کنار خواهد گذاشت. از چنين ديدگاهی دولت غیردموکراتیک در واقع چیزی نیست مگر حلقه ای از خواص قدرتمدار که دیگر حوزه های بخش خصوصی را از میدان به در کرده است و به آنها اجازه رقابت نمی دهد.

دارندگی نفت و تمرکز دولتی. دکتر بهداد در همان گفتگو با راديو زمانه به رابطه ميان نفت دموکراسی هم اشاره می کنند : ... این ساده‌اندیشان بر این باورند (یا مردم را ساده می‌انگارند و این باور را می‌پراکنند) که دولتی که برای تامین مخارج خود مالیات می‌گیرد ناگزیر باید جوابگوی مردم نیز باشد، چون آنانند که مالیات می‌دهند. بنابراین، راه تامین دموکراسی درآوردن درآمد نفت از دست دولت است تا دولت ناگزیر به تامین مخارج خود از راه مالیات‌گیری شود و به زعم آنان ملزم به تامین خواست‌های مردم!
من با ايشان هم نظرم که که اتکا به درآمد مالیاتی، به خودی خود دولت را دموکرات و جواب‌گو به خواست‌های ملت نمی‌کند. اما ايشان بلافاصله دونکته را در هم آميزند. می فرمايند: ... آیا نیستند دولت‌های فاسد و زورگویی که بدون داشتن درآمدی چون درآمد نفت فساد می‌کنند و زور می‌گویند و از دموکراسی بویی نبرده‌اند. نقشه‌ی جهان را برداریم و تعداد چنین کشورهایی را بشماریم.
درست است. اما بحث اين نبود که دولت‌هايی بدون داشتن درآمدی چون درآمد نفت فساد می‌کنند و زور می‌گویند و از دموکراسی بویی نبرده‌اند! در اين مورد بحثی نيست. بحث اين است که در آوردن منبع سرشار درآمد از دست دولت زورگو آیا کمکی به توزیع و پخش قدرت بین مردم می کند یا نه؟ اگردولتی دیکتاتورباشد هر قدر زور این دولت بیشتر باشد امکان فشار و سرکوب بیشتر است. چطور می شود از قدرت این دولت کاست؟ یکی از راه ها کمتر کردن قدرت اقتصادی اوست.
پس ما نمی گوییم اگردولتی نفت نداشت و ماليات گرفت دموکراتیک می شود چنان که بسیاری دولت ها بوده اند که از مردم به زور باج و خراج می گرفتند و ايشان را سرکوب هم می کردند. بحث بر سر این است که هرچقدر از تمرکز قدرت اقتصادی و سیاسی در دست دولت، و ب هويژه دولت خودکامه و مستبد، کاسته شود این کمکی است به برآمدن وقدرت گرفتن جامعه مدنی.

"شبح ليبراليسم". دکتر بهداد در آن گفتگو به خصوصی سازی نفت انتقاد ديگری هم کرده اند: ساده‌اندیشان دیگری هم هستند که می‌گویند نفت را از دولت بگیریم و به «مردم» دهیم و طرحی بدین‌گونه دارند: نفت را به دست شرکتی «مردمی» می‌دهیم، شرکتی که سهامداران آن اعضای ملت‌اند. در این وضع، سهامداران (یعنی مردم)، رئیس یا هیئت رییسه‌ی «شرکت مردمی نفت» را «انتخاب» می‌کنند، بر سیاست‌های آن نظارت می‌کنند، و نیز آخر سال هم سود سهام خود را می‌گیرند و به هرکاری که بخواهد می‌زنند که این نهایت آزادی است. دولت هم برود و جانش درآید و از راه مالیات مخارجش را تامین کند.
اگر از مجموعه اثرات اقتصادی چنین طرحی که مبنای نئولیبرال دارد (که نه در پی برقراری دموکراسی بلکه دل به خصوصی‌سازی تمامی اقتصاد بسته است) بگذریم و فقط به مسئله‌ی سیاسی آن بپردازیم، کژی بنیاد این طرح در یک جمله این است: انتخاب و عملکرد رییس یا هیئت رییسه‌ی چنین شرکتی همان‌قدر دموکراتیک و آزاد خواهد بود که حکومت حاکم دموکرات و مردم‌سالار است. این چنین طرح‌هایی ساده‌اندیشی است، اگر نه رندی. دموکراسی جز با برقراری مردمسالاری در تمامی شئون زندگی اجتماعی حاصل نمی شود، با نفت یا بی نفت.
به گمان قوی اشاره دکتر بهداد به همان گفتگوهای من به سعيد قاسمی نژاد در مورد دارندگی نفت است. اما اجازه دهيد پيش از هر چيز به بحث شيرين "نئوليبراليسم" بپردازم.
دکتر بهداد از نئولیبرالیسم انتقاد می کنند ولی تعریف روشنی از آن نمی دهند. همين طوری نئوليبراليسم بد است. خب البته امروز نئولیبرالیسم تبدیل به گربه سیاه و شبحی شده که روشنفکران دولت انديش و به ويژه روشنفکران برآمده از چپ سخت به آن می تازند. راستی آن است که پس از تجربه های منفی سوسیالیسم و دولت مداری در جهان به ويژه در جهان سوم، امروزه کمتر روشنفکری است که به راحتی بگوید من دولت مدار یا ضد لیبرال هستم. اين در حالی است که کماکان جان و دل شان بر سر همان عهد و پيمان دولت مداری است! بسیاری از ايشان با تاختن به نئولیبرالیسم در واقع به لیبرالیسم می تازند. روی شان نمی شود که بی پرده بگويند. چرا که نئولیبرالیسم چیزی نیست جز توجه دوباره به لیبرالیسم پس از یک دوره کمابيش سی ساله برتری کینزینیسم در عرصه سياست اقتصادی کشورهای بازار بنیاد پس از جنگ جهانی دوم.
سياست های متکی به انديشه های کینز در کشورهای با اقتصاد بازار بنیاد در آن سال ها موجب بالارفتن هزینه ها و کسری بودجه شد. با رشد جهانی شدن و گسترش رقابت های فرامرزی و رشد صادرات کشورهای نوخاسته کشورهای روی کرده به کینزینیسم متوجه مشکل شدند و به اندیشه های لیبرالی بازگشتند. اين بازگشت به همان انديشه های بنيادی ليبراليسم را نئولبیرالیسم می گويند. حالا بعضی دوستان اين طور مطرح می کنند که ما با لیبرالیسم خیلی مخالف نیستیم ولی نئولیبرالیسم خیلی بد است! در حالی که، هم چنان که شرح اش رفت، نئولیبرالیسم چیزی نیست جز لیبرالیسم پس از فرادستی کينزيسم.
به گمان من در سخنان دکتر بهداد نیز گوهر انتقاد به نئولیبرالیسم در حقيقت همان انتقاد به لیبرالیسم است. چنان که در گفته‌ی خود آورده است که مثلا انتخاب و عملکرد رئیس یا هیئت رئیسه شرکت توسط سهامداران را دموکراتیک نمی‌دانند. يعنی دارندگان شرکت اجازه تعيين مدير را ندارند و لابد بايد از دولت اصلح و اعلم کمک بخواهند! می بينيد که اين انتقاد ربطی به نئولیبرالیسم ندارد. در حقیقت بحثی که مخالفان خصوصی سازی دارند، مخالفتی است که جسته و گریخته، گفته و ناگفته، با اقتصاد بازار بنیاد و حتی دارندگی خصوصی دارند.
ما در مورد انواع واگذاری های نفت به مردم صحبت کردیم. مخرج مشترک گزینه های مورد بحث آن بود که فرادستی مردم و اقتصاد بازار بنیاد در اداره صنعت نفت در نظر گرفته شود. فکر می کنم بسیاری از مخالفت ها مخالفت با این طرح و آن طرح نیست بلکه مخالفت با واگذاری بنگاه های اقتصادی به ويژه بنگاه های بزرگ به اقتصاد بازار بنیاد است.
همچنان که گفتم دل و جان بسياری از روشنفکران ما بر همان پاشنه دولت مداری می گردد. گيرم پوشيده تر!

هیچ نظری موجود نیست: