این دعوا را سر آشتی نیست!
سايت ملی ـ مذهبی
جمشید اسدی
آيت الله علی خامنهای، رهبر نظام جمهوری اسلامی، در دیدار با شماری از
دانشآموزان و دانشجویان (دهم آبان1391)، وحدت و اتحاد را یکی از شرطهای مهم مبارزه
با آمریکا دانست و از همين رو به سران قوا هشدار داد که اختلافها را میان مردم علنی نکنند و خوراک
تبلیغاتی برای رسانههای بیگانه نسازند. شکی نيست که اشارهی رهبر متوجه محمود احمدینژاد
بود که خواستار بازدید از زندان اوین شده و در پاسخ به نامهی "خیلی
محرمانه" رئیس قوهی قضاییه، صادق لاریجانی، نامه سرگشاده و علنی نوشته بود.
اين هشدار تنها یک هفته پس از تذکری بود (۲۴ مهر در جریان سفر به استان خراسان
شمالی) که رهبر در مورد حفظ آرامش سیاسی داده بود تا برگزاری انتخابات. اين ها همه
بيانگر اختلافهای ريشه دار در حاکميت جمهوری اسلامی است.
البته
آنچه ميان رهبر و رئیس جمهور نظام جمهوری اسلامی رخ داده است، نبایستی موجب شگفتی
گردد. چه روشن است که در نظام جمهوری اسلامی، ستون پايه حکومت نهاد ولايت فقيه است
(البته با نظر داشت برآمدن همه سويه سرسختان سپاه) و نه نهادی انتخابی (حتی پس از
هزار و يک گزينش و استصواب). از سوی ديگر، چنين تنش هايی جزو سازوکار نظام های
توتالیتاریستی و پساتوتالیتاریستی است که هیچ گونه اختلاف نظری را، حتی از سوی
وفاداران به نظام، برنمیتابند. در چنین نظامی هايی سیستم حذف ادامه خواهد داشت تا
روزی که سازوکار توتالیتاریستی به طریقی فروريزد. اما سیستم حذف در نظام جمهوری
اسلامی، به ویژه پس از برآمدن سپاه پاسداران چه روندی داشته و به کجا انجامیده
است؟
از
طرف دیگر، ولی فقیه و "روحانیان" و معممین که سرکردگی نظام را به اتکای
نیروی نظامی و انتظامی و عمدتا نیروی سپاه پاسداران به دست گرفته بودند، برای تداوم
سرگردگی خود کماکان به همان نيرو نياز داشتند. اما سپاه که در طی جنگ به لحاظ
نظامی از ارتش پيشی گرفته بود، پس از جنگ با امتیازهای بزرگی که در دوران آقای
رفسنجانی به سپاهی های بازگشته از جنگ واگذار شده بود و نيز دخالت گسترده بنگاه ها
و سرداران در فعاليت های توليدی و بازرگانی در امور اقتصادی هم فرادست شد و بدين
ترتيب کم کم به فکر به دست گرفتن قدرت سیاسی هم افتاد. سپاه پاسداران، به ويژه از
اواخر دوران ریاستجمهوری محمد خاتمی، با کودتای اقتصادی درمورد بهرهبرداری از
فرودگاه امام خمینی و خط دوم تلفن همراه به شکل بسیار فعالی وارد صحنه سیاسی ایران
شد. از اینجا تعارض بین جناح سپاه و جناح روحانیت شروع به شکلگیری کرد که شکل
روشن آن را در همین تضاد بین آقای خامنهای و احمدینژاد میتوان ديد.
این
تضاد را سر بازایستادن نيست و حتی اگر به طریقی بين رهبر و رئيس جمهور کنونی خاموش
شود (گمانه بعيد)، کماکان ميان جناح "روحانیون" و معممینی که نمیخواهند
امتيازهای سياسی و اقتصادی را از دست بدهند و به دیگری واگذار کنند و جناح سرسخت و تمامیتخواه سپاه پاسداران که
در پی همه چیز در کشور است ادامه خواهد
یافت.
از
نخستين روزی که محمود احمدینژاد به قدرت رسید، زمزمه دولتيان و همراهان شان این
بود که می بايستی که روحانیت به کار مقدس خود بپردازد و نيز انسان مومن می تواند
به طور مستقیم با امام غایب رابطه داشته باشد. معنای این ها همه آن بود که نیازی
به واسطهگری و میانجیگری روحانیت نیست. چنين گفتمانی برای دستيابی این جناح از
سپاه پاسداران به قدرت سیاسی پر فايده می
توانست بود.
نامه
ای هم که محمود احمدینژاد در پاسخ به هشدار آيت الله خامنهای نوشت به روشنی نشانگر
همين تضاد و نپذيرفتن فرمانروايی يگانه مقام رهبری است. رئيس جمهور با زبان
دیپلماتیک و نيز بسیار جسورانه در آن نامه دليل بروز تنش را ناشی از تعرض سیاسی به
نهاد "انتخابی" رياست جمهوری می داند و از همين رو از رهبر می خواهد که
حافظ منافع نهاد ریاست جمهوری "برآمده" از رای مردم باشد و بدين ترتيب
توپ را به زمین آقای خامنهای می اندازد و وی را وا می دارد تا در انظار عمومی در
مورد نهاد ریاستجمهوری "برآمده از رای مردم" در نظام اسلامی موضعگیری
کند.
ما
در اين جا نه توهمی داريم و نه کاری به اين که رای گيری برای رياست جمهوری در نظام
اسلامی چقدر واقعی است. چه در نظامی که در آن سانسور به شدت وجود دارد، "عمودهای
خیمه انقلاب اش" مانند موسوی و کروبی در حصراند، شورای نگهبان اش نامزد ها را
گزینش میکند و ديگر تکليف آزادی رای روشن است. بلکه بحث بر سر آن است که جناح
سرسخت سپاه پاسداران، يا دست کم جناح آقایان احمدینژاد، مشایی و دیگر دوستان شان
بر سر آن اند که قدرت را با همان رأی گزینشی از دست "روحانیت" بدر
آورند و قدرت سياسی را هم به دست گيرند.
البته
آن چه آمد بدين معنی نیست که سپاه پاسداران در فکر از میان بردن روحانیت است. نه!
در پی آن است که به روحانیت جنبه سمبولیک بدهد و اتفاقا به این سمبول برای تداوم
خود نیاز دارد. درست همچون ديگر رژیمهای توتالیتر که پس از چند دهه به ارزش های
بنيادين نظام به لحاظ نمادین ـ و نه بيشتر ـ نياز داشتند. بدون آن که الزاما از آن
ارزش ها در عمل پیروی کنند. بياد آوريد نمادهای نظام شورویستی در کل نظامهای
سوسیالیستی اروپای شرقی و مرکزی را تا پيش از فروپاشی. در جمهوری اسلامی هم همین
اتفاق در حال تکوین است. سپاه پاسداران هیچ دلیلی نمیبیند که مثل گذشته برای
دستیابی به امتیازات به طبقه "روحانی" و معمم باج دهد. بلکه در پی آن
است که طوری تضادش را حل کند که "روحانیت" به طور نمادین در اختیارش
بماند، بدون آن که شریکی همپا در امتيازهای سیاسی، نظامی و اقتصادی کشور باشد.
بر
پايه آن چه شرح اش رفت، تضاد و نزاع بین آقایان خامنهای و احمدینژاد را سر آشتی نمی
تواند باشد. هیچ کدام درپی عقب نشينی از موضع و مصالحه و آشتی با دیگری نيست. آشتی
به ویژه بین این دو جناح صورت نخواهد گرفت و اگر آقای احمدینژاد ـ با فرضی بعید ـ
به طریقی ساکت شود کسان دیگری از سپاه پاسداران و نزدیک به همین تفکر کشمکش را
ادامه خواهند داد. این تنش و حذف تا آخر یعنی تا زمان حذف ويژگی توتاليستی خود
نظام ادامه خواهد داشت.
روزی
به دلیل مشروعیت و مقبولیت روحانیان در نزد مردم، سپاه پاسداران نیاز به باج دادن
به ايشان داشت ـ و شايد نيز از روی اعتقاد. اما امروز با فروریختن مشروعیت روحانیت
حاکم در نزد مردم و نيز ولایت ساختگی آقای خامنهای که هیچ شباهتی به جای و مقام
آيت الله خمینی ندارد، سپاه پاسداران دیگر دلیلی برای ادامه اين وضعیت و سرسپردگی
نمی بيند. راستی آن است که انتقادهای کوچک و بزرگ، نامه نوشتنها، اشاره ها و ابراز
ناخرسندی آقای خامنهای را از مقام ماورای قوا ـ که هرگز بدون زور و سرکوب بدان
دست نيافت ـ به پایین کشانده و او را در حد بسیاری از ديگر شخصیتها قرار داده
است. آقای خامنهای به این شرایط سخت آگاه است. از یک سو میداند که بدون پشتیبانی
سپاه قدرتی ندارد و از سوی دیگر میداند که سپاه پاسداران هر چه بیشتر رقیب رهبری
اوست. آقای خامنهای می کوشد تا پیچیدگی این شرایط را ـ که ديگر داده هايش در
اختيار او نيست ـ را همچون يک شطرنج باز مديريت کند. اين هم نخستين بازی رهبر
نيست.
پس
از رياست جمهوری محمد خاتمی و در زمان انتخابات ریاستجمهوری 1384، احمدینژاد انتخاب
نخست آيت الله خامنهای نبود. اما رهبر در ميان رقبای موجود محمود احمدینژاد را
به خود نزدیک تر می ديد و نيز نیاز داشت تا با پشتيبانی از وی پشتيبانی سپاه را برای
خود تضمين کند. انتخاب و انتصابها در درون سپاه پاسداران از سوی آقای خامنهای هم
با این نیت انجام میگیرد که با ایجاد تفرقه و دادن امتیاز به بخشی از سپاه بتواند
در برابر تعرض جناح مقابل سپاه موقع و مقام خود را حفظ کند.
چکيده
سخن من اين که نکته: اختلاف خامنهای و احمدینژاد نشانگر تضادی است بین قدرت
فروکاهنده "روحانیان" حاکم و قدرت برآينده پاسداران سرسختِ مدعی. امروز
این تضاد ميان خامنهای و احمدینژاد بروز کرده است، اما حتی بدون چنين تنشی هم، این
تضاد را سر بازايستادن نيست و تنها روزی از ميان خواهد رفت که بنياد توتالیتاریستی
نظام از ميان برود.
در
مورد خاص اين تضاد هم فکر نمیکنم که محمود احمدینژاد تن به سازشی دهد ـ حتی اگر
با زبانی دیپلماتیک خطر را از سر خود دور کند. دعوا بر سر این نامهها و زندان
اوین نیست. دعوا بر سر نگهداشت قوای ریاستجمهوری است در شرایطی که دو قوای دیگر
بیشتر در دست هواداران خامنهای است. رهبر در پی گرفتن نهاد ریاستجمهوری و تکميل
ولايت خود است و احمدی نژآد در پی نگهداشت آن و بدست آوردن ديگر قوا.
باز
هم بگويم که این دعوا را سر آشتی نیست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر